چند ماهی میشه که با این تالار آشنا شدم .
ولی ...
بعد از این آشنایی تفکراتم کاملا دگرگون شده . 23.5 سال گذشته یک طرف و این چند ماه یک طرف .
پیش از این شناختم از خودم در همین حد بود .(یک پسر خیلی خجالتی ولی از همه نظر خوب ) شاید در حد یک بچه ی 6 ساله .
بعد از ورود به تالار فهمیدم اکثر رفتارهایی که پیش از این فکر میکردم خوب هستن- شاید بد نباشن- ولی خوب هم نیستن .
اولین شناختی که از خودم به دست اوردم کمالگراییم بود . که ابعادش خیلی گسترده و در بعضی جهات تبدیل به وسواس شدید فکری شده بود .
نتیجه ش کمبود اعتماد به نفس . خجالت -افسردگی - تنفر از خود و...
هر چی جلوتر میرفتم بیشتر احساس حقارت میکردم . هر روز یکی از ضعفهام رونمایی میشد .
چقدر من بدبخت هستم و چقدر مشکل داشتم و خودم نمیدونستم .
کم کم فهمیدم افسردگی شدید هم دارم (قبلا در حد یه افسردگی ساده میدونستم) .
هنوز پایان کار نبود...
دیشب باز با خوندن این تاپیک نا امیدی شدید اومد سراغم .
تست رفتار جرأتمندانه
باورتون نمیشه بر اساس این تست نمره ای که من میگیرم 15 هست . اگر میشد صفر داد نمرم 0 میشد .
همیشه ترجیح میدادم اگر به فرض بیماری لاعلاجی دارم بدون اینکه بدونم بمیرم تا اینکه برم بیمارستان و برای عقب انداختن زمان مرگم تلاش کنم . تحمل درد در صورت ندونستنش راحت تر بود .
حالا من میدونم چه مشکلاتی دارم . از یه جهت شناختم راجع به خودم خیلی بیشتر از چند ماه گذشته شده و از طرفی احساس حقارت و نا امیدی میکنم . میگم ای کاش نمیدونستم این مشکلاتو دارم و تو دنیای کوچیک خودم میموندم و...
یه دنیا مشکل مالی و جسمی و خانوادگی و... داشتم و الان میبینم مشکلات روحیم اگر بیشتر از اونها نباشه کمتر هم نیست .
به نظرتون من با اینهمه مشکل چه کنم ؟
میشه این همه مشکل رو همزمان برطرف کرد ؟
منی که تا 6 ماه پیش ذهنم مثل یه کودک 6 ساله بود این توان رو دارم که بتونم به جنگ این مشکلات برم؟
اصلا لازمه که با مشکلات بجنگم یا بذارم روال زندگیم مثل گذشته پیش بره ؟
و سئوال اصلی من به نظرتون تالار همدردی برای من مفید بوده یا مضر؟
به روند شناخت درونی به طبع اون احساس حقارت بیشتر ادامه بدم یا همینجا به این داستان تلخ پایان بدم؟
علاقه مندی ها (Bookmarks)