به انجمن خوش آمدید

لینک پیشنهادی مدیران تالار همدردی:

 

"گلچین لینکهای خانواده، ازدواج و مهارتها(به روز شد)"

دانلود موسیقی و آرامش
دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 18
  1. #1
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 03 شهریور 94 [ 14:10]
    تاریخ عضویت
    1390-6-12
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    1,076
    امتیاز
    13,834
    سطح
    76
    Points: 13,834, Level: 76
    Level completed: 46%, Points required for next Level: 216
    Overall activity: 7.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdrive1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    6,166

    تشکرشده 6,121 در 1,114 پست

    Rep Power
    123
    Array

    می خوام برای شروع زندگی مشترک آمادگی پیدا کنم.

    سلام دوستان عزیزم
    راستش این مدت دو سه تا تاپیک نیمه کاره داشتم که همه رو نیمه کار رها کردم و نتونستم به نتیجه برسونم .به خاطر اینکه بعد از زدن اون تاپیک ها و خوندن نظرات شما احساس سردرگمی و گیجی می کردم.برای تصمیم گرفتم این تاپیک رو بزنم و اول مشکلات خودم رو با خودم حل کنم بعد به فکر ازدواج بیفتم.ببخشید یکمی طولانی شد نوشتم :(

    نقل قول نوشته اصلی توسط bahar.shadi
    اصلا نازنینم

    آماده ازدواج و پذیرفتن مسئولیت یک زندگی مشترک با همه چالش هاش هستی؟ در جواب نگو نمیدونم لطفا
    .راستش جواب این سوال رو واقعا نمی دونم ولی برای ندوستنم هم ی سری دلیل دارم که بهشون اشاره می کنم.اینم بگم که پارسال نامزدیم بهم خورد و اون اتفاق روم اثر داشت.
    .....

    حالا مشکلاتی که الان دارم:
    1.اینکه خیلی ترسو شدم و ترس هام هیچ ریشه منطقی ندارن و بیشتر توهمی هستن.از قبل هم یکم ترسو بودم ولی الان خیلی بیشتر شدم و می خوام این ترس ها رو از بین ببرم.مثلا همین همکارم بعد از اینکه ارش خواستم بهم فرصت بده گفت باشه فقط حضورا میخواد دلیل این فرصت خواستن رو بدونم و اومد دمه محل کارم تا حرف بزینم و منم سوار ماشینش شدم. ولی همون اول که سوار ماشین شدم ترس بدی تو دلم افتاد.بیشتر یاد فیلم های ماه رمضون می افتم که مثلا شیطان در قالب یک پسر می اد جلو و چنین افکاری تو ذهنم اومد. این فکرا باعث شد حالم بد شه گفتم ماشین حالم رو بد میکنه و پیاده شدم اونم مبهوت موند ه بود و نشد حرف بزنیم .

    2.اعتماد به نفس شروع یک رابطه جدید رو ندارم .معتقدم تو هر دعوا،اختلاف و جدایی هر دو نفر مقصر هستند پس منم تو به هم خوردن نامزدییه قبلیم کم و بیش مقصر بودم.ولی تقصیرات خودم برام شفاف نیست و نمی دونم دقیقا کجاها مقصر بودم.از طرفی حرفایی که نامزدم به منظور ایراد گرفتن از من میگفت تو ذهنم مونده و فراموشم نمیشه. و باعث میشه اعتماد به نفس کافی نداشته باشم.
    مثلا نامزد من قرار بود برای اتمام یک دوره آموزشی بره انگلیس .برای همین در مورد انگلیس رفتن و اینها باهم صحبت کرده بودیم ولی وقتی بین مون مشکل ایجاد شد و بحثون شد سر مسائل اعتقادی اون به من گفت که تو به درد انگلیس رفتن نمیخوری و تو رو می برم افغانستان پشت سر طالبان نماز بخونی.برای همین هم حس می کنم اون معیاری که من برای همسرم میخوام یعنی روشن فکر بودن ...اون فرد روشن فکر به نظرش عقاید من مسخره می اد و بهم توهین می کنه .برای همین مثلا با همین همکارم اعتماد به نفس صحبت در مورد مسائل اعتقادی رو ندارم.

    نامزد قبلی من بعد از عقد موقت از طرز لباس پوشیدن من ایراد می گرفت.البته من تیپم خوبه ها و خودش هم از تیپم تعریف می کرد ولی اون لباس های باز و دامن دوست داشت البته فقط تو خونه خودمون و پیش خودش.
    منم کلا اصلا از لباس باز بدم می اد حالا چه نامحرم باشه چه نباشه بدم می اد.ولی خوش تیپم به خدا..البته منظورم از لباس باز ،تاپ و دکلته و می نی ژوپ و نه اینکه که بلوز آستین کوتاه و شلوار کوتاه.
    کلا پدرم بدش می اومد و حتی مادرم می گه پدرم از اینکه مادرم وقتی تنها تو خونه است پیش پدرم لباس باز بپوشه بدش می اومده ...و حتی از آرایش بدش می اومده.
    نامزدم سر این موضوعات باهام بحث می کرد. اون موقع حرفاش بهم برمی خورد .برای همین لج می کردم و از طرفی هم رومم نمی شد خوب جلوی مامانم لباس باز بپوشم و آرایش کنم برای نامزدم.ولی الان می گم شاید حق با اون بود و مرد دیگه هم باشه همون جوره و پدرم استثتا بوده و من باید تغییر کنم.
    اینم بگم که پیش بقیه و بیرون میخواست خیلی ساده باشم. و چند بار برای تیپ بیرونم عصبانی و غیرتی شد و دعوام کرد.می گفت دلم می خواد فقط برای من خوشگل باشی و تو جنس مردا رو نمی شناسی و اگه می شناختی به خدا گونی می پوشیدی می رفتی بیرون .

    الان نسبت به لباس پوشیدنم اعتماد به نفس ندارم نمی دونم چی بپوشم .همون روز که خواستگار قرار بود بیاد درمونده بودم که چی بپوشم و ملزم کردم خودم رو حتما دامن بپوشم که خوشش بیاد.
    و بعدم که رفتیم باهم صحبت کنیم همش می پرسیدم نظرش در مورد نحوه لباس پوشیدن چیه ؟ و آدم چه لباسی بپوشه و چه تیپی خوبه...انقدر این جور سوالات رو پرسیدم که خواستگارم خندش گرفت و گفت من شما رو خیلی پخته و آگاه می دونستم و این حرفا که لباس چه جوری باشه جزئیاته و اهمیتی نداره....

    خلاصه اینا شدن مشکلات من.و می خوام برای خودم رفع شون کنم.
    ولی نمی دونم چه جوری؟


  2. 3 کاربر از پست مفید نازنین آریایی تشکرکرده اند .

    نازنین آریایی (پنجشنبه 05 مرداد 91)

  3. #2
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 26 مهر 97 [ 09:20]
    تاریخ عضویت
    1390-5-27
    نوشته ها
    1,398
    امتیاز
    13,057
    سطح
    74
    Points: 13,057, Level: 74
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 193
    Overall activity: 11.0%
    دستاوردها:
    Social1000 Experience PointsVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    8,610

    تشکرشده 8,998 در 1,493 پست

    Rep Power
    156
    Array

    RE: می خوام برای شروع زندگی مشترک آمادگی پیدا کنم.

    سلام نازنین جان

    خوب به عنوان کسی که خودش در تاپیکش این ترس ها رو مطرح کرده بود باید بگم تا حدود زیادی درکت می کنم.

    این ترس انقدر اخیرا در من زیاد شده بود که چند مورد معرفی شده رو ندید رد کردم.تا اینکه دوستان اومدن و راهنمایی

    های بچه ها واقعا روم اثر گذاشت. نوشته های بچه ها رو بخون تو تاپیکم :


    کمکم کنید از ترس هام رها بشم!

    به خصوص حرفهای بهار.زندگی و زن امیدوار خیلی برام کارگشا و عالی بودن. حتما بخونشون نازنین جان.

    تا حدودی حق هم داریم و من این رو نوعی ترس از شکست در هر چیزی میدونم.

    مثلا من کوهنوردی می رفتم خیلی خوب اما انقدر ترسو شده بودم اخیرا که از پله ها انقدر با وسواس میرفتم که

    افتادم دستم شکست. زن امیدوار بهم گفت ریشه ترس هات رو پیدا کن.

    فکر می کنم این ترس ناشی از احتیاط بیش از حدمون بعد از شکست عاطفی و بعد کاهش شدید اعتماد به نفسه

    برای درمان خودم چند تا کار کردم که به تو می گم :

    دیدی گاهی اوقات احتیاط زیاد در رانندگی باعث تصادف میشه یا باعث میشه پیشرفت نکنی؟

    این احتیاط زیاد قدرت ریسک کردن آدم رو ازش میگیره و باعث میشه آدم همش فکر کنه باز دچار شکست میشه

    پس حتی از انجام یک ریسکه مطمئن هم حذر می کنه. من دیدم دارم منزوی میشم و اون بهار شاد و خوشحال

    رفته توی لاک خودش و به شدت ترسو شده و قدرت ریسکش رو از دست داده. پس شروع کردم به نوشتن ترس هام

    و اینکه ریشه این ترس ها چیه و بعد اقدام عملی مثبت رو نوشتم. مثلا

    خود ترس : من از آشنایی با شخص جدید برای ازدواج می ترسم؟

    دلیل ترس : خواستگار سابقم و خانوادش که سر اون ماجرا از لحاظ احساسی خیلی بهم ریختم.

    راهکار عملی مقابله با ترسم : اجازه بدم خواستگارها بیان جلو و با مشورت با پدر و مادرم و اعتماد به خدا اول

    خانواده فرد رو مورد بررسی قرار بدم و اگر همخوانی داشتیم با هم وارد فاز شناخت بشم. اگر هم مناسبم نبود

    جواب منفی میدم.

    برای خودت اینطوری مثال بزن و ریشه یابی کن و راهکار براش بنویس و اقدام اجرایی کن.

    از طرفی میخوای مخاطبت تفکر دینی داشته باشه اما روشنفکر هم باشه. البته رونشفکر دینی. این یکی از دغدغه

    های منم هست. مثلا تو آدمی معتقد هستی اما دوست داری مخاطبت میانه رو باشه و اهل افراط و تفریط

    نباشه. باید باهاش به مذاکره بنشینی و مخاطبت رو به چالش بکشی. از اعتقادات بگی. مثلا از چی می ترسی؟

    از اینکه بهت مثلا بگه طالبان؟ اتفاقا بد نیست نظرات مخالف رو بشنوی.

    در مورد پوشش هم خودت باش اما وقتی رسما بعد از عقد زن کسی محسوب شدی و به خانش رفتی بد نیست

    مطابق میلش لباس بپوشی اما تا قبل از اون حفظ حریم جلوی خانوادت مهمه و تا وقتی خونه پدرت هستی بهتره

    مطابق با رعایت حریم هایی که میگی لباس بپوشی ولی برات دغدغه نباشه. خودت باش نازنین جان چون قراره

    یک عمر خودت باشی. قراره یک عمر زندگی کنی. پس باید بدونی مخاطبت چه عقایدی داره. مخاطبت هم باید بدونه نازنین دختر

    ساده ایه از لحاظ پوشش و باید همینطور که هستی بپذیرنت. باید تو همه چیز با هم به گفتگو به دور از احساسات بنشینین.

    برنامه های دهنوی در این راستا بسیار کارگشاست.

    در مورد ترس هات هم با راهکارهایی که گفتم و اعتماد به خدا برو جلو و ازش بخواه همواره بهترین ها رو سر راهت

    قرار بده. ترس هات رو باور نکن. خودت رو عاقلانه با ترس هات مواجه کن. بعد می بینی که خیلی هم پیچیده نبودن.

    وقتی با اعتماد به نفس بخوای فقط خودت باشی دیگران هستن که باید تصمیم بگیرن تو رو همین طور که هستی

    بپذیرن یا نه.

    موفق باشی گلم










  4. 8 کاربر از پست مفید bahar.shadi تشکرکرده اند .

    bahar.shadi (یکشنبه 08 مرداد 91)

  5. #3
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 01 اردیبهشت 97 [ 02:14]
    تاریخ عضویت
    1390-1-11
    نوشته ها
    1,700
    امتیاز
    16,289
    سطح
    81
    Points: 16,289, Level: 81
    Level completed: 88%, Points required for next Level: 61
    Overall activity: 16.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    4,578

    تشکرشده 5,967 در 1,568 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    202
    Array

    RE: می خوام برای شروع زندگی مشترک آمادگی پیدا کنم.

    نازنین عزیزم

    به نظر من اول از همه سعی کن خودت رو با تمام خصوصیاتت دوست داشته باشی. دوست خودت باش.
    وقتی خودت رو دوست داشته باشی ترس از قضاوت شدن نداری. اگر کسی (حتی همسرت یا خواستگارت) قضاوتت کرد به هم نمیریزی. اعتماد به نفست پایین نمی آد. بلکه به پیشنهادی که در غالب قضاوت بیان شده فکر می کنی و می سنجی و بعد دوباره خودت تصمیم می گیری. نه لجبازی می کنی و نه ظاهر سازی و منفعل رفتار کردن.

    مثلا در مورد همین لباس، اگر خودت رو دوست داشته باشی به خودت فرصت می دی که نظرات بقیه رو بشنوی (البته بقیه ای که مهمند) و البته نظر خودت رو هم بیان کنی. بعد به نظراتشون فکر می کنی و نه منفعلانه تسلیم خواستشون می شی و نه لجبازی می کنی. و در اخر خودت برای نحوه لباس پوشیدنت تصمیم می گیری.

    اما فکر می کنی چطور می تونی خودت رو دوست داشته باشی؟



  6. 9 کاربر از پست مفید deljoo_deltang تشکرکرده اند .

    deljoo_deltang (یکشنبه 08 مرداد 91)

  7. #4
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 03 شهریور 94 [ 14:10]
    تاریخ عضویت
    1390-6-12
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    1,076
    امتیاز
    13,834
    سطح
    76
    Points: 13,834, Level: 76
    Level completed: 46%, Points required for next Level: 216
    Overall activity: 7.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdrive1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    6,166

    تشکرشده 6,121 در 1,114 پست

    Rep Power
    123
    Array

    RE: می خوام برای شروع زندگی مشترک آمادگی پیدا کنم.

    سلام بهار جان
    ممنونم ازت که هیچ وقت تنهام نمی زاری و انقدر خوبی.
    بهار اخه من ترس هام راه حل ندارن مثلا
    من از اینکه شیطان تو جسم این خواستگار جدید رفته باشه می ترسم.
    خوب می دونم این واقعیت نرفته و شیطون تو جلد اون نیست ولی از این می ترسم وقتی تنها باهاش باشم خیلی می ترسم یا اگر تلفنی باهاش حرف بزنم و ساعت نزدیک شب باشه.فکر می کنم شیطون باشه
    خوب من می دونم فکرم غلطه ولی این فکر غلط روم تاثیر می زاره....

    یا وقتی تو خیابون ی نفر از من آدرس می پرسه قلبم می ریزه.
    فکر می کنم می خواد اذیت کنه .نمی دونم چرا !
    یا مثلا همون فامیلمون که گفتم خیلی وقته خواستگاری کرده راجع به اون هم این فکر هار و می کنم فکر می کنم مثلا بخوان من رو از بین ببرن یا ی چیزای دیگه
    زیاد نمی خوام این مسائل رو توضیح بدم چون احساس می کنم با نوشتن ترس هام ملکه ذهنم میشن و بیشتر می ترسم.حالا چیکار کنم با این ها.آخه طبیعی به نظرم نمی ان
    .
    یا در مورد نامزد قبلیم هی خدارو شکر می کنم که وقتی باهاش تنها بودم من رو نکشته خلاصه این جور فکرای مسخره دیگه.

    بهار یعنی در هیچ موردی من نباید خودم رو تغییر بدم؟نیازی نیست آدم خودش رو تغییر بده؟در این صورت شاید مثلا دوباره همون مشکلات پیش بیان نه؟

    دلتنگ عزیزم ممنون از راهنماییت
    از قضاوت شدن توسط بقیه نمی ترسم فقط کسی که می خوام باهاش ازدواج کنم می خوام اون در مورد من خوب قضاوت کنه
    در مورد دوست داشتن خودم نمی دونم چه کار خاصی می تونم انجام بدم...

  8. 2 کاربر از پست مفید نازنین آریایی تشکرکرده اند .

    نازنین آریایی (جمعه 06 مرداد 91)

  9. #5
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    جمعه 19 تیر 94 [ 19:52]
    تاریخ عضویت
    1390-7-30
    نوشته ها
    1,886
    امتیاز
    17,095
    سطح
    83
    Points: 17,095, Level: 83
    Level completed: 49%, Points required for next Level: 255
    Overall activity: 61.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocial1000 Experience Points10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    9,194

    تشکرشده 9,663 در 1,930 پست

    Rep Power
    213
    Array

    RE: می خوام برای شروع زندگی مشترک آمادگی پیدا کنم.

    سلام.خوبی؟

    من فقط راجب این قسمت نظر دارم.

    من از اینکه شیطان تو جسم این خواستگار جدید رفته باشه می ترسم.
    خوب می دونم این واقعیت نرفته و شیطون تو جلد اون نیست ولی از این می ترسم وقتی تنها باهاش باشم خیلی می ترسم یا اگر تلفنی باهاش حرف بزنم و ساعت نزدیک شب باشه.فکر می کنم شیطون باشه
    خوب من می دونم فکرم غلطه ولی این فکر غلط روم تاثیر می زاره....
    منم چند سال پیش این فکرو راجب یه نفر داشتم:)..دقیقا تو ماه رمضون.

    اما یادت باشه شیطان ادمو به سمت راه غلط سوق میده..اما ازدواج راه درسته.لازم نیست کسی حتما شیطان باشه تا ازش پرهیزکنی...اگه کسی تو رو به سمت غلط و روابط اشتباه بکشونه باید ازش دوری کنی..چون همون چیزیه که شیطان میخواد .

    اما کلا ترسات یه کم عجیب غریبن مثلا

    همون فامیلمون که گفتم خیلی وقته خواستگاری کرده راجع به اون هم این فکر هار و می کنم فکر می کنم مثلا بخوان من رو از بین ببرن
    فکر نمی کنی بهتره به یه متخصص مراجعه کنی و اصولی مشکلتو حل کنی؟

    با این افکار زندگی مشترک و بچه های ایندت رو هم میتونی خراب کنی..مادری که همیشه میترسه نمیتونه بچه های سالمی بار بیاره.

    البته این نظرشخصی منه.

    موفق باشی

  10. 2 کاربر از پست مفید بهار.زندگی تشکرکرده اند .

    بهار.زندگی (جمعه 06 مرداد 91)

  11. #6
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 17 فروردین 93 [ 13:46]
    تاریخ عضویت
    1391-3-10
    نوشته ها
    298
    امتیاز
    2,164
    سطح
    28
    Points: 2,164, Level: 28
    Level completed: 10%, Points required for next Level: 136
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    1,619

    تشکرشده 1,636 در 313 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: می خوام برای شروع زندگی مشترک آمادگی پیدا کنم.

    سلام نازنین جان

    من احساس میکنم تنها مشکل اینه که اعتماد به نفست در زمان نامزدی قبلیت از دست رفته...
    اینو تقویت کن...

    تو همیشه نباید اونجوری باشی که بقیه از تو راضی باشن... تو باید خودت باشی و با کسی ازدواج کنی که بتونی در کنارش بازهم خودت باشی تا بتونی آرامش رو تجربه کنی...

    در مورد نحوه ی لباس پوشیدن به نظرم شما باید فقط درباره ی کلیات پوششت با خواستگارت صحبت کنی و برای حفظ زندگیت در خلوت باید هرجور که همسرت میپسنده بپوشی...

    مسئله رو خیلی بزرگش کردی نازنین خانوم
    وقتی قرارمان پروانه شدن است ، بگذار روزگار هرچقدر میخواهد پیله کند .

  12. کاربر روبرو از پست مفید gole kaghazi تشکرکرده است .

    gole kaghazi (پنجشنبه 05 مرداد 91)

  13. #7
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 03 شهریور 94 [ 14:10]
    تاریخ عضویت
    1390-6-12
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    1,076
    امتیاز
    13,834
    سطح
    76
    Points: 13,834, Level: 76
    Level completed: 46%, Points required for next Level: 216
    Overall activity: 7.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdrive1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    6,166

    تشکرشده 6,121 در 1,114 پست

    Rep Power
    123
    Array

    RE: می خوام برای شروع زندگی مشترک آمادگی پیدا کنم.

    بهار
    من ی تاپیک قبلا زدن در مورد ترسیدن نمی دونم دیدی یانه.
    اون موقع فکر می کردم حتما دچار ی مشکل روحی شدم ولی اکثرا گفتن طبیعی هست.
    اصلا برام مشکلی نیست که برم پیش مشاور یا حتی روان پزشک
    فقط می خوام الکی خودم رو درگیر نکنم وگرنه اگر به من بگن لازمه برم حتما میرم.
    آهان خودت هم تو اون تاپیکم نظر گذاشتی در مورد آسانسور.
    بهار فکر می کنم عجیب غریبن ولی فکر نمی کنم بیماری روحی داشته باشم فکر میکنی مثلا چه بیماری ممکنه باشه؟

  14. کاربر روبرو از پست مفید نازنین آریایی تشکرکرده است .

    نازنین آریایی (پنجشنبه 05 مرداد 91)

  15. #8
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    جمعه 19 تیر 94 [ 19:52]
    تاریخ عضویت
    1390-7-30
    نوشته ها
    1,886
    امتیاز
    17,095
    سطح
    83
    Points: 17,095, Level: 83
    Level completed: 49%, Points required for next Level: 255
    Overall activity: 61.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocial1000 Experience Points10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    9,194

    تشکرشده 9,663 در 1,930 پست

    Rep Power
    213
    Array

    RE: می خوام برای شروع زندگی مشترک آمادگی پیدا کنم.

    من که نگفتم بیماری روحی داری..

    اگه ترسها رو بتونیم خودمون کنترل کنیم چه بهتر وگرنه باید بریم پیش متخصص.

    مثلا چرا اون خواستگارت باید بخوان تو رو ازبین ببرن؟؟!!!

    انقد زود به خودت برچسب نزن..چه ایرادی داره بری پیش متخصص..همه که از اول دارو نمیدن..شاید چندتا تکنیک ساده گفت و مشکلت حلشد.
    من علمشو ندارم که بگم دقیقا چه مشکلی داری حتی متخصص هم نمیتونه مجازی نظرقطعی بده اما اگه یادم باشه تو اون تاپیکتم فرشته مهربون گفت برو پیش متخصص.البته اگه اشتباه نکنم و درست یادم مونده باشه.

    زیاد میترسی و ترسهات میتونه تاثیر زیادی رو زندگیت بذاره.

    اما اگه خودت خواستی مشکلتو حل کنی احتمالا راه حل جویی مفیده..مثلا همونطور که دو تا دلیل میاری برای ترست دو تا دلیل هم بیار واسه نترسیدن و ببین احتمال کدوم بیشتره..مثلا اینکه ازبین ببرنت یا بخواد باهات زندگی کنه

    یا مثلا تو خیابون شلوغ تو روز روشن بعیده کسی اذیت کنه..اما مثلا جای خلوت و تاریک احتمالش هست که باید ازاین جاها پرهیز کنی.

    بقیش هم با استفاده از توقف فکر.

    یا احتیاط کردن هم میتونه ترست رو کم کنه..مثلا دانشگاه من یه کم مسیرش بد بود یه کارد میوه خوری تو کیفم همیشه داشتم واسه میوه پوست گرفتن وقتی میترسیدم ته دلم میگفتم اگه اتفاقی افتاد چاقو دارم..یا دعا و ذکر و صدقه هم میتونه ادمو اروم کنه.مگه خود خدا نگفته الا بذکرالله تطمئن القلوب؟

    بازم میگم اینا نظرشخصی منه و کارشناسانه نیست.

    موفق باشی

  16. 2 کاربر از پست مفید بهار.زندگی تشکرکرده اند .

    بهار.زندگی (جمعه 06 مرداد 91)

  17. #9
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 03 شهریور 94 [ 14:10]
    تاریخ عضویت
    1390-6-12
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    1,076
    امتیاز
    13,834
    سطح
    76
    Points: 13,834, Level: 76
    Level completed: 46%, Points required for next Level: 216
    Overall activity: 7.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdrive1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    6,166

    تشکرشده 6,121 در 1,114 پست

    Rep Power
    123
    Array

    RE: می خوام برای شروع زندگی مشترک آمادگی پیدا کنم.

    ببخشید من دارم دونه دونه به همه پست ها جواب می دم و می دونم این درست نیست
    گل کاغذی ممنون از نظرت
    خوب این جوری می گید یعنی من نیازی به تغییر ندارم و فقط اعتماد به نفسم کمه؟درسته؟
    در این صورت پس من مقصر نبودم .مگه میشه؟
    البته خودمم تا حد زیادی این حسو دارمو فکر کنم حق باشما باشه.
    -------------------------------------------------------------------------------

    راستی بهار چی شد که اون فکرا از سرت افتاد در مورد اون شخص؟
    در مورد فامیلمون هم همیشه این فکر رو نداشتم اینجا به صورت کلی نوشتم ی بار این حس بهم دست داد. چند وقت پیش مامانش رو بردن آنژیو و من به خاطر اینکه سر کار بودم نتونستم برم بیمارستان ببینمش بعد که مرخص شد اومد خونه از مامان اینا گلگی کردن که چرا من نرفتم ببینمشون
    منم ی روز از سرکار رفتم خونشون که فقط این پسره خونه بود و مامانش هم تو اتاق خوابش بود
    به من گفتن تو پذیرایی بشینم
    و پسرشون رفت تو آشپزخونه هندونه ببره من خیلی دلشوره گرفته بودم از اینکه دیدم کس دیگه ای خونه نیست .و وقتی اون رفت تو آشپزخونه ی چاقوی بزرگ برداشت
    من نمی دونستم که می خواد هندونه ببره گفتم چاقو برای چیه
    گفت می خوام سرتو ببرم.با خنده
    من تا قبل این حرف هیچ فکر منفی نداشتم ولی دلشوره خیلی داشتم .. و می خواستم بدونم چیکار می خواد کنه . وقتی این رو گفتم سریع بلند شدم که برم بیرون واقعا فکر کردم می خواد این کارو کنه.انقدر ترسیدم که مامانشو صدا کردم
    بعد اون خیلی خندید و خیلی تعجب کرد که ازش ترسیدم می گفت تو چه ساده ای چه زود باوری بعد می گفت مگه من شبیه قاتلا هستم چه فکری کردی از من ترسیدی ...آخه چه دلیلی داره من سرتو رو ببرم بعدشم اقرار کنم که می خوام این کارو کنم
    خودمم بعدش برام خنده دار اومد ولی اون لحظه خیلی ترسیدم خیلی .یعنی واقعا باور کردم.
    به نظرت عجیب می اد که باور کردم؟به نظر خودم هم عجیب می اد ولی یکی از دوستام گفتم گفت نه خوب هر کی بود می ترسید.

  18. کاربر روبرو از پست مفید نازنین آریایی تشکرکرده است .

    نازنین آریایی (پنجشنبه 05 مرداد 91)

  19. #10
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    جمعه 19 تیر 94 [ 19:52]
    تاریخ عضویت
    1390-7-30
    نوشته ها
    1,886
    امتیاز
    17,095
    سطح
    83
    Points: 17,095, Level: 83
    Level completed: 49%, Points required for next Level: 255
    Overall activity: 61.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocial1000 Experience Points10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    9,194

    تشکرشده 9,663 در 1,930 پست

    Rep Power
    213
    Array

    RE: می خوام برای شروع زندگی مشترک آمادگی پیدا کنم.

    راستی بهار چی شد که اون فکرا از سرت افتاد در مورد اون شخص؟
    یادت باشه شیطان ادمو به سمت راه غلط سوق میده..اما ازدواج راه درسته
    وقتی طرف داره درست و حسابی میاد خواستگاری یعنی داره از راه شرعی وارد میشه خود به خود اون مسئله منتفی میشه...چون شیطان هیچ وقت کاری نمیکنه ادم به سمت خوبی بره..ممکنه ازطریق خوبی کردن کاری کنه ادم مغرور بشه اما مسلما ترجیح میده به جای ازدواج شرعی یه رابطه دیگه بوجود بیاد.

    چه سوالای فلسفی میپرسی دختر:)

    منم ی روز از سرکار رفتم خونشون که فقط این پسره خونه بود و مامانش هم تو اتاق خوابش بود
    من شخصا این مواقع تنها نمیرم..ترجیح میدادم با کسی برم.
    چون با توجه به بحث خواستگاری حدس میزدم زمینه ای فراهم بشه واسه یه مسائلی..خودم این مواقع ترجیح میدم تنها نرم.

    موفق باشی

  20. کاربر روبرو از پست مفید بهار.زندگی تشکرکرده است .

    بهار.زندگی (جمعه 06 مرداد 91)


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. معمولا تا وسط کار میرم برای اینکه بهتر پیش برم دوباره شروع میکنم
    توسط iman62 در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: پنجشنبه 13 خرداد 95, 00:47
  2. [انجمن آزاد] پیشنهاد شما چه نوع زندگی ایه؟
    توسط solyyy در انجمن آرامش
    پاسخ ها: 8
    آخرين نوشته: یکشنبه 06 بهمن 92, 02:52
  3. 40 موضوع موثر در پیدا کردن شوهر ؟!
    توسط مدیرهمدردی در انجمن انتخاب و خواستگاری
    پاسخ ها: 9
    آخرين نوشته: پنجشنبه 20 تیر 92, 09:49

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1404 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 01:46 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.