RE: می ترسم از اینکه چشم کس دیگه دنباله زنم باشه...
به نظر من معضل بزرگی تو زندگیتون میشه
شوهر من هم همین احساس رانسبت به من داره من دوره کاراموزی را کارخانه همسرم گذراندم و هسرم منو برا ازدواج انتخاب کرد من زمانی که انجا بودم نه با ایشون و نه با کس دیگه ای رابطه صمیمانه نداشتم و رابطمون خیلی سرد و کاری بود و تمام دوره من 45روز بود البته اگه تعطیلات و روزهایی را که غایب بودم راحساب کنیم
ولی شوهرم از همون اول ازدواج خیلی منو محدود کرد و با حرفاش و کاراش خیلی اذیتم کرد خیلی زیاد هیچوقت نمی تونم فراموش کنم البته بعد از چند سال دیگه عادت کردم ولی نمیگم الان که واقعا راحتم هر جا میرم برا خرید باید گوشه مغازه وایسم اگه جانباشه باید بیرون باشم مبادا روبروی فروشنده قرار بگیرم نمیتونم با فروشنده حرف بزنم هر چی میخوام باید به شوهرم بگم و اون به فروشنده اگه تنها برم خرید میگه از کجا خریدی؟ فروشنده اش زن بود یا مرد ؟که مکه رفتیم نمی دونید چه به من گذشت چون شوهرم در مورد رفتار عربها با زنهای ایرانی چیزای بدی شنیده بود
نمی تونم بگم که چقدر محدود شدم وقتی ازدواج کردم لیسانس داشتم با چه رنجی ادامه دادم با چه اظطرابی میرفتم و میامدم ولی باز هم جنگ و جدل بود نتونستم سر کار برم
گاهی خودم متوجه نگاه کثیف بعضی از اقایون میشوم روم را بر میگردانم یا طوری قرار میگیرم که روم به اون سمت نباشه کلا هم این اخلاق را ندارم که بخوام به کسی رو بدم وزیاد سر به سرم بذاره مخصوصا دیگه اگه اقا باشه
از لحاظ حجاب خیلی مقید بودم و هستم با هر لباسی بیرون نمیرم
خلاصه از همون زمان مجردی به خاطر نوع خانواده ام مقید بودم و این رفتارم به خاطر سخت گیریهای شوهرم نیست
به هر حال ادمای چشم ناپاک زیادند و شما نمی تونید جلوی اونا را بگیرید و ناخودگاه رو همسرتون فشار میارید و ناخواسته خودتون و ایشون اذیت میشوید
یکی از دوستان اشاره کرده بود که ایشون نوع پوششون را عوض کنه به نظرم پیشنهاد خوبی هست اما به شرط اینکه قبل از ازدواح و به صورت محترمانه بهش بگید
و در مورد محیط کار ایشون هم الان باهاش صحبت کنید
خلاصه میخوام بگم که حرفاتون را همن الان بهش بگید تا قضیه زیاد جدی نشده و به هم قولی نداده اید اون حق داره شرایط زندگی با شما را بدونه و بعد انتخاب کنه نه اینکه اول زندگی را شروع کنه و بعد تحمل کنه
خدایا کمکم کن تا ایمان، نام و نان برایم نیاورد
علاقه مندی ها (Bookmarks)