به انجمن خوش آمدید

لینک پیشنهادی مدیران تالار همدردی:

 

"گلچین لینکهای خانواده، ازدواج و مهارتها(به روز شد)"

دانلود موسیقی و آرامش
دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 11
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 14 آبان 91 [ 11:35]
    تاریخ عضویت
    1391-8-09
    نوشته ها
    4
    امتیاز
    267
    سطح
    5
    Points: 267, Level: 5
    Level completed: 34%, Points required for next Level: 33
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array

    درآمد محدود همسرم ، فشار خانوادم برای خانه دار شدن و......دارم ذره ذره آب میشم

    خونواده شوهرم وقتی امدن خواستگاری مادر شوهرم گفت من خرج عروسی پسر اولمو دادم اینو هم میدم شوهرم اوله خواستگاری تو حسابش 30 میلیون پول داشت من هم تو نامزدی قبول دارم زیاد خرج کردم آخه مادرش میگفت برین خرید من خرجشو میدم من هم فکر میکردم خرید لباسام و خرجش با مادرشوهرمه آخه میخواستیم بریم یه دونه شلوار هم بخریم کارت بانکیشو بعضی وقتها میداد من از خدا بیخبر نگو مادرشوهرم خرجهای بالای 20 تومن رو نمیداده .موقع خواستگاری مادرشوهرم گفت پول سرویس طلاتون رو نصفشو خودم میدم ولی نگو نداده خلاصه بعد عروسی حساب بانکی شوهرم ته کشید.شوهرم تو شهرشون 1تا 2 میلیون تومن درآمد داشت بخاطر من آمد اومد اینجا .
    الان چون اینجا شهر کوچیکی هست شوهرم 600 تومن درآمدشه ولی چون قبلا درامدش زیاد بود واسه همین هر ماه 300 تومن قسط میداد و الان که حقوقش 600 تومنه با این قسطش نمیشه پس انداز کرد از این ور هم مامانم اینا گیر دادن که همه خونه دارن شما ندارین بخدا خونواده خودم یه طرف خونواده شوهرم هم یه طرف .هنوز 25 سالمه ولی موهام داره سفید میشه خونوادم هر روز زنگ میزنه گیر میده اشتباه کردیم تو رو شوهر دادیم چرا شما نمی تونیین پس انداز کنید/.....ای خدااااااااااااااااااااااا ااااااااااااااا

  2. #2
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 29 اردیبهشت 98 [ 09:11]
    تاریخ عضویت
    1391-2-29
    نوشته ها
    939
    امتیاز
    15,687
    سطح
    80
    Points: 15,687, Level: 80
    Level completed: 68%, Points required for next Level: 163
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    6,262

    تشکرشده 5,821 در 1,048 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    141
    Array

    RE: کمک......دارم ذره ذره آب میشم

    parmida جان
    عزیز دلم

    زندگی متاهلی و ازدواج
    فقط عروسی و نامزد بازیو لباس عروس و ماشین عروس و جشن و مهمونی و رستوران و خرید و چشم هم چشمی با دختر خاله و فامیل و ............ نیست که

    متاسفانه دید اکثر دخترای جامعه ما از ازدواج اینچیزا هست

    زندگی متاهلی یعنی اینکه سعی کنی با شوهرت بسازی و زندگی و خرج و مخارج رو مدیریت کنی
    بتونی پس انداز کنی

    زندگی متاهلی همش روزای خوب و خوش و پول و شادی نیست
    روزای سخت و حتی طاقت فرسا و نداری و بی پولی و درد و دادو بیداد و.... هم داره

    باید زن و مرد بتونن تو اون دوران کنار هم واستند و بسازند زندگیشونو

    وگرنه که تو فراوونی پولو شادی،همه هنر زندگی کردن رو دارند

    باید هنر زندگی کردن رو تو نداری داشته باشی

    شوهرت مطمئنن پسرخوبی هست
    فقط به خاطر ولخرجیای شما و عدم مدیریتت روی دخل و خرج یکم وضعش بد شده

    ناراحت نشو اینجوری گفتم
    ولی اگر برگردی به عقب میبینی که خودتم بی تقصیر نبودی

    کنار شوهرت واستا و زندگیتو مدیریت کن
    مطمئن باش اگر تو قوی باشی ، مردت هم موفق میشه از پس مشکلات بربیاد

  3. 10 کاربر از پست مفید نادیا-7777 تشکرکرده اند .

    نادیا-7777 (سه شنبه 09 آبان 91)

  4. #3
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 04 بهمن 93 [ 12:39]
    تاریخ عضویت
    1391-3-27
    نوشته ها
    269
    امتیاز
    2,749
    سطح
    31
    Points: 2,749, Level: 31
    Level completed: 99%, Points required for next Level: 1
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    968

    تشکرشده 980 در 243 پست

    Rep Power
    39
    Array

    RE: کمک......دارم ذره ذره آب میشم

    سلام دوست عزیز

    بابا چرا اینقدر سخت میگیری؟ تازه اول راهی! 25 سالته! پس انداز هم میکنین، شرایط بهتر هم خواهد شد! مگر خداوند عبادت فردا رو امروز از شما میخواد که دنباله روزیه فرداتی؟
    آینده نگری خوبه، پس انداز خوبه اما مهمتر از اون حفظ آرامش زندگیته، همسر شما هنوز جوان هستند، میتوانند زندگی را بسازند، کار دوم، شغل پر در آمد تر یا اشتغال خود شما!
    به نظرم از مشکلات مالیتون به خانوادتون چیزی نگین تا به امید خدا شرایط بهتر بشه!
    من همسر بسیار ثروتمندی داشتم، زندگی در یک برج در شمال تهران با استخر خصوصی و سالن بادی بیلدینگ، خلاصه یک شرایط خوب، اما هزار تا مشکل، مستاجر بودیم، یه شوهر الاف و بیکار که از ارث پدر میخورد و حقوق من کرایه منزل بود، نه اینکه نداشته باشه تا اجاره بده، نمیخواست تا من استقلال مالی داشته باشم! یادمه همیشه اون موقع ها هر دختری میخواست ازدواج کنه، بهش میگفتم، ثروت زن اخلاق مردشه!!! عزیزم به جرات میگم، حتی به تعداد انگشتهای دستم روز خوشبخت نداشتم، آرزوم این بود که کاش در طویله زندگی میکردم اما همسرم دوستم میداشت وکلبه ما کلبه عشق میبود!
    خانه و پول و ماشین خیلی خوبه اما پایه زندگی نیستند، در شرایط فعلی پایه های زندگیتو مستحکم و قوی کن
    بزار از رنگ عشق و محبت بین تو و همسرت خداوند هم روزیتون را زیاد کنه

  5. 12 کاربر از پست مفید elahe.a تشکرکرده اند .

    elahe.a (سه شنبه 09 آبان 91)

  6. #4
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 21 تیر 99 [ 21:50]
    تاریخ عضویت
    1390-2-14
    نوشته ها
    1,339
    امتیاز
    22,823
    سطح
    93
    Points: 22,823, Level: 93
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 527
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteran10000 Experience PointsTagger First ClassOverdrive
    تشکرها
    3,264

    تشکرشده 3,442 در 1,036 پست

    Rep Power
    150
    Array

    RE: کمک......دارم ذره ذره آب میشم

    سلام
    قبل از اینکه بیام مشکلتو بخونم پیش خودم گفتم ببین بنده خدا چه مشکلی داره حتما شوهرش بهش خیانت کرده یا معتاره یا ...........

    واقعا اینقدر این مسئله مهمه که تو داری به خاطرش آب میشی!!!!!

    مگه تو به خاطر پدر و مادرت ازدواج کردی که حالا به خاطر حرف اونا داره موهات سفید میشه من به جای تو بودم یه کلام می گفتم فعلا شرایط خانه دار شدن رو نداریم ولی با کمک همدیگه در آینده خانه دار هم خواهیم شد.........
    مهم اینکه همسر مهربانی داری که به خاطر آسایش شما از حقوق یک میلیونیش گذشته ................


  7. 10 کاربر از پست مفید eghlima تشکرکرده اند .

    eghlima (سه شنبه 09 آبان 91)

  8. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 14 آبان 91 [ 11:35]
    تاریخ عضویت
    1391-8-09
    نوشته ها
    4
    امتیاز
    267
    سطح
    5
    Points: 267, Level: 5
    Level completed: 34%, Points required for next Level: 33
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: کمک......دارم ذره ذره آب میشم

    نقل قول نوشته اصلی توسط eghlima
    سلام
    قبل از اینکه بیام مشکلتو بخونم پیش خودم گفتم ببین بنده خدا چه مشکلی داره حتما شوهرش بهش خیانت کرده یا معتاره یا ...........

    واقعا اینقدر این مسئله مهمه که تو داری به خاطرش آب میشی!!!!!

    مگه تو به خاطر پدر و مادرت ازدواج کردی که حالا به خاطر حرف اونا داره موهات سفید میشه من به جای تو بودم یه کلام می گفتم فعلا شرایط خانه دار شدن رو نداریم ولی با کمک همدیگه در آینده خانه دار هم خواهیم شد.........
    مهم اینکه همسر مهربانی داری که به خاطر آسایش شما از حقوق یک میلیونیش گذشته ................

    آخه فدات بشم خونواده ام هر روز باهمام دعوا دارن هر کی عروسی میکنه خونواده ام میگه خوش به حالش .
    به خدا هر عروسی که میرم چشام پره اشک میشه ....همسرم طول نامزدیمون 4 تا جشن واسم گرفت هر دفعه هم واسم طلا میخرید عید قربان، شب یلدا ،تو محضر و...ولی مامانم اینا رو نمیبینهالبته چون خونواده شوهرم دروغ گفتن و هیچی واسم خرج نکردن مامانم همیشه از این موضوع داغونه. خونواده شوهرم هم در حقم بدی کردن یعنی من بدها فهمیدم که اون گردنبندی که بهم دان شوهرم خریده بود با پول خودش. نه میتونم کاراهای خونواده شوشوم رو تحمل کنم نه رفتارهای مادرم.خونواده شوهرم هم تو خواستگاری امدن گفتن هر چی بخوای به پات میریزیم ولی با اینکه در حقشون دختری کردم ولی همش از پول شوهرم واسم خرج کردن...


    [quote=parmida]
    خونواده شوهرم وقتی امدن خواستگاری مادر شوهرم گفت من خرج عروسی پسر اولمو دادم اینو هم میدم شوهرم اوله خواستگاری تو حسابش 30 میلیون پول داشت من هم تو نامزدی قبول دارم زیاد خرج کردم آخه مادرش میگفت برین خرید من خرجشو میدم من هم فکر میکردم خرید لباسام و خرجش با مادرشوهرمه آخه میخواستیم بریم یه دونه شلوار هم بخریم کارت بانکیشو بعضی وقتها میداد من از خدا بیخبر نگو مادرشوهرم خرجهای بالای 20 تومن رو نمیداده .موقع خواستگاری مادرشوهرم گفت پول سرویس طلاتون رو نصفشو خودم میدم ولی نگو نداده خلاصه بعد عروسی حساب بانکی شوهرم ته کشید.شوهرم تو شهرشون 1تا 2 میلیون تومن درآمد داشت بخاطر من آمد اومد اینجا .
    الان چون اینجا شهر کوچیکی هست شوهرم 600 تومن درآمدشه ولی چون قبلا درامدش زیاد بود واسه همین هر ماه 300 تومن قسط میداد و الان که حقوقش 600 تومنه با این قسطش نمیشه پس انداز کرد از این ور هم مامانم اینا گیر دادن که همه خونه دارن شما ندارین بخدا خونواده خودم یه طرف خونواده شوهرم هم یه طرف .هنوز 25 سالمه ولی موهام داره سفید میشه خونوادم هر روز زنگ میزنه گیر میده اشتباه کردیم تو رو شوهر دادیم چرا شما نمی تونیین پس انداز کنید/.....ای خدااااااااااااااااااااااا ااااااااااااااا
    هر کی عروسی میکنه خونواده ام میگه خوش به حالش .
    به خدا هر عروسی که میرم چشام پره اشک میشه ....همسرم طول نامزدیمون 4 تا جشن واسم گرفت هر دفعه هم واسم طلا میخرید عید قربان، شب یلدا ،تو محضر و...ولی مامانم اینا رو نمیبینهالبته چون خونواده شوهرم دروغ گفتن و هیچی واسم خرج نکردن مامانم همیشه از این موضوع داغونه. خونواده شوهرم هم در حقم بدی کردن یعنی من بدها فهمیدم که اون گردنبندی که بهم دان شوهرم خریده بود با پول خودش. نه میتونم کاراهای خونواده شوشوم رو تحمل کنم نه رفتارهای مادرم.خونواده شوهرم هم تو خواستگاری امدن گفتن هر چی بخوای به پات میریزیم ولی با اینکه در حقشون دختری کردم ولی همش از پول شوهرم واسم خرج کردن...

    نقل قول نوشته اصلی توسط eghlima
    سلام
    قبل از اینکه بیام مشکلتو بخونم پیش خودم گفتم ببین بنده خدا چه مشکلی داره حتما شوهرش بهش خیانت کرده یا معتاره یا ...........

    واقعا اینقدر این مسئله مهمه که تو داری به خاطرش آب میشی!!!!!

    مگه تو به خاطر پدر و مادرت ازدواج کردی که حالا به خاطر حرف اونا داره موهات سفید میشه من به جای تو بودم یه کلام می گفتم فعلا شرایط خانه دار شدن رو نداریم ولی با کمک همدیگه در آینده خانه دار هم خواهیم شد.........
    مهم اینکه همسر مهربانی داری که به خاطر آسایش شما از حقوق یک میلیونیش گذشته ................

    هر کی عروسی میکنه خونواده ام میگه خوش به حالش .
    به خدا هر عروسی که میرم چشام پره اشک میشه ....همسرم طول نامزدیمون 4 تا جشن واسم گرفت هر دفعه هم واسم طلا میخرید عید قربان، شب یلدا ،تو محضر و...ولی مامانم اینا رو نمیبینهالبته چون خونواده شوهرم دروغ گفتن و هیچی واسم خرج نکردن مامانم همیشه از این موضوع داغونه. خونواده شوهرم هم در حقم بدی کردن یعنی من بعدها فهمیدم که اون گردنبندی که بهم دان شوهرم خریده بود با پول خودش. نه میتونم کاراهای خونواده شوشوم رو تحمل کنم نه رفتارهای مادرم.خونواده شوهرم هم تو خواستگاری امدن گفتن هر چی بخوای به پات میریزیم ولی با اینکه در حقشون دختری کردم ولی همش از پول شوهرم واسم خرج کردن...

  9. #6
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 18 بهمن 91 [ 15:01]
    تاریخ عضویت
    1391-7-15
    نوشته ها
    47
    امتیاز
    444
    سطح
    8
    Points: 444, Level: 8
    Level completed: 88%, Points required for next Level: 6
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    57

    تشکرشده 61 در 21 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: کمک......دارم ذره ذره آب میشم

    چرا انقد حرفای مامنت اینا برات مهمه
    قرار نیست اونا ببینن
    تو ببین کارای شوهرتو بابا
    خیلی اجازه دخالت دادی بهشون ببخشیدا

  10. 4 کاربر از پست مفید khnaomi تشکرکرده اند .

    khnaomi (چهارشنبه 10 آبان 91)

  11. #7
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 25 دی 91 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1390-11-14
    نوشته ها
    548
    امتیاز
    1,860
    سطح
    25
    Points: 1,860, Level: 25
    Level completed: 60%, Points required for next Level: 40
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    1,833

    تشکرشده 1,864 در 493 پست

    Rep Power
    68
    Array

    RE: کمک......دارم ذره ذره آب میشم

    خانواده شما، در درجه اول و در شرایط فعلی تشکیل شده از شما و همسرتون.

    تمام تمرکزت را بذار روی شادی و آرامش خودت و همسرت. لزومی ندارد که جزییات مسایل مالی شما را پدر و مادرهاتون بدونند.

    اوایل ممکنه سخت باشه که عادتشون بدی در مورد مسایل شخصی زندگیتون صحبت نکنند. اما بعد از مدتی عادی می شه و هر وقت کنار والدینتون هستید از بودن با هم لذت می برید، نه اینکه نگرانی که الان مامانم چی می گه، الان مامانش چی می گه.

  12. 4 کاربر از پست مفید پیدا تشکرکرده اند .

    پیدا (یکشنبه 14 آبان 91)

  13. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 14 آبان 91 [ 11:35]
    تاریخ عضویت
    1391-8-09
    نوشته ها
    4
    امتیاز
    267
    سطح
    5
    Points: 267, Level: 5
    Level completed: 34%, Points required for next Level: 33
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: کمک......دارم ذره ذره آب میشم

    نقل قول نوشته اصلی توسط پیدا
    خانواده شما، در درجه اول و در شرایط فعلی تشکیل شده از شما و همسرتون.

    تمام تمرکزت را بذار روی شادی و آرامش خودت و همسرت. لزومی ندارد که جزییات مسایل مالی شما را پدر و مادرهاتون بدونند.

    اوایل ممکنه سخت باشه که عادتشون بدی در مورد مسایل شخصی زندگیتون صحبت نکنند. اما بعد از مدتی عادی می شه و هر وقت کنار والدینتون هستید از بودن با هم لذت می برید، نه اینکه نگرانی که الان مامانم چی می گه، الان مامانش چی می گه.
    از همتون ممنونم که دارین با حرفاتون آرومم میکنید...ممنونم که به فکرمید....بخدا اینایی که گفتم یه ذره از دردهامه...مرسییییییییییییی

  14. #9
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 03 بهمن 91 [ 02:34]
    تاریخ عضویت
    1391-8-06
    نوشته ها
    32
    امتیاز
    363
    سطح
    7
    Points: 363, Level: 7
    Level completed: 26%, Points required for next Level: 37
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    19

    تشکرشده 19 در 14 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: کمک......دارم ذره ذره آب میشم

    [font=Arial] با سلام به همه
    من در حدی نیستم که بخوام نصیحتت کنم اما گلم به نظرم اگه از این سرگذشت من مطلع بشی احتمالا میتونی بفهمی مشکلت حاد نیست که بخوای به خاطرش تا این حد غصه بخوری و نگران باشی:من به دلیل......حتی یک لیوان از پدر مادرم جهیزیه یا هدیه نداشتم لباس عروسو فقط از بیرون با دلشکستگی تمام نگاه میکنم که اگه بشه دوس دارم ساعتها فقط نگاشون کنم تو سایتهای مختلف دنبال عکس لباس عروس میگردم تا سیو کنم و ببینم تو هر عروسی از ریز ترین رسم و رسوم و تشریفاتی که عرفا انجام میدین مثل دعا برا خوشبختی عروس داماد مثل تبریک گفتن یا عکس عروس با خواهر برادرهاش و پدر مادرش با لب خندون ویا................
    العان هم حسرت اینکه یکی از خاله هام خواهر مادر و........ حتی ازم بپرسن که بچه دوس داری یانه چه رسد که بگن چرا بچه دار نمیشی و.........و این در صورتی هست که اگر خواهرم نامزدیش تمو بشه و بره سر خونه زندگیش(به امید خدا) دقیقا بعد6 ما همه کلافش میکنن چرا بچه دار نمیشی نکنه فلانه یا بهمانه..............
    بعد 4 سال تازه دوتا فرش خریدم و از اتاق28 متری خونه ی 60 متری اجاره کردیم ماشین لباسشویی جارو برقی تخت و تلویزیونو............... هیچی ندارم مهمترین چیزم کامپیوتر با تمام امکاناتش(به دلیل کار شوهرم و هوش سر شارش به این سیستم) و یخچال اجاق دارم.
    بقیه انتخابهامو برای همسر آینده رضایت پدر مادر برادر و خاهر خاله هام تمام دوستام و عزیزانم گفتم حتی حسرت لباس عروس وچیزایی که گفتم رو به خاطر زندگی با شوهرم از دست دادم اونم شوهری که ببا دروغ روز خواستگاری درمورد سنش چیزی تقریبا4 سال کمتر با تفاوت 10 سال سنی، شوهرم روز دوم بعد عقدمون کتکم زد به خاطر دوستش که صدام کرد تو هال تا باهام حرف بزنه و من تا بیام حجابمو حفظ کنم شهورم با اعصبانیت هلم داد داخل هال که این کارش تمام دنیا رو سرم خراب کرد همه وجودم نابود شد له شدم و شکست و درک کردم تا که گذشت و سر 3ماهگیمون به خاطر خواهرش چنان کتک کاریم کرد که با التماس و گریه بهش گفتم غلط کردم اقا... که زنت شدم تورو خدا طلاقم بده چندین بار این سرم رو به دیوار و یخچال و زمین کوبونده چنان میزد که زیر چشمم کبود میشد هیچ کمرم آسیب دیده خیلی وقتا با برداشتن این ظرف لباس ها که با دستام میشورم و میبرم تا پهن کنم چنان تیری میکشه که ناخوداگاه میشینم بعد میپرسه چی شد میگم کمرم درد گرفت و با خونسردی تمام صورتشو بر میگردونه به سمت کامپیوتر و خوندن خبرای اینترنتی و شمامشو میخوره میخوابه تا اینکه یه انگشت خودش درد بگیره انگار چه فاجعه ای رخ داده یا وقتی میخوابه کافیه سرش از رو بالش کنار بره یا پتو روش نباشه منم که با دلسوزی میپوشونمش و همینجور دعوا هامون و کتک خوردنای من ادامه داره تا به حال که همین چند روز پیش وارد سال پنجم زندگی مشترکمون شدیم.
    تو هر مهمانی خانواده گی حضور دارم اما هیچکی جز مادرم مثل قبلا با من رفتار نمیکنن.
    و اینهان که میشه بهشون گفت مشکل و دلیلی برای سفید شدن موهای من 26 ساله که حتی پول آزمایشهایی که دکتر برای تجویز داروهای موهام لازم داره ندارم و....................
    البته برای زندگیمون زحمت میکشه و ازش ممنونم بابت زحماتش اگر از خودم چیزی نمیگم به این دلیل نیست که بخوام مظلوم نمایی کنم نه چون اینجا من مطرح نیستم و به خاطر این اینارو گفتم که یکم زندگیتو جور دیگه ببینی اگر ناراحت نشی
    پارمیدا جان زندگی همش پس انداز نیست که انقدر نگرانی به مادرتم جوری نشون بده که برات زیاد اهمیت نداره نداشتن خونه یا وضع مالی نه چندان خوب چیزی که مهمه وجود تو و شوهرت در کنار هم با آرامش است
    اگه از صحبتهام بدت نیومد برا خوب شدن زندگیه منم یه دستی بالا ببر و دعا کن مرسی

  15. 4 کاربر از پست مفید آوا2 تشکرکرده اند .

    آوا2 (جمعه 17 آذر 91)

  16. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 14 آبان 91 [ 11:35]
    تاریخ عضویت
    1391-8-09
    نوشته ها
    4
    امتیاز
    267
    سطح
    5
    Points: 267, Level: 5
    Level completed: 34%, Points required for next Level: 33
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: کمک......دارم ذره ذره آب میشم

    نقل قول نوشته اصلی توسط آوا2
    [font=Arial] با سلام به همه
    من در حدی نیستم که بخوام نصیحتت کنم اما گلم به نظرم اگه از این سرگذشت من مطلع بشی احتمالا میتونی بفهمی مشکلت حاد نیست که بخوای به خاطرش تا این حد غصه بخوری و نگران باشی:من به دلیل......حتی یک لیوان از پدر مادرم جهیزیه یا هدیه نداشتم لباس عروسو فقط از بیرون با دلشکستگی تمام نگاه میکنم که اگه بشه دوس دارم ساعتها فقط نگاشون کنم تو سایتهای مختلف دنبال عکس لباس عروس میگردم تا سیو کنم و ببینم تو هر عروسی از ریز ترین رسم و رسوم و تشریفاتی که عرفا انجام میدین مثل دعا برا خوشبختی عروس داماد مثل تبریک گفتن یا عکس عروس با خواهر برادرهاش و پدر مادرش با لب خندون ویا................
    العان هم حسرت اینکه یکی از خاله هام خواهر مادر و........ حتی ازم بپرسن که بچه دوس داری یانه چه رسد که بگن چرا بچه دار نمیشی و.........و این در صورتی هست که اگر خواهرم نامزدیش تمو بشه و بره سر خونه زندگیش(به امید خدا) دقیقا بعد6 ما همه کلافش میکنن چرا بچه دار نمیشی نکنه فلانه یا بهمانه..............
    بعد 4 سال تازه دوتا فرش خریدم و از اتاق28 متری خونه ی 60 متری اجاره کردیم ماشین لباسشویی جارو برقی تخت و تلویزیونو............... هیچی ندارم مهمترین چیزم کامپیوتر با تمام امکاناتش(به دلیل کار شوهرم و هوش سر شارش به این سیستم) و یخچال اجاق دارم.
    بقیه انتخابهامو برای همسر آینده رضایت پدر مادر برادر و خاهر خاله هام تمام دوستام و عزیزانم گفتم حتی حسرت لباس عروس وچیزایی که گفتم رو به خاطر زندگی با شوهرم از دست دادم اونم شوهری که ببا دروغ روز خواستگاری درمورد سنش چیزی تقریبا4 سال کمتر با تفاوت 10 سال سنی، شوهرم روز دوم بعد عقدمون کتکم زد به خاطر دوستش که صدام کرد تو هال تا باهام حرف بزنه و من تا بیام حجابمو حفظ کنم شهورم با اعصبانیت هلم داد داخل هال که این کارش تمام دنیا رو سرم خراب کرد همه وجودم نابود شد له شدم و شکست و درک کردم تا که گذشت و سر 3ماهگیمون به خاطر خواهرش چنان کتک کاریم کرد که با التماس و گریه بهش گفتم غلط کردم اقا... که زنت شدم تورو خدا طلاقم بده چندین بار این سرم رو به دیوار و یخچال و زمین کوبونده چنان میزد که زیر چشمم کبود میشد هیچ کمرم آسیب دیده خیلی وقتا با برداشتن این ظرف لباس ها که با دستام میشورم و میبرم تا پهن کنم چنان تیری میکشه که ناخوداگاه میشینم بعد میپرسه چی شد میگم کمرم درد گرفت و با خونسردی تمام صورتشو بر میگردونه به سمت کامپیوتر و خوندن خبرای اینترنتی و شمامشو میخوره میخوابه تا اینکه یه انگشت خودش درد بگیره انگار چه فاجعه ای رخ داده یا وقتی میخوابه کافیه سرش از رو بالش کنار بره یا پتو روش نباشه منم که با دلسوزی میپوشونمش و همینجور دعوا هامون و کتک خوردنای من ادامه داره تا به حال که همین چند روز پیش وارد سال پنجم زندگی مشترکمون شدیم.
    تو هر مهمانی خانواده گی حضور دارم اما هیچکی جز مادرم مثل قبلا با من رفتار نمیکنن.
    و اینهان که میشه بهشون گفت مشکل و دلیلی برای سفید شدن موهای من 26 ساله که حتی پول آزمایشهایی که دکتر برای تجویز داروهای موهام لازم داره ندارم و....................
    البته برای زندگیمون زحمت میکشه و ازش ممنونم بابت زحماتش اگر از خودم چیزی نمیگم به این دلیل نیست که بخوام مظلوم نمایی کنم نه چون اینجا من مطرح نیستم و به خاطر این اینارو گفتم که یکم زندگیتو جور دیگه ببینی اگر ناراحت نشی
    پارمیدا جان زندگی همش پس انداز نیست که انقدر نگرانی به مادرتم جوری نشون بده که برات زیاد اهمیت نداره نداشتن خونه یا وضع مالی نه چندان خوب چیزی که مهمه وجود تو و شوهرت در کنار هم با آرامش است
    اگه از صحبتهام بدت نیومد برا خوب شدن زندگیه منم یه دستی بالا ببر و دعا کن مرسی
    واست دعا میکنم آوا جون.... میدونی این چیزها رو میدونم همیشه هم خدا رو شکر میکنم بابت اخلاق خوب شوهرم ولی بعضی وقتها از دست فامیلها و حرف خونوادم و رفتارهای مادرشوهرم اینا صبرم تموم میشه انگاری دارن آتیشم میزنن......


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1404 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 19:18 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.