سلام
یه مشکلی دارم که سالها باهاش گرفتارم و از درون داره خوردم می کنه ، شاید شما بتونید تو حلش بهم کمک کنین . مشکلم در مورد برادرمه . یه برادر دارم که از خودم ۳ سال کوچیک تره. تمام دوران عمرم زیر سایه اون گذشته . همیشه اون بهترین بوده ، بهتر از همه ی بچه های دور و بر و بهتر از من . از نظر درسی ، عقلی ، موسیقی ، زبان ، حتی شعور و فرهنگش هم از سنش بالاتر بود همیشه و هست ! برعکسش من معمولی بودم و خیلی جاها هم بچه ی پر دردسر و سخت و لجبازی بودم تا جایی که مامانم یه بار بهم گفت پدر و مادرم تا یه جایی بچه رو تحمل می کنن ، اونم چون مجبورن !
خسته شدم از بس زیر سایه ی اون بودم . خسته شدم از بس پدر و مادرم فقط اونو دیدن . موفقیت های اون تو خیلی موارد انقدر بزرگه که ناخودآگاه بقیه حتی متوجه من هم نمی شن .
وارد هر کاری که می شه موفق می شه چون اراده و پشتکار فوق العاده ای داره . نقطه مقابلش منم . پشتکار و اراده در حد صفر ! مامانمم همیشه با کمال افتخار میگه تو عین داییت هستی ، مثل اون تنبلی اونم فتوکپیه تو بود و هیچ وقت درک نمی کنه با این حرفها منو آتیش می زنه !
همیشه دست کم گرفته شدم در مقابل اون . خیلی سخته ببینی پدر و مادرت حاضرن تمام کارایی رو که برای تو نکردن برای اون بکنن حتی با یه اشاره ی کوچیکش . چرا ؟ چون ارزششو داره ! سخته همیشه ببینی که اونو بیشتر از تو دوست دارن حتی اگه به ظاهر جلوی روت نگن . خیلی سخته ...
مگه همه باید تحصیلات آنچنانی بکنن تو دانشگاه های آنچنانی ، مگه قراره همه دکترا بگیرن ؟ مگه همه ی آدما عین همن ؟
دوستش دارم و ندارم . حس می کنم کینه ی خیلی شدیدی ازش پیدا کردم و این خیلی آزارم میده .
آخه چرا من درست نقطه مقابل اونم ؟ چرا تنبلم همیشه ؟
آرزو به دلم مونده یه بار تو یه کاری بهتر از اون باشم ... اینم بگم که من ۲۷ سالمه و ازدواج کردم اما هنوزم این چیزا آزارم میدن همونطور که سالها پیش آزارم می دادن . منم خودم فوق لیسانس مهندسی ... خوندم از دانشگاه آزاد اما در مقابل اون ...![]()
علاقه مندی ها (Bookmarks)