سلام..خیلی عذر میخوام بخاطر مسئله ی دیشب..واقعا نمیدونستم چیکار کنمو نمیتونستم تصمیم درست بگیرم ..عذر میخوام طبق قوانین عمل نکردم و واقعا ازتون عذر خواهی میکنم.من قبلا یک تایپیک ایجاد کرده بودمو گفته بودم مشکلمون سر چی هست ولی اون مشکل حل شده و مشکلات دیگه پیدا شدن طوری که دیگه بریدم اقای کیوان وقتی اون تهران هستو من شیراز و سالی کل روزا رو جمع کنیم حتی به ماهم نمیرسه و دیدنمون به ساعتم نمیکشه چطوری وقت برای مشاوره ی حضوری پیدا کنیم؟دوستانی که تایپیک قبلی رو خوندن ماجرای من و نامزدم رو خوب میفهمن.ما فقط مجبوریم دورا دور حرف بزنیم..خودتون متن یکی از حرفامونو بخونید بگید اشنباه از کدوممونه.
me: صابر
umadi?
saber: سلام
آره
me: سلام :)
اول حالتو بپرسم.خوبی؟
saber: مرسی خوبم
تو?
me: خوبم.مرسی
الان ناراحتی؟
صابر
هستی؟
میشه یکم حرف بزنیم مشکلو حل کنیم بعد بری سر کارت؟
saber: باشه
me: الان هستی؟
صابر فقط 20دقیقه ازت وقت میخوام
saber : آره
باشه
: هستی الان؟
saber: آره
me: صابر تو که ظهر اون مسئله رو گفتی اون راه داره
اونم هزارتا راه
me: دیگه حوصله مم نداری.خودمونیم...
هر روز رفتارت یهجوری میشه
saber: صنم
me: بگو
saber: همیشه اخلاقت و فکر و کلا باطنتو دوس داشتم هنوزم دارم
البته بگذریم که کمتر شده چون عوض شدی
me: تو مقصری تو این عوض شدن باطنم..رک میگم
saber: من مجبورت نکردم عوض شی
اگه قوی بودی عوض نمیشدی
me: ولی من هیچی نمیفهمیدم
saber: منو هم عوض میکردی
me: بچه بودمو هیچ تجربه ای نداشتم
saber: تجربه نمیخواد
me: نمیدونستم شوهر یعنی چیو چطوری باهاش رفتار کرد
من اصلا نمیدونستم زنو شوهر چیکار میکنن
saber:خب قبول داری از اول اشتباه بود? کاره هر دومون
از اول کارمون اشتباه بود ولی الان داریم سعی میکنیم هر دومون اصلاح شیم
گناهه؟
saber:
خشت اول چون نهد...
me: اینطوری نگو
زندگی ساختمون نیست
saber: خیلی فکر کردم
me: اگه اینطوری بود مردم این همه اشتباه تو زندگیشون میکنن ولی بعد خودشونو اصلاح میکننو زندگیشونو اصلاح میکنن پس اونا چی؟
چرا پس زندگی اونا تا اخر کج نمیره؟
saber: بر حسب شرایط تصمیم میگیریم
یا درست میکنیم یا بای میکنیم
saber: صبرکن دوستم اومد
________________________________________ 11 minutes
me: نرفت؟
________________________________________ 6 minutes
me: صابر نرفته هنوز؟
saber: اومدم
saber: اولش اینه که باید به خودت بقبولونی که من نباشم هیچی نمیشه و زندگیت بازم بخوبی پیش میره
me: پس لطفا بحثشو نکنیم.بخدا با این حرف داری عذابم میدی
فعلا ما بحث رفتنی نداریمو تازه میخوایم رابطمونو اصلاح کنیم
پس چرا باید مدام حرف رفتن بزنیم
فعلا چیزی مشخص نیست پس به رفتنو عذابو داستان گفتن مشغول نشو....لطفا
خواهش میکنم
saber: اولین اصلاحت اینه که به خودت بقبولونی
.................................................. .................................................. .................................................. ..................
me: این اشتباهه اولین اصلاحم باید ایمانم باشه ...اگه ایمان اصلاح شه بقیه هم اصلاح میشه
saber: خب شرطه اصلاحه ایمان همینه
me: شرطش نیست
saber: حضرت ابراهیم عاشقه اسحاق بود خدا گفت باید سرشو ببری
me: کجای این شرط برای اصلاح ایمانه
saber: پدر حضرت یوسف عاشقش بود خدا گفت باید فراموشش کنی
me: صابر این داستانارو حفظم خواهش میکنم از خودمون حرف بزنیم
saber: یادت باشه در یک دل دو کس نمی گنجد
me: ازت خواهش میکنم
saber: خب بحثه خودمونه. تا من هستم جایی برا خدا تو دلت نیست
me: اونو به خودم واگذار کن
اینکه کی چی تو دلم هستو چیکار باید بکنم رو به خودم واگذار کن
همین
راهش رو خودم پیدا میکنم
saber: ممنون که حرفمو گوش کردی!
me: باشه بگو.
ببخشید
saber: بیخیال خودت پیدا کن
شب بخیر
me: خواهش میکنم صابر
منظور من این نبود
خواهش میکنم
قهر نکن
saber: خب گفتم حرفمو
شرطش اینه عاشق و کشته مرده ی من نباشی
قرآن داستانه شب نگفته که برامون
اینو گفته بهمون بفهمونه ما هم باید یوسفمونو فراموش کنیم
me: چشم.
saber: چرا منو دوس داری?
me: هزار بار گفتم
saber: بازم بگو...
هر چی که بگی بهتر از منش هست
پس باید اونا رو بیشتر دوس داشته باشی
ولی از خدا هم بهترش هست?
me: برم با خدا ازدواج کنم رضا؟
برم با خدا ازدواج کنم؟
me: اگه از تو بپرسم چرا مدام میگی نمیتونم تحمل کنم پس خدا چی برو با خدا حرف بزن
چی میگی؟
saber: نفهمیدم منظورتو
me: میبینی
saber: ????
me: این که مدام میگی خدا هست حرف دلتو میفهمه برو هرچی میخوای بهش بگو...ولی خدا جای خود دارد.خدا میتونه جای منو برات بگیره؟
جای محبت من رو برات بگیره؟
تمام حرفای تو مثل اینه که چون خدا هست پس روی بنده خط بکش
saber: عشقه ماله خداست نه ماله یه بنده دیگه
me: عشق بنده به خدا با عشق بنده نسبت به بنده فرق میکنه
چرا اینارو باهم مخلوط میکنی؟
saber: عشق خدا و بنده دو طرفست
عشق بنده و بنده نباید وجود داشته باشه
me: عشق بنده به بنده کجا عشق بنده به خدا کجا
saber: رابطه بنده با بنده فقط باید دوست داشتن باشه نه عشق
me: از کجا این حرفو میزنی؟
منبعتو بگو
saber: عشق دو تا نمیتونه باشه
me: منبع؟
saber: همزمان عاشقه دو کس نمیشه بود نمیشه هم عاشق خدا باشی هم عاشقه یه بنده
فطرت
me: منبعت چیه/
؟
saber: داستانه پیامبرا از قرآن و حدیثا
سخنرانی های مختلف
جلساته معارف
me: اینا برداشتای خودته؟
saber: نه حرفای دقیقه اوناس
برو بخون برو بگرد
me: باشه قبول
حرفت درست
من مگه مخالف این حرفتم؟
saber: باید فراموشم کنی
me: چی میگی؟ما نامززدیم
چه جور فراموش کردنی؟
saber: دو ساعته داستان میگم?!?!
عاشقم نباشی
me: عاشق نبودن یعنی فراموش کردن؟
کدوم فراموش کردن؟
منظورت از فراموش کردن چیه؟
saber: همونی که حضرت یوسف و پدرش...
همونی که حضرت ابراهیم و.
.................................................. .................................................. .................................................. .....
این هم تاپیک قبلی http://www.hamdardi.net/thread-22267.html
بازم بخاطر دیشب عذرخواهی میکنم
علاقه مندی ها (Bookmarks)