نميتونم پيش شوهرم احساس واقعيمو از خيلي چيزها بگم نميتونم پيشش شكايت ودرددل كنم ازم نقطه ضعف ميگيره وبعدا سرم ميكوبه
مثلا وقتي تازه سركار رفته بودم چند بار مشكلاتم را با رييسويكي از همكارام داشتم باهاش مطرح كردم اون موقع گوش داد حتي راهكار ولي بعدش صدبار كوبوند تو سرم
اولا فكر ميكردم شوهرم صنگ صبورمه وهميشه پيشش دردودل ميكردم وخود واقعيمو بهش نشون ميدادم ولي الان اينطور نيست بيشتر پيشش نقش بازي ميكنم از احساساتم باهاش حرف نميزنم
زندگگي زناشويي شده مثل محل كار رابطه همكار با همكار رابطه اي كه با غريبه ها مثلا فاميلها دارم قبلا اينطور نبودم ساده از احساستم ميگفتم ناراحتيهام مشكلاتم ولي الان تغيير كردم اصلا از محيط كارم نميگم از مشكلاتم همه چيز را خوب جلوه ميدم
باهاش صميمي نيستم خيلي از اوقات فيلم بازي ميكنم
به نظر شما بايد اينطور رفتار كرد ؟ همه اينطورن ؟ شوهرمن دوستم نيست منو دوست نداره ؟
مثلا اگه از يكي از اعضاي خانوادش گله كنم دفعه بعد اون را بيشتر تحويل ميگيره وبهش احترام ميذاره
بنابراين سعي ميكنم اگه از كسي بدي ديدم بهش نگم .
از اين شرايط احساس خوبي ندارم احساس ميكنم دوستم نداره ودنبال آزار دادن منه .از اينكه سنگ صبورم نيست از اين كه نميتونم پيشش دردو دل كنم خيلي ناراحتم از اينكه ازم حمايت نميكنه حتي بيشتر نمك ميپاشه رو زخمم خيلي احساس بدي دارم
كسي راهنمايي نميكه ؟
آيا همسر بايد اينطوري باشه ؟
علاقه مندی ها (Bookmarks)