به انجمن خوش آمدید

لینک پیشنهادی مدیران تالار همدردی:

 

"گلچین لینکهای خانواده، ازدواج و مهارتها(به روز شد)"

دانلود موسیقی و آرامش
دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 3 , از مجموع 3
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 09 دی 91 [ 14:31]
    تاریخ عضویت
    1391-2-31
    نوشته ها
    6
    امتیاز
    611
    سطح
    12
    Points: 611, Level: 12
    Level completed: 22%, Points required for next Level: 39
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    9

    تشکرشده 9 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array

    ایا با این روحیه ای که خانمم داره بچه دار بشیم؟

    سلام
    قبلا یه پست گذاشته بودم در باره درخواست طلاق خانمم
    از اون موقع تا حالا خیلی گوشه گیر شده تو خونه خوبه ها عادیه خونه پدر مادرم من و پدر مادر خودش و خواهر برادرامون میریم خوبه اما اصلا حوصله جای دیگرو نداره مثلا یه عروسی میخوایم بریم میگیه دیر بریم یه مهمونی دعوت داریم خونه فامیلا یا نیمیاد یا خیلی دیر حاضر میشه و تو مهمونی زیاد راحت نیست خودشو سرگرم میکنه یا میره ظرف میشوره یا میره مثلا نماز می خونه یا یه بچه باشه با اون بازی می کنه اگه یکی باشه باهاش حرف بزنه اونم باهاش هم کلام میشه اما اصلا خودش برای شروع پیش قدم نمیشه بعدش هم زود میگه بریم خودشو ناراحت نشون نمی ده و یه خنده مصنوعی رو لباش میزاه و هی بهم نگاه میکنه که زودتر بریم .
    یه بارم توی یه مهمونی همه جمع بودن همه فامیلای من بودن همه اصرار کردن شب بمونید دیدم بغض کرده بعد که یکم جو اروم شد اومده پیشم اشکم تو چشاش جمع شده که پاشو بریم تو رو خدا بریم ایقد اروم گفت که من از روی حرکت لباش فهمیدم چی میگه بعد رفت بیرون رفتم دنباش دیدم داره گریه میکنه التماس میکرد تو روخدا بریم شب نمونیم. منم قضیه رو جمع و جور کردم و بالاخره اومدیم خونه تو ماشین هرچی میگم چی شده اصلا حرف نمی زنه.تازگی ها هم فهمیدم وقتی تنهاس نه تلفن جواب میده نه جواب زنگ درو وقتی هم گوشیش زنگ میزنه به من میگه تلفنم رو جواب می دی من دستم بنده .
    اصلا تنهایی نمی ره خرید .با همسایه ها که اصلا رابطه نداره اگه در بزنن در رو باز نمی کنه .فقط یه جا خیلی راحته اونم خونه برادرش اونا هم تازه بچه دار شدن اغلب میره خونه اونها و از کنار بچه هم تکون نمی خوره یا داداشش رو میگه بیان وقتی قراره بیان از شب قبلش خیلی خوشحاله همه کاراشو می کنه و کلی وسیلیه برای بچه برادرش خریده اینقد قشنگ با این بچه حرف میزنه که من پیش خودم میگم این همونه. پیش خودم می گم شاید اگه بچه دار شیم حالش خوب بشه اما از یک طرفم میترسم .می خوام به برادرش بگم که این طوریه اون باهاش صحبت کنه میگم شاید از اونم دوری کنه. با داداشش خیلی رودربایستی داره و همیشه خودشو جلوی دادشش خیلی شاد و سرزده نشون می ده.
    اصلا نمی دونم چی بهش بگم از کجا شروع کنم بگم چرا اینجوریه؟ وقتی باهاش اشنا شدم و ازدواج کردیم خوب بود معمولی بود از این دخترهای شاد و شنگول نبود اما اینجوری ساکت هم نبود جلوی من خوبه اما اصلا رفت و امد رو دوست نداره .

  2. #2
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    سه شنبه 28 فروردین 03 [ 01:56]
    تاریخ عضویت
    1390-10-11
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    2,483
    امتیاز
    37,786
    سطح
    100
    Points: 37,786, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsRecommendation Second ClassVeteranOverdriveTagger Second Class
    تشکرها
    8,332

    تشکرشده 10,025 در 2,339 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    373
    Array

    RE: ایا با این روحیه ای که خانمم داره بچه دار بشیم؟

    سلام جناب سیروان

    لطفا در باره مشکل قبیلتون و دلیل درخواست خانومتون برای طلاق بیشتر توضیح بدید

    اما اینو بدونید برای حل مشکلاتتون بچه دار شدن اصلا کار منطقی نیست.

  3. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 09 دی 91 [ 14:31]
    تاریخ عضویت
    1391-2-31
    نوشته ها
    6
    امتیاز
    611
    سطح
    12
    Points: 611, Level: 12
    Level completed: 22%, Points required for next Level: 39
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    9

    تشکرشده 9 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: ایا با این روحیه ای که خانمم داره بچه دار بشیم؟

    مریم خانم باورتون میشه هنوزم نفهمیدم برای چی?
    این عنوان مطلب قبلیمه اگه خواستید بخونید[http://www.hamdardi.net/thread-22664.html
    بعد از اینکه برگشت خونه چند بار سر صحبت رو باز کردم باهاش همش تفره میره .منم دیدم برگشته زیاد پاپیچش نشدم تا بهش حرف میزدم پاپیچش میشدم میزد زیر گریه . منم دیگه سر به سرش نذاشتم به روشم نیاوردم .کلا اون روزا رو گذاشتم کنار . خودشم هیچی نمیگه .


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1404 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 20:09 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.