سلام
من یک مشکل بزرگ دارم
برای من راه حلی و یا توصیه ای دارید؟
پسری هستم نزدیک سی ساله ، زاده و ساکن شهر مشهد دانشجوی سال آخر دکتری مکانیک از خانواده ای تماماً تحصیل کرده و مذهبی و تقریباً متمول
هفت سال پیش در جریان یک کار دانشجویی با دختری که یکسال و نیم از من کوچکتر بود در دانشگاه آشنا شدم که او هم از خانواده مذهبی بود حجاب و متانت او مرا جذب کرد و با یکدیگر به واقعاً قصد ازدواج آشنا شدیم
پس از چند ماه به دلیل اینکه هر دو به دین اعتقاد داشتیم بدون هماهنگی خانواده ها و از روی سادگی و شاید بچه گی صیغه موقت خواندیم که اگر حرفی رد و بدل میشه گناه نشه
پس از یکسال کار به روابط جنسی کشید و بعد از دو سال او دیگر دختر نبود
برای ازدواج با خانواده صحبت کردم که با مخالفت شدید پدر و بعد مادر روبرو شدم
چند ماه با مادرم که "دکتری روانشانسی" است قهر بودم
همه راهها را برای راضی کردنشان در طول این چند سال امتحان کردم مثل دعوا قهر تهدید آشتی افسردگی اعتصاب غذا ترک منزل وساطتت بزرگترهای فامیل و هرچه که شما فکر کنید
اما نشد
مادرم کوتاه نمی آید و می گوید اگر من بخواهم با او ازدواج کنم برای همیشه راضیم نمی کند
او برای من دخترهای دیگری را از آشنایان متصور است که به لحاظ فرهنگی و یا ظاهر و یا ثروت هم سطح یا بالاتر از خودمان باشند
پدر این دختر یک کارگر ساده است و یک منزل اجاره ای در پائین شهر دارند ولی واقعا انسان های پاک و آبرومندی هستند
برای من خود دختر مهم است که واقعا دختر خوبی است
در ضمن نزدیک به یک سال است که با خود دختر هم به لحاظ همان تفاوت های فرهنگی و نگرش های اجتماعی کمی البته کمی دچار مشکل هستم و می دانم همانگونه که مادرم می گفت او زن ایده آلی برای من نیست
حال من هفت سال است که بین دو راه مانده ام
رضایت پدر و مادر یا
تعهد و مسئولیت نسبت به دختر که دیگر به خاطر من دختر نیست
می دانم سراسر این ماجرا را اشتباه کردم ولی الان دیگر برای پشیمانی دیر است و الان باید چاره ای جست
اما من می خواهم به دلیل همان ایرادی که روی او گذاشتم با او ازدواج کنم چون رسم مردی و معرفت نیست او را بعد از این مدت با این وضعیت رها کنم حتی به قیمت از دست رفتن خوشبختی و آرزوهای خودم از طرفی می دانم اگر مادرم از من راضی نباشد خدا هم راضی نیست و سراسر زندگی ام را نکبت می گیرد
لازم به ذکر است پدرم یکی از مسئولین سیاسی شهر است که شدیدا این مورد مانع این ازدواج شده چون پدرم می گوید تو با این ازدواج لکه ننگی برای خانواده و او می شوم
چاره چیست؟ خواهش می کنم راه حل کلیشه ای و نصیحت گونه ارائه ندهید
علاقه مندی ها (Bookmarks)