سلام دختری هستم 24 ساله که در دوران دانشجویم با یکی از هم کلاسیم دوست شدم و به هم قول ازدواج دادیم ایشون 25 سالشونه از همون اول هم از من دو سال وقت خواستن که سربازی برن و سر کار و اینا الان تازه سربازیشون تموم شده و 1سال و نیم از دوستی ما میگذره حالا که می خواد قضیه جدی شه دچار نگرانی و تراس شدم به خاطر چند تا مسئله اول از همه این که من قبل از ایشون دوست پسر داشتم و رابطه داشتم و به علت هایی هم باکره نیستم و تمام این مسائل و ایشون میدونن توی این مدت دوستیمونم اصلا به روی من نیوردن همون ابتدا گفتن که براشون مهم نیست ولی خوب می ترسم توی زندگی مشترک با برخوردن به هر مسئله کوچیکی به روم بیارن نکته دوم این که وقتی عصبانی میشه اصلا متوجه نیست چی داره می گه داد میزنه و من با این مسئله هم مشکل دارم چون خودم ادم ارومی هستم و موقع عصبانیت یا ناراحتی هنس میزام و موزیک گوش میدم تا کمی اروم شم و در حین عصبانیت تمام سعیم رو می کنم که حرف بدی نزنم من از داد زدنش واقعا می ترسم و پیش خودم میگم نکنه در اینده مشکل جدی تر شه و مشکل سومم هم این که ایشون از لحاظ مالی در حال حاضر 0 هستن و تخصص خاصی هم ندارن ولی من با اینکه تو خانواده متوسطی بزرگ شدم همیشه زندگی خوب و برای اینده ام از لحاظ مالی خواستم اگه هم بدونم که تا مثلاً 4 -5 سال اینده می تونن زندگی ایده ال منم و برام به وجود بیارن مشکلی ندارم و می تونم این چند سال صبر کنم و حتی کمک کنم ولی نگرانیم اینه که اگه در این 5 سال به ائده ال نرسید چی کار کنم چون با شناختی که از خودم دارم می دونم از اون زندگی خسته میشم و ایشون دوستای زیادی دارن که باهاشون راابطه دارن مثلا هفته ای 2 بار لاهم بیرون میرن وقتی و میگن که بعد ازدواج هم با دوستانشون میخوان رابطه داشته باشن ولی این رابطه رو خانوادگیش میکنن و نکته اخر هم این که من تو فامیل با بچه های فامیل راحتم باهاشون دست میدم بی روسری می گردم و این اقا با این مسئله مشکل دارن که منم قبول کردم که این کارهارو انجام ندم ولی برام سخته . الان می دونم میگین با داشتن این مشکلات چرا بازهم قصد ازدواج با ایشون دارم اول اینکه واقعا بهشون وابسته ام دوم این که اخلاقش خوبه و اینکه نمی خوام زیر قول و قراری که دادم بزنم
- - - Updated - - -
ضمناً من مامانم و از همون اول در جریان گذاشتم و جدیدا بهم فشار میاره که زودتر رسمیش کنین به طرف هم که میگم میگه من الان شرایطشو ندارم که واقعا هم نداره ولی مامانم کوتاه بیا نیست اعصاب و روانم و بهم ریخته
علاقه مندی ها (Bookmarks)