تمام نشدن یک رابطه تمام شده!!!

[عشق خاموش]

سلام دوستان همدردی!!!
نمیدونستم باید دردمو به کی بگم ، اصلا سنگ صبوری نداشتم که بهش بگم.امیدوارم شما بهم کمک کنید.
من ترم پنج مهندسی برق میخونم و همون اوایل دانشگاه از همکلاسیم خوشم اومد، من اصلا اهل رابطه و دوستی و ......نبودم و نیستم!!!گذشت و گذشت و برخوردهای من با این خانوم بیشتر شد و بالاخره من کار اشتباه رو انجام دادم و سال دوم دانشگاه این موضوع رو به اون خانوم گفتم( من بحث ازدواج رو پیش کشیدم) و ایشون هم خیلی محترمانه گفتند اصلا از من توقع نداشتند و الان برای یه پسر خیلی زوده و خودش هم اصلا آمادگی نداره و ....(نا گفته نماند قبل این ماجرا ایشون رفتارهایی در برخورد من داشتند که حاکی از تمایل ایشون به من بود!!!!).
بعد این ماجرا من به معنای واقعی مثل یه برج سنگی فرو ریختم و بماند چه بلاهای سنگینی متحمل شدم.
من چون واقعا این خانوم رو میخواستم و بنا به دلایل زیادی ایشون رو مناسب میدیدم و از طرفی نمیتونستم دل بکنم این موضوع رو با خانوادم مطرح کردم که خانوادم از حق نگذریم برخورد بدی باهام نکردند و گفتند هنوز خیلی از شرایط ازدواج رو نداری (دیگه همتون میدونید چی رو میگم!!!) ولی اگه بخوای ما میریم خواستگاری و صادقانه شرایطمون و شرایط تو رو میگیم ، هر چی خدا بخواد.
گذشت و اوایل امسال به هر بدبختی شماره خونشون رو گرفتم و دادم مامانم و مامانم هم با خونشون تماس گرفت ، مامان اون خانوم هم گفته بود با اینکه من میدونم جواب دخترم منفیه ولی برای احترام به نظرتون با خودش صحبت میکنم و بهتون میگم.
بالاخره پس از کش و قوس فراوان اون دختر خانوم گفتند که هنوز سن ما خیلی واسه ازدواج زوده و ما باید درسمون رو بخونیم و ......(محترمانه گفتند نهههههه!!!!)
بعد این ماجرا چه خونها که به دل بی صاحب من نشد ، چه بیخوابیها که نکشیدم و کلی مصیبت دیگه که بگذریم !!!!!!
الان یه دوماهی از اون ماجرا میگذره و من تو این مدت سعی کردم با تکنیکهایی که تو سایت دوستان گفته بودند این ماجرا از ذهنم پاک کنم. داشتم روز به روز بهتر میشدم ، به درسام میرسیدم و اخلاقم بهتر شده بود که بعد این مدت این خانوم تو کلاس از من خواهش کرد با استاد صحبت کنیم تا تاریخ امتحان رو عوض کنیم و توی آزمایشگاه از من قطعه گرفت و .....
الان دوباره ذهنم پر شده از صدها سوال بی جواب: 1-اگر با من نبودش هیچ میلی چرا ظرف مرا بشکست لیلی؟ 2-دوسم داره که همچین میکنه باهام؟ 3-چرا از یکی دیگه نخواست تاریخ امتحان عوض کنه ؟ 4-.................
الان واقعا گیج شدم و از دوستانی همچین تجربه ای دارند خواش میکنم به من بگن باید چیکار کنم؟ چه جوری باهاش برخورد کنم؟ میشه این رفتارهارو به حساب علاقه گذاشت یا نه ؟
کار درست چیه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

[Royaye Sedaghat]

با سلام
هيچ دليل قطعي براي اينكه اين علاقه هست وجود نداره.
تازه وقتي به خواستگاريتون جواب رد داده ، اگه هم علاقه اي وجود داشته باشه بي فايده ست.
براي حفظ آرامشتون بهتره ديگه بهش فكر نكنيد.
شايد اين كاراش يه جور كنجكاوي بوده كه ببينه الان حستون نسبت بهش چيه!
برداشت دقيقي نميشه از اين رفتارهاي دخترها داشت!!!

[دانوب]

عشق و عاشقی های دوران دانشجویی راست کار خودمه!!

زیاد میبینم در اطرافیانم.

بذار برات یه مثال بزنم:

فرض کن من نظرم نسبت به یه آقایی یه خورده مثبت تر از بقیه اقایون باشه، خب؟
حالا فرض می کنیم اون آقا آخر ترم در به در دنبال من میگشت تا یه بخشی از گزارش کار آزمایش گاهش رو با کمک من (کمک که چه عرض کنم با رو نویسی از روی دست من!!) کامل کنه، من هم میدونم دختر های فراوانی هستند که منتظرند که ایشون از اون ها طلب جزوه کنه

اما من انتخاب شدم. بماند که شواهد و قراین دیگری هم حاکی از ان بود که ایشون نیم نگاهی به این بنده حقیر دارند!!!

خب حالا گوش جان می سپاریم به مکالمات درونی من با خودم:

آره منو می خواد، اون روز با دوستش تو خیابون منو دید تو نگاهش کلی حرف بود، اصلا چرا باید بیاد از من جزوه بگیره؟ فلانی که حاضره براش سر کلاس جزوه هم بنویسه، چرا من؟
ها اون روز تو وبلاگش منظورش از ... من بودم، آره دیدی چقدر خنگ بودم، باید اون روز که اومد الکی با من سر صحبت رو باز کنه یه خورده بیشتر کشش میدادم، دیدی دانوب تو خیلی خنگی، حال عیب نداره هنوز دیر نیست میشه یه کاریش کرد بذار...

-روز ها می گذرند و این مکالمات درونی و این حدس و گمان هایی که پایه اش یه نگاه، یه درخواست برای کنسل کردن امتحان، یه قطعه گرفتن تو آزمایشگاه.... است، سرت رو گرم میکنند، زمان میگذره ثانیه ها مثل برق و باد از جلوت رد میشن و شما حتی اندر خم یک کوچه هم نیستی!!!
- زندگی، زندگی واقعی رو میگم، خیلللللیییی پیچیده تر و جدی تر از داستان های ساده امروزی ماست و برای آماده شدن برای مصاف با زندگی باید بزرگ بشیم! اجازه نده زندگیت در یک برهه خاص یخ بزنه، و یا حتی سرعتش کم بشه.
- اون خانوم و داستانش تموم شده اما زندگی تو ادامه داره، زندگیت رو دریاب مرد جوان

پ.ن: داستان بالا با اندکی دخل و تصرف برای شناسایی نشدن خودم واقعی بود، اون آقا الان خیلی از من دوره هم مکانی، و هم از نظر فکری، واقعا ما دو نفر تو دو دنیای متفاوت زندگی میکردیم.

من خیلی از زندگیم راضی ام و همیشه خدا رو شاکرم که اون روز که اومد الکی با من سر صحبت رو باز کنه کشش ندادم، اینو راست میگم!

به "نه" هایی که علی رغم تلاش هات در زندگیت میشنوی، و به عشق خداوند به خودت اعتماد کن!!!

[عشق خاموش]

ممنونم دانوب عزیز و رویای صداقت!!!!!!
چیزی که هست این خانوم خیلی هواخواه داره ولی ایشون این رفتارهایی رو که با من داشته با اونا نداشته (مطمئنم)!!!!!! اینه که داره دیوونم میکنه! و خیلی از دستش کفری هستم(البته ظاهرا)
مشکل دیگه ای که اخیرا برام پیش اومده حساس شدن نسبت به تمام دختراس(فکر میکنم چشم چرون شدم و عاشق همه میشم)
با این مشکلم چیکار کنم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!(کلا آدم بیماری شدم منه خدا زده!!!)
راستی تا یادم نرفته به تعداد نا متناهی فال و استخاره میگیرم(معتاد شدم!!!1)

[Royaye Sedaghat]

چرا براي من انقد علامت تعجب گذاشتين؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
مگه چي گفتم؟؟؟؟؟
تازه دانوب عزيز داشت،من نداشتم!

اينكه به دخترا حساس شدين به خاطر نياز فطري هست كه توي همه آدما هست ! كه به جنس مخالفشون نياز دارن.اما بايد مراقب باشيد و با خويشتن داري احساساتتون رو كنترل كنيد،كه انشالله به زودي همراه هميشگي زندگيتون رو ، اون هم عقلي پيدا كنيد!
اينكه گفتم برداشت دقيقي از بعضي رفتار دخترها نميشه داشت چون دخترها رو بيشتر از شما ميشناسم،يه خرده پيچيده ن.
اين كه هواخواه زياد داره دليل نميشه!

[fahime2012]

سلام
منظورتون از این جمله چیه؟
"من چون واقعا این خانوم رو میخواستم و بنا به دلایل زیادی ایشون رو مناسب میدیدم"
مثلا چه دلایلی؟چی داره که شما رو جذب کرده؟ چقدر ازش شناخت داری؟
این رو هم توضیح بده یعنی چی؟ "چیزی که هست این خانوم خیلی هواخواه داره "
در مورد حساس شدن در مورد دخترهای دیگه باید بیشتر از خودتون بگید تا بشه نظر داد؟ ضمنا شما چه تعریفی از عاشق شدن و عشق دارید؟
اگر منظورتون عاشق شدن با یک نگاهه اون هوسه نه عشق. بهترین راهشم نگاه نکردنه وگرنه هر چی ادامه بدی پایانی نداره.

[عشق خاموش]

رویای صداقت عزیز منظوری نداشتم:shy: اون علامت تعجب ها رو هم همینجوری گذاشتم!!!!
من واسه همسر آینده ام یه سری معیارها دارم که این خانوم خیلی از اونها رو داشت:
برای نمونه ایشون علیرغم زیبایی ظاهریشون مقید به حفظ حجابشون هستند ، با وجود پیشنهادات زیادی که برای دوستی داشتند تن به اینکار ندادن ، به خانواده خیلی اهمیت میدهند و خانواده خوبی دارند(از لحاظ اعتقادی و فرهنگی و اجتماعی)، در برخورد با نامحرم حدود شرعی رو رعایت میکنند، برای زندگی خودش هدف داره و از همه مهمتر اعتماد به نفس بالایی داره و .....

[fahime2012]

سلام مجدد
شاید واقعا مرد ایده آل ایشون شما نباشید و اینکه "قبل این ماجرا ایشون رفتارهایی در برخورد من داشتند که حاکی از تمایل ایشون به من بود" می تونه برداشت شما از رفتارهای ایشون باشه. (ممکنه بگوئید مثلا چه رفتارهایی؟) و ایشون اصلا همچین منظوری نداشته. شما از کجا می دونید که "خانواده خوبی دارند"؟ مگر شما چقدر از ایشون شناخت دارید؟
وقتی این موضوع رو با خانواده در میان گذاشتید ایشون رو چطوری براشون توصیف کردید؟
فکر می کنید این مورد "علیرغم زیبایی ظاهریشون مقید به حفظ حجابشون هستند" چقدر تو ذهنیت شما نسبت به ایشون تاثیر داشته؟
حجاب همسر آینده تون کجای لیست معیارهاتون قرار داره؟ اولش .... آخرها؟
معتاد استخاره شده اید؟ شرایط و فلسفه استخاره را می دانید؟ می دانید که استخاره همیشه آخرین راه (بر سر هر دو راهی) است و نه اولین راه؟ می دانید برای هر موضوع فقط یک بار می شود استخاره کرد؟

[tamas]

دوست عزیز
این طبیعت خیلی دخترهاست که با دست پس می زنند و با پا پیش می کشند!دقیقا جوابتون در همون شعری که نوشتید ایشون شما رو می خوان اما نه برای ازدواج برای اینکه باشین چون بودنتون بهتر ازنبودنتونه شما خودتون رو بگذارید جای این خانم ایا اگر با کسی که ادعا میکنه دوستون داره ارتباط دورا دور هم داشته باشید بهتون حسه بدی دست میده؟این خاصیته اگر نگیم همه ی دخترها لااقل خاصیته خیلی شونه که هر از چند گاهی سری به عاشق خسته یا عشق خودشون می زنند اما متاسفانه این دسته از دخترها فکر نمی کنند که چه بلایی ممکنه سر اون طرف بیاد!
دوست عزیز ایشون جوابشون رو واضح و روشن از طریق خواستگاری گفتند پس لطفا دنباله کوچکترین نشانه نباش که در این شرایط ادمها از کاه کوه می سازند و خودت خوب می دونی که چه بلایی می تونه به سرت بیاره شما تا اونجا که ممکنه نباید حتی ایشون رو ببینی چه برسه به حرف و ارتباط.
خلاصه ی کلام ببین دوست عزیز دخترها دوست دارن طرف مقابل از خودشون بزرگتر باشه و ایشون هم همین مطلب رو عنوان کردن یعنی در ب ، بسم الله با شما مشکل دارن یعنی در شما نمی بینند مردش بشی حالا شاید خصوصیات خوب دیگه ایی در شما دیده باشند اما شما فاکتور اصلی رو از نظر ایشون نداری و همین کافی تا بگن!
به فکر امتحانات پایان ترم باش و امادگی این رو داشته باش که باز هم بیاد سراغت اما شما باید محکم باشی و بدونی که می خوای چی کار کنی .اگر بازهم به این افکار ادامه بدی مشروطیت در این ترم قطعیه درس می خونی اما جوری میخونی که نفهمی چی می خونی چون ذهنت پر ه از خیال و اوهام و ....
همین جا تمومش کن و خودت و نجات بده که اخر این مسیر تباهی شما و خدا می دونه شاید لذت بعضی ها باشه.
نگذار که بازیچه بشی!

[فکور]

سلام

من معتقدم ایشون به شما علاقه ای نداره فقط خواسته جو حالت دشمنی نداشته باشه که اومده و یه کم صحبت کرده

راستش من در دوران کارشناسی بودم که یک همکلاسی بهم علاقمند شده بود و با پیشنهاد ازدواج اومد من هم از هم سن و سالی بدم میومد و هم از اون شخص خاص خیلی بدم میومد

و من هم قاطعانه گفتم "نه" "به هیچ عنوان قصد ازدواج ندارم"

چند وقت بعدش اومد گفت خانم من معنی حرکات شما رو نمیفهمم نگاههاتون حرفهاتون لبخنداتون و من فقط در جواب گفتم گناه من اینه که متاسفانه دانشگاهی قبول شدم که شما هم اونجا بودید

اینها در حالی بود که من نهایت سعیم رو کرده بودم با اخم باهاش برخورد کنم هر جا بود سعی میکردم جایی باشم که چشمم تو چشم اون نیفته بعدا اون پیش خودش اینجوری خیالبافی کرده بود

نمیدونید چه احساس شعفی کردم روزی که فارغ التحصیل شدم و از شر نگاههاش راحت شدم حتی جشن فارغ التحصیلی هم نرفتم حوصله اینکه یک ثانیه دیگه ریختش رو ببینم نداشتم

شما رو به خدا بذارید اون دختر آرامش داشته باشه و این دوران رو به راحتی بگذرونه پیش خودتون فکر و خیال نکنید جور خاصی هم باهاش رفتار نکنید کاملا بی تفاوت باشید لطفا