به انجمن خوش آمدید

لینک پیشنهادی مدیران تالار همدردی:

 

"گلچین لینکهای خانواده، ازدواج و مهارتها(به روز شد)"

دانلود موسیقی و آرامش
دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 5 , از مجموع 5
  1. #1
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 09 مهر 89 [ 18:27]
    تاریخ عضویت
    1386-11-13
    نوشته ها
    952
    امتیاز
    20,283
    سطح
    89
    Points: 20,283, Level: 89
    Level completed: 87%, Points required for next Level: 67
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,946

    تشکرشده 1,965 در 675 پست

    Rep Power
    113
    Array

    براي مادرم فاطمه





    معصوميت مادرم، عصمت خداوند بود. عاشقش بودم مثل هر کودک ديگر. اما مادرمان فاطمه بود. آب، آسمان، حتي خشت و گل خانه هم او را مي شناخت. افتخار غلاميش را جبرئيل به دوش مي کشيد. مادرم فاطمه بود. بارها سنگ آسياب را ديده بودم که حياي دستان مادرم شرمگينش کرده بود، حتي خستگي هم به چشمان مادرم مي نازيد. جدم رسول خدا را روزهاست، نديده ام و مادرم فاطمه دلتنگ اوست. مي ترسم! اما نمي دانم چرا؟ گويي نحوست و شومي، مردم خانه هاي اطراف را بلعيده. پدرم خسته، خسته، خسته تر زانوانش را به آغوش کشيده. مي ترسم! مادر مي ترسم. نمي دانم خسته بودم يا بر روي زانوان اسما» خوابم برد که به ناگه غبار و دود و آتش دلم را پريشان کرد. فاطمه افتاده بود، ياعلي، مي گفت. مادر من دختر لولاک است. اما انگار جسارت زمان جان گرفته بود و تازيانه به صورت مي کوفت. مادرم افتاده بود و ضجه هايش زير دست و پا از هم پاشيده وعلي... مادرمن افتاده بود و ديگر نديدمش، خنده هايش مرد و مادر هجده ساله ام به خزان نشست، و ديگر هيچ وقت، راستي قامتش را نديدم. من آرزومند آغوش بودم، اما نه با يک دست، دلم مي خواست با هردو دستانش صورتم را به آغوش بگيرد و به وحشتم پايان دهد. اما آن لحظه که دوباره چشمانش جان گرفت، گفت: علي چه شده؟ عمامه به سر داشت؟ برادرم، حسن، مرد کوچک من زير پهلويش گم بود. اما مرد بود. من کوچک مي دويدم و مي دويدم، کوچه شاهد بود، چه قدر دويدم، چه قدر علي گفتم و فاطمه. اما افتادن من و فاطمه و علي همان و خاک به چشم من شدن همان. پدر من علي بود، مردي که نه در بند مي گنجيد، نه اسارت نامش را لکه دار مي کرد. اما آن روز دست بسته ي پدر بود و حنجره ي سوخته ي مادرم و مادر من فاطمه بود
    «صولت علي آويزه ي گردنش بود» همين سخن بس بود که فاطمه را بشوراند. در و ديوار خود آن جا بود که آن لحظه درد مرد و استخوان شکسته از هم پاشيد و فاطمه مي رفت، ولي او غبار کوچه ي بني هاشم چادرش را مي بوسيد. نمي دانم صداي مادرم بود يا خشم خدا در حنجري فاطمه، که سوگند به نامش که اگر علي را رها نکنيد، دنيا را ويرانه سازم. آن گاه انقلاب ديوار مسجد بود که شهادت مي داد.
    - سلمان نگذار که فاطمه آشوب کند، که اگر او بخواهد قيامت بر پا کند.
    مادرم فاطمه بود که با علي شکوه به نزد جدم رسول خدا برده بودند.
    - خدايا اين جماعت علي را بي کس يافته اند و قصد جانش کرده اند.
    مادرم به خانه آمد اما چه آمدني. از پا افتاد. همه ي دردهايش سرباز کرده بود و ديگر دستانش را دستي نبود. گوشه ي خانه اي که درونش دل سوخته بود، من بودم و روان کوچک خانه ي علي و فاطمه.
    نگاه من بود و اشک هاي مادرم. من کودکي بيش نبودم و مي ترسيدم.
    و آخر اين ترس، داستان يتيمي را به شانه هايم نشاند. فاطمه چشم بست و ديگر من پي حسن مي دويدم. اما به آستان در نرسيده فرو ريختم وخاکستر گوشه و کنار در به آغوشم کشيد. حسن مي دويد و حسين مويه کرد. - علي جان بيا... علي جان بيا.
    صورتم خيس بود و مي سوخت، ولي علي را مي ديدم. شايد پا برهنه بود، اما افت و خيزش را مي ديدم. پهناي صورتش در ناله غرق بود و مي لرزيد و خون گريه مي کرد.
    فاطمه را صدا زد. ام ابيها خواند، صديقه خواند، طاهره خواند، بتول خواند، زهرا خواند، خواند... خواند خواند....


    مرکز فرهنگي شهيد آويني
    http://i29.tinypic.com/mtnivn.gif
    [size=large]موفق و پيروز باشيد[/size]

  2. 8 کاربر از پست مفید erfan25 تشکرکرده اند .

    erfan25 (چهارشنبه 22 خرداد 87)

  3. #2
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 09 مهر 89 [ 18:27]
    تاریخ عضویت
    1386-11-13
    نوشته ها
    952
    امتیاز
    20,283
    سطح
    89
    Points: 20,283, Level: 89
    Level completed: 87%, Points required for next Level: 67
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,946

    تشکرشده 1,965 در 675 پست

    Rep Power
    113
    Array

    RE: براي مادرم فاطمه

    آسمان، این شب ها كه می رسد، عجیب بی قراری می كند و زمین، داغ دلش تازه می شود و زخم شرمش، سر باز می كند. ملكوتیان حق دارند سر بر دیوار عرش بگذارند و های های گریه كنند. و تنها خداست كه می تواند، تسلای دل علی باشد.

    ماه حق دارد كه گوشه اختفا را بر گریه اختیار كند و ستارگان چه كنند، اگر سر بر شانه یكدیگر نگذارند و مصیبت را زبان نگیرند.

    آن خانه نمی دانم آن شب به چه قدرتی بر پای ایستاده بود. آن مدینه چه مدینه ای بود كه چنین مصیبتی را تاب آورد و در هم نشكست. آن چه قبرستانی بود كه سرچشمه عصمت را در خویش فرو برد و دم بر نیاورد. آن چه خاكی بود كه به خود جرأت داد، فاطمه را از علی جدا كند؟

    چرا آن خانه بر جای ماند؟ چرا مدینه ویران نشد؟ چرا آسمان در خود نپیچید؟ چرا بغض زمین نتركید؟ چرا عالم فرو نریخت؟

    گفته اند در عاشورا وقتی زخم در جان خورشید نشست و زمین، پیكر مبارك حسین را بر خویش قطعه قطعه دید، به لرزه درآمد و آسمان تیره و تار شد و غبار خشم خداوند از جای جنبید. در آنجا سجاد - سلام الله علیه- دست بر زمین كوفت و زمین را به آرامش خواند، سر به آسمان برداشت و آسمان را دعوت به سكوت كرد.

    آسمان و زمین هر دو، تنها در اجابت فرمان امام خویش آرام گرفتند، دندان بر جگر نهادند، خون به لب آوردند، ولی دم نزدند. مویه كردند، ولی فغان نكردند. در خویش شكستند و گریستند، اما ضجه نزدند.

    چه رازی بود در شهادت زهرا كه خانه فرو نریخت، مدینه زیر و زبر نشد، عمود خیمه آسمان نشكست و زمین، متلاشی نگشت؟ آفرینش این تحمل را از كجا آورده بود؟

    مگر نه زهرا، والاترین محبوبه خداوند بود و خدا به بهانه وصلتش فرموده بود: احبّ النساء الی . مگر نه فاطمه، محور كسا بود و بقیه وابستگان او؟ پیامبر پدر او بود و علی، همسر او و حسنین فرزندان او؟- سلام الله علیهم اجمعین- هم فاطمة و ابوها و بعلها و بنوها .

    مگر نه رضای خداوند در گرو رضایت مرضیه بود و غضب خداوند در گرو خشم او؟ مگر نه صدیقه كبری راز آفرینش زن بود و بهانه خلقت نسوان؟ مگر نه فاطمه شبیه ترین بود به رسول خدا؟ ما رأیت احداً كان اشبه كلاماً و حدیثاً من فاطمة برسول الله صلی الله علیه وآله وسلم .

    مگر نه فاطمه، آخرین مشایع و اولین مستقبل پیامبر بود؟ مگر نه فاطمه راست گوترین موجودات بود پس از رسول خدا؟ مگر نه فاطمه، پاره جگر پیامبر بود و عزیز مسلم خداوند جل و علا؟ مگر نه... .

    چه رازی بود در شهادت زهرا كه خانه فرو نریخت، مدینه زیر و زبر نشد، عمود خیمه آسمان نشكست و زمین متلاشی نگشت؟
    آفرینش این تحمل را از كجا آورده بود؟

    كسی هست در خانه فاطمه پس از او كه شاید این راز سر به مهر، به دست های او گشوده شود؛ او اسماء، محرم اسرار فاطمه است. از او بپرسید، شاید پاسخ بگوید.

    بگوید كه: آری حسنین سر به پای مادر نهاده بودند و پایه های عرش را ضجه های خویش می لرزاندند. زینب و ام كلثوم، كائنات را با موهای خویش پریشان می كردند.

    چروك بر پیشانی آسمان افتاده بود، زمین از درد به خود می پیچید، ناله های فرشتگان، داغ پیامبر را دوچندان می كرد. ولی چه بود آنچه آفرینش را بر پای نگاه می داشت؟

    در آن شب تغسیل ماه، من دیدم كه علی در مأمن تاریكی، سر بر دیوار خانه فاطمه، سر بر محور آفرینش، سر بر عمود آسمان نهاده بود و زار زار می گریست .

    اگر در عاشورا، سجاد ـ علیه السلام ـ مشت بر زمین كوفت و آسمان را به آرامش خواند، در آن شب، علی سر بر دیوار كائنات، ملتقای زمین و آسمان، محور آفرینش می سایید و با وجود بی قرار خویش همه را به آرامش می خواند.

    مظلومیت آنچنان بر وجود تو سایه افكنده است كه یادت، بی اراده و ناگزیر، آتش بر خرمن وجود می افكند و خاطره ات، بغض را در گلو می شكند.

    در آن خانه كوچك، رازی به وسعت تاریخ نهفته است. چنان مظلومیتی بر آن خانه كوچك سایه افكنده و چنان زخمی بر آن جگر تاریخ نشسته است كه هیچ حادثه ای نمی تواند دل های شیعیان، طواف كنندگان آن حرم خداوند را مسرور كند.

    آری، آن مظلومیت نیلی كه بر چهره تو نشسته بود، نمی گذارد كه لبخند بر چهره نه تشیع و نه اسلام، كه حتی انسانیت پس از تو بنشیند.
    http://i29.tinypic.com/mtnivn.gif
    [size=large]موفق و پيروز باشيد[/size]

  4. کاربر روبرو از پست مفید erfan25 تشکرکرده است .

    erfan25 (شنبه 18 خرداد 87)

  5. #3
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 29 اسفند 89 [ 23:31]
    تاریخ عضویت
    1387-3-08
    نوشته ها
    34
    امتیاز
    3,626
    سطح
    37
    Points: 3,626, Level: 37
    Level completed: 84%, Points required for next Level: 24
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    37

    تشکرشده 37 در 19 پست

    Rep Power
    0
    Array

    نامه ای به بانوی خوبیهای دوعالم؛ فاطمه زهرا سلام الله علیها

    من هم بااجازه ی آقای مرادی نامه ای رو که یکی از دوستان عزیزم خطاب که حضرت زهرا نوشته رو اینجا میذارم

    نامه ای به بانوی خوبیهای دوعالم؛ فاطمه زهرا سلام الله علیها
    سلام بانو؛
    دیری است که سخت دلتنگتان شده ایم و این عجیب نیست که هر کودکی در موقع دلتنگی به یاد مادرش بیفتد.
    دیری است که در کوچه های تنگ و تاریک تاریخ گم شده ایم. خودمان را سرزنش می کنیم. از دوریتان سخت مستأصل و کلافه ایم. گفته بودید گوشه ی چادرتان را محکم بگیریم و مبادا رهایش کنیم که رها کردن همان و گم شدن همان!
    ولی زرق و برق ویترین های این خیابان چنان به چشممان آمد که تا یه خود آمدیم گم شده بودیم.
    می توانستیم تاابد با شما باشیم. در فدک و در سایه سار نخلستانهای تنهایی پدر، ولی نشد. ننگ بر دستانی که جدایی بین شما و شیعیانتان را بخواهد. لعنت به این کوچه های تاریک و مرگ بر آن ...
    راستی، چندی پیش هشتم مارس بود. یکی گفت امروز روز جهانی زن است. گفتم هشت مارس بهانه برای "اوریا فافالاچی". هشت مارس از بیوه زنان غزه بی خبر است. هشت مارس نمی داند نوعروس کفن پوش عراق یعنی چه!؟ تقویم ما هشت مارس ندارد! باید به دنبال مکتب آن بانویی بود که به دور از تعصبات قومی، مذهبی، ملی و ... نه تنها به فکر زن بلکه به فکر تمامی انسانها باشد. شیعه چنین بانویی را دارد. آری... وقتی شما "سیدة النساء العالمین ِ" مریم، سارا و آسیه و ... هستید دیگر نیازی به هشت مارس نخواهد بود.

  6. 3 کاربر از پست مفید اولدوز تشکرکرده اند .

    اولدوز (شنبه 18 خرداد 87)

  7. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 11 شهریور 88 [ 09:47]
    تاریخ عضویت
    1386-12-12
    نوشته ها
    350
    امتیاز
    6,773
    سطح
    54
    Points: 6,773, Level: 54
    Level completed: 12%, Points required for next Level: 177
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    218

    تشکرشده 222 در 118 پست

    Rep Power
    53
    Array

    RE: براي مادرم فاطمه

    السلام علیک یا ایتها الصدیقه الشهیده
    دوباره به سالروز شهادت بی بی دو عالم مادر حسنین- حضرت زهرا (س) رسیدیم
    دلتنگی هایم را برای تو بازگو میکنم چون می دانم که شما به درد دلهایم گوش میکنید و شما چی ان زمان که از سختی های زمانه دلتنگی ها و بغض های درون گلویتان را به علی نمی گفتید تا به علی(ع) فشاری وارد نیاید وهمه وهمه را در خودتان جمع میکردید
    در کدام زمانه با دختر امام و مولایشان این چنین برخورد می کنند
    هیچ کس نبود تا به اون نامرد که بی بی فاطمه رو میزد بگه اخه نامرد این زن که میزنی دختر نبی و ناموس علی است
    خدا لعنتت کنه قنفذ( لعنت الله علیه )

  8. کاربر روبرو از پست مفید عارف تشکرکرده است .

    عارف (شنبه 18 خرداد 87)

  9. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 24 خرداد 88 [ 09:00]
    تاریخ عضویت
    1387-3-21
    نوشته ها
    109
    امتیاز
    3,838
    سطح
    39
    Points: 3,838, Level: 39
    Level completed: 26%, Points required for next Level: 112
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    54

    تشکرشده 60 در 36 پست

    Rep Power
    28
    Array

    RE: براي مادرم فاطمه

    مادرم

    نام ات سپیده دمی ست که بر پیشانی آسمان می گذرد

    متبرک باد نام تو

    و ما بی تو هم چنان دوره می کنیم

    شب را و روز را

    هنوز را ...

    یادت گرامی و روحت شاد ...
    تصاویر پیوست شده
    • نوع فایل: jpg 6.JPG (81.4 کیلو بایت, 98 نمایش)


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1404 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 15:56 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.