به انجمن خوش آمدید

لینک پیشنهادی مدیران تالار همدردی:

 

"گلچین لینکهای خانواده، ازدواج و مهارتها(به روز شد)"

دانلود موسیقی و آرامش
دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 30

موضوع: درس عبرت!

  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 21 اردیبهشت 91 [ 02:44]
    تاریخ عضویت
    1391-1-05
    نوشته ها
    18
    امتیاز
    828
    سطح
    15
    Points: 828, Level: 15
    Level completed: 28%, Points required for next Level: 72
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    30

    تشکرشده 30 در 15 پست

    Rep Power
    0
    Array

    درس عبرت!

    سلام ،
    من همون sefidstar هستم
    http://www.hamdardi.net/thread-20345-page-2.html
    http://www.hamdardi.net/thread-20881.html
    http://www.hamdardi.net/thread-21305.html
    داستان اینطوری ادامه پیدا کرد :
    بعد از اون پیشنهاد بی شرمانه و ملاقات به من دو ماه وقت داد که برای ازدواج آماده شم،

    هنوز یه هفته نگذشته بود که بهم گفت
    مادرش براش با یه دختر دیگه قرار ملاقات گذاشته،گفت ناراحته از این قضیه و من هم بهش

    گفتم اگه منو دوس داشته باشی که مشکلی نیس ، بخاطر مادرت میری و دخترو میبینی

    ولی یعدش به مامانت میگی که منو میخوای ، یه کم که بیشتر حرف زدیم بهم گف از نظرش

    همه چیز اکیه و فقط دختره باید اکی رو بده!
    بازم ناراحتی کردم و وقتی ناراحتیمو دید بهم گف نمیره و به مامانش گفته قرار رو کنسل کنه

    گف بهش اعتماد کنم و حتی شبش جلو روی مامانش بهم زنگ زد ، بهش گفتم به مامان

    سلام برسون گف مامان هم سلام میرسونه و سرشو تکون میده برات!

    فردا بعد از ظهر باهم حرف زدیم بهش گفتم الان یه درصدم تردید نداری که بهم میرسیم؟

    بجای جواب من عصبانی شد و گف تو هرقدر بگی من صبر میکنم اصن تو برو هروقت آماده بودی

    1 سال دیگه ،3 سال دیگه اصن 10 سال دیگه ، بیا من هستم و خداحافظی کردیم!

    فرداش بهش زنگ زدم تحویلم نگرف ... روز بعدش ولنتاین بود [من همون روز که رفتم کادو

    هاشو پس بدم کادوی ولنتاینشو که پیشاپیش خریده بودم رو بهش داده بودم] خیلی منتظر

    بودم که یه اسمسی زنگی چیزی بزنه ... خیلی منتظر شدم تمام روز ... تا آخر شب یه

    اسمس زد روز عشقمون مبارک! دلخور شدم ، به این خشک و خالی ای اونم بعد از اینهمه

    عشقولانه ای که داشتیم! احساس کردم میخواسته منو از سر خودش باز کنه و ناراحت شدم!

    روز قبل از کنکور ارشدم ، یه کم استرس داشتم گفتم بهش زنگ بزنم بلکه آرومم کنه ، بازم

    تحویلم نگرف در حد یه دوست معمولی حتی کمتر باهام برخورد کرد...

    اوایل اسفند دوباره شروع شد ، که باید زودتر ازدواج کنیم و فلان ،شمارۀ چند تا مشاور رو بهم

    داد و منم زنگ زدم و نزدیکترین وقت از بهترین مشاور 14 فروردین شد! قبول کرد ولی گف

    تا آخر اسفند باید ازدواج کنه و براش هم مهم نیس با کی... خیلی ناراحت شدم ،هنوز یه ماه

    از حرفش نگذشته بود ! خیلی تحقیرم کرد ؛ بهم گف احساسش نسبت به دخترای تو خیابون

    خیلی قویتر از احساسش به منه! گف براش مهم نیس و من از اولم براش هیچی نبودم!

    و گف اونروزی که بهم اطمینان داد جلو روی مادرش که صبر میکنه و اینا همون روز رفتن

    خواستگاری و اکی رو هم گرفتن!
    احساس بازیچه بودن ، امیدای الکی ، دوست داشته شدنای پوچ ،حس تلخ سواستفاده ،

    بشدت دلمو شکست! بهش گفتم از مسافرت که برگرده یه قرار بذاریم همو ببینیم و گفتم

    حتما تا آخر اسفند ازدواج میکنیم! الکی گفتم که بیاد ببینمش و ببینم واقعا این حرفای همون

    مردیه که عاشقش بودم و تو چشام نگاه میکرد و میگف دوسم داره و عاشقمه؟!

    وقتی دیدمش یه جورایی احساس کردم تمومه همه چیز ،گف برای بدست اوردنم هر کاری

    کرده و نشده[ولی من قبول ندارم]،تصمیماشو گرفته و فرداش هم قرار بود با اون خانوم بره

    بیرون ! گف انقدر جلو پای دختره سنگ میندازم تا منو قبول نکنه ! ولی در عرض یه هفته

    کارشون به آزمایش کشید ،توی این یه هفته بهمراه مامانش خونۀ دختره رفت و آمد میکردن

    و با هم ارتباط داشتن!
    خیلی ناراحت بودم از مادرش ؛ چون یه زن بود ... چون یه کلمه به پسرش نگفته بود که منو

    بیخودی امیدوار نکنه ! به مادرش زنگ زدم گفتم مگه شما نمیدونستید منو پسرتون همدیگرو

    دوس داریم؟ پس چرا با احساسات من بازی کردید؟ گف خودت خواستی بازیچۀ دست ما

    بشی! خیلی عصبانی شدم گفتم چون فکر میکردم درک و شعور عاطفی دارید ، ولی واقعا نه

    درک دارید نه شعور! مامانش کلی پرت و پلا گف و آخرشم گفت "تا وقتی دخترای سالم

    هستن من چرا باید بیام توی مریضو برای پسرم بگیرم؟!" و تلفنو قطع کرد! خیــلــــــــی دلم

    شکست! فهمیدم قضیه از کجا آب میخوره ... واقعا ناراحت بودم و پر از کینه و تنفر شدم

    نسبت به مادرش... هم منو بازیچه کرده بودن و با احساساتم بازی کردن ،هم اینطوری

    سوزوندنم! خیلی غصه خوردم و واقعا از ته دل گریه کردم ... فرداش مادرش زنگ زد خونۀ ما

    و به مامان از همه جا بیخبر من هرچی دلش خواست گف ! گف رفتم زیر سرم و هنوزم رعشه

    دارم جرئت نکردم تلفن جواب بدم ، یکبار دیگه دخترتون به من یا پسرم زنگ بزنه شمارشو

    بعنوان مزاحم میدم مخابرات! همون حرفای ناراحت کننده رو به مامانم هم زد!
    بهم اسمس زد که ازت متنفرم ، چون داشتی عزیزترین کسمو ازم میگرفتی ،خودم شماره رو

    گرفتم دادم مامانم حرف بزنه! تا حدود 99% مطمئنم مامانش از حربۀ اشک و آه مادرانه برای

    تحریک پسرش استفاده کرده! چون وقتی هرچی دلش خواسته اونم توی 5 دقیقه مکالمه به من گفته دیگه چرا باید رعشه بگیره؟!
    بعد که آرومتر شد گف گندی زدی که نمیشه جمعش کرد ، من! باعث شدم که بهم نرسیم

    با این تلفنم و من! باعث بهم خوردن رابطه شدم!
    وقتی آخرین بار باهاش حرف زدم ، گف من خیلی وقت بود دورۀ سوگواریمو گذرونده بودم و

    در مرحلۀ پذیرش بودم ...! ینی این مدت فقط ازم سواستفادۀ عاطفی و احساسی و جسمی

    و روحی شده! میخواسته ازدواج کنه برای تشکیل یه زندگی ، و تا اونجاییکه ممکنه برای

    شهوتش از من استفاده کنه!

    من بخاطر شوک بیماری ای که بهم وارد شده بود واقعا از نظر عاطفی نیاز داشتم کسی که

    دوسش دارم کنارم باشه! و انقدر غرق این نیاز بودم که تن به هر خفتی دادم و کلی اعصاب خوردی

    واسه خودم درست کردم ؛
    سعی کنید این اشتباهای منو تکرار نکنید؛

    یادتون باشه که زن همیشه نازه و مرد همیشه نیاز ، هیچوقت هیچ زنی نباید از روی نیاز ناز مردی رو بخره!

    خودتون و شخصیتتون براتون در الویت باشه ، تحت هیچ شرایطی حتی توی آتشین ترین عشق

    اجازه ندید تحقیر بشید! کسی که عاشق کسی باشه تحقیرش نمیکنه ،دلشو نمیشکنه ، و

    طاقت دیدن اشکاشو نداره!اگر هم ناخواسته مسببش بشه ، جبرانش میکنه!

    اگر کسی رو دوس دارید و باهاش توی رابطه هستید ، سعی کنید من رو تبدیل به ما کنید ،

    خودخواه و خود محور نباشید!

    هیچوقت تحت هیچ شرایطی دل کسی رو نشکنید !

    هیچوقت توی احساسات بهم دروغ نگید ! چون امتداد رابطه با دروغ ضربۀ عاطفی رو سنگین تر میکنه!


  2. 8 کاربر از پست مفید sefidestaar تشکرکرده اند .

    sefidestaar (یکشنبه 27 فروردین 91)

  3. #2
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    سه شنبه 28 فروردین 03 [ 01:56]
    تاریخ عضویت
    1390-10-11
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    2,483
    امتیاز
    37,786
    سطح
    100
    Points: 37,786, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsRecommendation Second ClassVeteranOverdriveTagger Second Class
    تشکرها
    8,332

    تشکرشده 10,025 در 2,339 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    373
    Array

    RE: درس عبرت!

    سلام
    خانومی

    عجب آدمایی بودن....خدا بهت رحم کرد....دنیا دار مکافاته.اگر دل کسی رو ادم بشکنه دیر یا زود دلش شکسته میشه...

    همون بهتر که ازدواج نکردی...خدا خیلی دوست داشت....

    دوست عزیزم احساسات پاک و خالصانه خودت رو خرج هر کس و نا کسی نکن.
    ازین به بعد محکم تر و محتاط تر و با دقت تر قدم بردار....


    گاهی برای رشد کردن باید سختی کشید،گاهی برای فهمیدن باید شکست خورد،گاهی برای بدست آوردن باید از دست داد،چون برخی درسها در زندگی فقط از طریق رنج و محنت آموخته میشوند.


  4. 4 کاربر از پست مفید maryam123 تشکرکرده اند .

    maryam123 (شنبه 05 فروردین 91)

  5. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 21 اردیبهشت 91 [ 02:44]
    تاریخ عضویت
    1391-1-05
    نوشته ها
    18
    امتیاز
    828
    سطح
    15
    Points: 828, Level: 15
    Level completed: 28%, Points required for next Level: 72
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    30

    تشکرشده 30 در 15 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: درس عبرت!

    ضربۀ سنگینی بود و تجربۀ تلخ !
    رابطۀ ده ماهه ای که به پای من دو سال نوشته شد ، دو سالی که هیچ شب عیدی نداش !

    رابطه ای که تمام احساساتم و عشقم رو خرج کردم و حتی از جسمم هم مایه گذاشتم و اینطور خیانت شد به همه

    عواطفم ... و حتی این اواخر هم با اینکه میگه براش تموم شده بودم نتونس از خیر بوسیدنم بگذره! و من ساده لوحانه

    میذاشتم ازم سواستفاده بشه به خیال خام عشق و عاشقی...

    ضربه ای رو که از یه زن ، از یه مثلا مادر ، هیچوقت فراموش نمیکنم و هیچ جای بخششی براش نمیبینم!

    پسری که با اینهمه ادعای استقلال ، در نهایت به خواست مادرش و دختر مورد تائید مادرش ، زندگی جدیدش رو

    با شکستن دل یکی دیگه و اشک و ناله اش پی ریزی میکنه و تمام محبت و احساسات و عشق من رو به یه شب

    همخوابگی میفروشه...

    پایان تلخیه برای بی تجربگی و ساده لوحی و زودباوری یه دختر کله شق

    نقل قول نوشته اصلی توسط maryam123

    دوست عزیزم احساسات پاک و خالصانه خودت رو خرج هر کس و نا کسی نکن.

    مریم جان ، سخته کس و ناکس رو بخوای تشخیص بدی از هم! اگه این اتفاق نمیفتاد

    من هیچوقت تا زمان ازدواج چهرۀ واقعیه مادرش و حتی خودشو نمیشناختم! مادرشو یه آدم

    فهمیدۀ با فرهنگ میدیدم که اشتباه محض بود ...
    حتی مادرش وقتی برای خواستگاری زنگ زده بود ، بدجنسی خودشو نشون داد! به مامان من

    یه چیزی گفته بود و به پسر خودش یه چیز دیگه منتقل کرده بود! و مشکل پسرا اینه که مادرشون

    براشون بت مقدسه و احتمال نمیدن که ممکنه دروغ بگه...!

    احتمالا هم برای این به من نگفتن که اگه پس زده شدن از اون دختره ، منو نگهداشته باشن و از دست ندن!


  6. کاربر روبرو از پست مفید sefidestaar تشکرکرده است .

    sefidestaar (یکشنبه 06 فروردین 91)

  7. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 10 تیر 91 [ 09:16]
    تاریخ عضویت
    1391-12-28
    نوشته ها
    13
    امتیاز
    774
    سطح
    14
    Points: 774, Level: 14
    Level completed: 74%, Points required for next Level: 26
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    1
    تشکرشده 1 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array

    RE: درس عبرت!

    سلام
    خیلی ناراحت شدم.اینجوریشو نشنیده بودم.اما چه خوب کسایی مثل شما که همچین تجربیاتی دارن بیان و به بقیه هم بگن.میفهمم چی میکشی اما خیلی مقاومی آفرین .با دیدن این تاپیک چشمم بروی خیلی از حقایق باز شد.

  8. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 21 اردیبهشت 91 [ 02:44]
    تاریخ عضویت
    1391-1-05
    نوشته ها
    18
    امتیاز
    828
    سطح
    15
    Points: 828, Level: 15
    Level completed: 28%, Points required for next Level: 72
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    30

    تشکرشده 30 در 15 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: درس عبرت!

    مقاوم ...؟!
    اومدم اینجا همۀ حرفامو زدم که یه کم آرووم شم

    و الا چیز راحتی نیس که کسی که تو چشمات نگاه میکرده و میگفته دوستت داره ، همۀ ابعاد زندگیت

    بوده ؛ یهو بدترین بلاها و نامردیایی که میشد در حق یه آدم کرد رو بکنه باهات، عین خیانته

    تصور کسی که دوسش داری با یه نفر دیگه ، واقعا سخته ! و بیشتر از همه چیز خاطره ها پدر آدمو درمیاره

    اینکه روز بروز امسال با خاطره های پارسال مقایسه میشه و ...

    تحمل آوار آرزوها خیلی بیشتر از اونیکه فکر میکنید سختــــــــــــــــــــــ ـــــه!

    ولی دخترا! اگه دنبال یه رابطه بودید با کسی و خواستید ازدواج کنید ؛ اول خصوصیات خانواده مخصوصا مادر

    طرف رو خوب بشناسید ! شنیدید میگن مادر رو ببین دختر رو بگیر؟! این بیشتر از دخترا ، درمورد پسرا صدق میکنه

    چون پسرا بند ناف عاطیفیشون با مادرشون قطع نمیشه!

    در کل حضرت علی (ع) فرموده :
    1ـ از دوستی با احمق بپرهیز ، چرا که می خواهد به تو نفعی رساند اما دچار زیانت می کند.
    ۲ـ از دوستی با بخیل بپرهیز ، زیرا آنچه را که سختبه آن نیاز داری را از تو دریغ می کند.

    ۳ـ از دوستی با بدکار بپرهیز ، که با اندک بهایی تو را می فروشد.

    ۴ـ از دوستی با دروغگو بپرهیز ، که او به سراب می ماند ، دور را به تو نزدیک ، و نزدیک را به تودور می نمایاند.

  9. کاربر روبرو از پست مفید sefidestaar تشکرکرده است .

    sefidestaar (پنجشنبه 10 فروردین 91)

  10. #6
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    سه شنبه 28 فروردین 03 [ 01:56]
    تاریخ عضویت
    1390-10-11
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    2,483
    امتیاز
    37,786
    سطح
    100
    Points: 37,786, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsRecommendation Second ClassVeteranOverdriveTagger Second Class
    تشکرها
    8,332

    تشکرشده 10,025 در 2,339 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    373
    Array

    RE: درس عبرت!

    دوست عزیزم من کاملا درکت میکنم..میدونم ناراحتی..احساس میکنی همه به بازی گرفتنت...از خودت بدت میاد که چرا ساده بودی..از اونا بدت میاد که چقدر نامرد بودن...

    میدونم عزیزم...

    خانومی ما که مادرشوهرامون پدرمونو درمیارن و هرکاری دوست دارن میکنن و هر بلایی میخوان میارن سرمون

    2 روز بعد هم که میبینیمشون باید جلوشون خم و راست شیم تا نکنه بهشون بربخوره...همون بهتر که این زن نشد مادر شوهرت.
    بعضیها ذاتشون مشکل داره ....
    انقدر مثالها داریم که دل کسی رو بشکنی یا نامردی کنی همین دنیا میبینی.
    اصلا روایت داریم که ظلم و خیر در حق هرکس کنی این دنیا میبینی نتیجه اش رو

    اینا مهم نیست

    مهم اینه که الان تو مثل یه گل تازه شکفته میمونی
    باید به روح و روانت برسی تا رشد کنی.
    باید بیخیال این کود مسموم بشی که پات ریخته شده

    سخته..اون کود وارد شاخ و برگت شده اما با گذشت زمان وقتی گل و برگ جدید بدی اونم از وجودت خارج میشه


    پسری که انقدر مامانی باشه فکر نمیکنم بتونم زندگی موفقی داشته باشه

    خودت رو جمع و جور کن.نمیدونم این قسمت اخر اتفاقاتی که گفتی کی افتاده و کی این ماجرا تموم شده

    اما بدون تنها تو نبودی و نیستی که این مشکلات رو داری

    دوست خوبم رابطه ات رو با خدا خوب کن و ازش ارامش بخواه

    گاهی برای رشد کردن باید سختی کشید،گاهی برای فهمیدن باید شکست خورد،گاهی برای بدست آوردن باید از دست داد،چون برخی درسها در زندگی فقط از طریق رنج و محنت آموخته میشوند.


  11. 2 کاربر از پست مفید maryam123 تشکرکرده اند .

    maryam123 (شنبه 05 فروردین 91)

  12. #7
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 21 بهمن 92 [ 18:58]
    تاریخ عضویت
    1390-2-30
    محل سکونت
    کرج
    نوشته ها
    620
    امتیاز
    4,643
    سطح
    43
    Points: 4,643, Level: 43
    Level completed: 47%, Points required for next Level: 107
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Social1 year registeredTagger Second Class1000 Experience Points
    تشکرها
    3,824

    تشکرشده 3,762 در 695 پست

    Rep Power
    77
    Array

    RE: درس عبرت!

    جهان خلق خوب و بد را باهم دارد.!!!!
    عزیزم بسیار متاثر شدم و این را هم می دانم که تحملش سخت است !
    ولی مهم این است که یک تجربه بزرگ را کسب نمودی!
    مهم این است که این مشکل قبل از ازوداجتان بوده و قبل از ان هم به پایان رسیده!

    به هرحال نظر خانواده ها هم در انتخاب عروس و دامادها موثر است چون هرخانواده ایی خوشبختی را در چیز دیگری می بیند شاید مادر او نظرش این بوده که پسرش با شما خوشبخت نمی شود و بالاخره این تاثیر را هم روی پسرش داشته و چون شما با هم ازدواج نکرده بودید راحتتر توانست نظر پسرش راعوض کند شاید من کار مادرش را تایید نکنم چون اصلا به عواطف و احساسات شما هیچ توجهی نکرده ولی اینطور که متوجه شدم فکر کنم مادرش از قبل هم زیاد راضی به این وصلت نبوده و شاید هم به پسرش این گوشزد را کرده بوده که هیچوقت شما را به عنوان عروس انتخاب نمی کند و شاید پسرش بیشترین تقصیر را داشته که اگر قرار بود طبق انتخاب مادر باشد چرا رابطه را با شما دنبال کرد!!!!

    ولی اینها دیگر مهم نیست !
    و ما دیگر نباید به دنبال مقصر باشیم!
    چون این رابطه تمام شده و شما باید به دنبال این باشید که چطور با این قضیه کنار بیایید!!

  13. 4 کاربر از پست مفید چشمک تشکرکرده اند .

    چشمک (یکشنبه 06 فروردین 91)

  14. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 21 اردیبهشت 91 [ 02:44]
    تاریخ عضویت
    1391-1-05
    نوشته ها
    18
    امتیاز
    828
    سطح
    15
    Points: 828, Level: 15
    Level completed: 28%, Points required for next Level: 72
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    30

    تشکرشده 30 در 15 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: درس عبرت!

    نقل قول نوشته اصلی توسط maryam123

    خودت رو جمع و جور کن.نمیدونم این قسمت اخر اتفاقاتی که گفتی کی افتاده و کی این ماجرا تموم شده
    مریم جان این قسمت از اتفاقات از 12 بهمن تا 19 اسفند سال 90 بوده! همه چیز در عرض

    یه ماه برای من خراب شد!البته برای اونا ظاهرن زودتر از اینا بوده!
    کنار اومدن باهاش خیلی سخته...خیلی سخت! یا اینکه میدونم لیاقتمو نداشته و واقعا اون شکست خورده که منو از دس داده،

    ولی بازم خیلی درد داره که آدم شب عیدی با دل شکسته بشینه زار بزنه ، ولی مسببش خوش و خرم

    عیدشو سپری کنه...! خیانت خیلی درد داره خیلی

    نقل قول نوشته اصلی توسط چشمک

    به هرحال نظر خانواده ها هم در انتخاب عروس و دامادها موثر است چون هرخانواده ایی خوشبختی را در چیز دیگری می بیند شاید مادر او نظرش این بوده که پسرش با شما خوشبخت نمی شود و بالاخره این تاثیر را هم روی پسرش داشته و چون شما با هم ازدواج نکرده بودید راحتتر توانست نظر پسرش راعوض کند شاید من کار مادرش را تایید نکنم چون اصلا به عواطف و احساسات شما هیچ توجهی نکرده ولی اینطور که متوجه شدم فکر کنم مادرش از قبل هم زیاد راضی به این وصلت نبوده و شاید هم به پسرش این گوشزد را کرده بوده که هیچوقت شما را به عنوان عروس انتخاب نمی کند و شاید پسرش بیشترین تقصیر را داشته که اگر قرار بود طبق انتخاب مادر باشد چرا رابطه را با شما دنبال کرد!!!!
    مادرش این دختر رو از همون ابتدای رابطمون به پسرش معرفی کرده بود ، منم اون اوایل بهش

    گفتم برو خواستگاریش اگه خوبه ازدواج کن باهاش! چون اگه اون موقع دلش با من نبود و میرف

    من حداقل آسیب رو میدیدم!
    اینطور که خودش گفت مامانش با رضایت کامل برای خواستگاری من تماس گرفته و حتی استخاره کرده بود که خیلی خوب اومده بوده! ولی اونطوری که مادرش با مامانم صحبت کرد انگار که بزور زنگ زده باشه!
    مادر من گف مشاورتونو برید ، حتی برای خواستگاری هم آماده بود ؛ فقط به مامانش بخاطر

    کنکور ارشد من و ازدواج خواهرم گف که بذارید بعد اینا صحبت کنیم...!
    بشدت مطمئنم که مادرش رابطمونو خراب کرد... !

  15. 2 کاربر از پست مفید sefidestaar تشکرکرده اند .

    sefidestaar (شنبه 05 فروردین 91)

  16. #9
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 30 شهریور 00 [ 12:26]
    تاریخ عضویت
    1390-1-14
    نوشته ها
    345
    امتیاز
    12,728
    سطح
    73
    Points: 12,728, Level: 73
    Level completed: 70%, Points required for next Level: 122
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class10000 Experience Points
    تشکرها
    640

    تشکرشده 935 در 291 پست

    حالت من
    Shad
    Rep Power
    72
    Array

    RE: درس عبرت!

    آشنایی من از شما فقط در حد همین تاپیکه که باز کردین .
    ولی در کل گذر زمان همه مسائل رو حل خواهد کرد. فقط صبوری لازمه!
    مطمئنا کسی که اینطور با احساسات شما رفتار کرده آدمی رو دقیقا مطابق با خصلت های خودش سر راهش قرار میده. با هر دستی که بدی با همون دست هم میگیری ....
    صبر کن و ببین !

    موفق باشین

  17. 4 کاربر از پست مفید saeeded تشکرکرده اند .

    saeeded (یکشنبه 06 فروردین 91)

  18. #10
    در انتظار تایید ایمیل ثبت نام
    آخرین بازدید
    یکشنبه 20 دی 94 [ 22:37]
    تاریخ عضویت
    1391-12-28
    نوشته ها
    868
    امتیاز
    9,210
    سطح
    64
    Points: 9,210, Level: 64
    Level completed: 54%, Points required for next Level: 140
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    2,872

    تشکرشده 3,054 در 793 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: درس عبرت!

    من تمام تاپیک های شما رو خوندم، از لحظه شروع تا الان، امیدوارم زودتر همه چی رو فراموش کنین و بتونین ثابت قدم و با چشم باز آینده ایی رو بسازین که بعدها بتونین بهش افتخار کنین.
    واقعا ممنونم که این تجربه رو در اینجا قرار دادین.

  19. 2 کاربر از پست مفید omid65 تشکرکرده اند .

    omid65 (دوشنبه 07 فروردین 91)


 
صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1404 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 12:05 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.