با سلام و خسته نباشید خدمت دوستای عزیزم در همدردی
راستش نمی دانستم چه عنوان مناسبی می شود برای این پست بگذارم که مفهوم رسان باشد ولی خب بهرحال سعیی ام را کردم . مشکل من اینه که مدتی است دچار حالتی شده ام که به شدت مرا عذاب می دهد . قضیه از این قرار است که وقتی در یک موقعیت تصمیم گیری قرار می گیرم در لحظه ای که باید تصمیم بگیریم ، شرایط و کلیه جوانب را نمی سنجم و بعد به شدت پشیمان می شوم و این خود باعث می شود تا من از موضع ضعف برخورد کنم . مثلا با یکی از کارفرمایان تماسی دارم . کارفرمای مذکور ساعت ۱۰ شب روز جمعه به من زنگ می زند و از من تقاضا می کند ( تقاضا که نه امر می کند ) تا شنبه خود را به کار مربوط به او اختصاص بدهم در حالی که نه در قرارداد کاری ما و نه در صحبت های انجام شده هفته قبل قرار بوده من این روز را به این مسئله اختصاص دهم . من با کمی چک و چانه پذیرفتم اما امان از پشیمانی … حرص خوردن شدید … که چرا یادم نبود بگویم من برای روزم برنامه ریزی دارم و نمی توانم با تماس آخر شبی شما آن را به هم بزنم ؟ من به علت …و … و … این کار را فردا برای شما انجام نخواهم داد و موارد دیگری که همه شان بعد از وقت ِ لازم به ذهنم می رسد … شما این مسئله را به کل زندگی من تعمیم بدهید ، با کسی که در حال بحثم و او دارد مرا متهم به چیزهایی که نیستم می کند بحث می کنم و بعد تازه یادم می افتد کاش این را گفته بودم و آن را ، کسی را دعوت به مهمانی می کنم و بعد یادم می آید امشب همسرم تا دیر وقت سر کار است …
مشکل من از کجا آب می خورد ؟ راه حل آن چیست ؟
علاقه مندی ها (Bookmarks)