سلام دوستان،
یکی از مسائلی که چند وقته ذهنه من رو درگیر خودش کرده، اینه که خیلی ها بهم می گن چرا این قدر سخت می گیری! چرا این قدر همه ی مسائل رو بزرگ و پیچیده می کنی؟
من نمی دونم چطوری به خودم آسون بگیرم،
متوجه می شم که هر مسئله، چقدر انرژی ازم می گیره، اما نمی دونم منظور از این که آسون بگیرم چیه؟
انسان محتاطی هستم و خیلی سعی می کنم مواظب رفتارم باشم، در واقع تو ذهنم یه سری قوانین چیدم که همیشه هم در حال به روز شدن هستن و طبق اون ها پیش می رم، سعی می کنم کارام نظم داشته باشه و یه سری خصوصیات این جوری، فک می کنم داشته باشم، (شاید به حل مسئله کمک کنه!)
آیا این که به عواقب کار فکر نکرد و بی گدار به آب زد می شه آسان گرفتن؟
آیا این که تو هر کاری بگیم هر چی شد، شد، بادا باد و این حرفا می شه آسان گرفتن؟
آیا این که چشمات رو روی خیلی مسائل که باید حلشون کنی، ببندی، می شه آسان گرفتن؟
یکی به من بگه این شعر یعنی چه؟
گفت آسان گیر بر خود کارها کز روی طبع, سخت میگردد جهان بر مردمان سختکوش
در مانده شده ام!
نمی دانم چطور بر خوده نازنینم آسان بگیرم، نکنه من از بدو تولد دارم به خودم سخت می گیرم و خودم رو اذیت می کنم؟:(
علاقه مندی ها (Bookmarks)