RE: ماجراي يك آشنايي
سلام خانومی
اول از اینکه عنوان تاپیک رو عوض کن یا بگو برات عوض کنن
بعدشم اگر اون اقا واقعا نیتش خیر بود ..گفتی که مادرش هم باهاش بود.بهتر بود مادرش رو میفرستاد جلو نه اینکه دنبال شما تو خیابون راه بیفته و شماره بخواد
ضمن اینکه شما اختلاف مذهبی هم دارین.که این اصلا موضوعی نیست که بشه به همین راحتی ازش گذشت
این اقا هدفش دوستی و به دنبال اون روابط نا مشروعه
پس بهتره هرچه زودتر قطع بشه این رابطه
ایشون باید از خداشون هم باشه که شما اعتقادات مذهبی داشته باشین
نه اینکه این رو یک ایراد در شما بدونه
دوست عزیزم چرا خودت رو کوچیک میکنی؟اس ام اس میدی و جواب نمیده !!!
برای کسی بمیر که برات تب کنه
ایشون موضع خودش رو مشخص کرده و گفته که دنبال چیه
حالا شما باید تصمیم بگیری که ایا میتونی به خواسته هاش تن بدی و در نهایت برات یک عمر پشیمونی بمونه؟
ایشون اصلا مورد خوبی برای ازدواج با شما نیست
اول از همه اختلاف شدید مذهبی دارین که این اصلا کم چیزی نیست
دوم اینکه اینجور که از صحبتاش برمید ادم با قید و بندی نیست
از کجا معلوم ادمی که انقدر راحت پیشنهادات روابط جنسی میده قبلا به کسی نداده و با کسی نبوده؟!
میدونی در نظرش چی معنی داشته که شما یادش افتادی؟
من جاش بودم این برداشت رو میکردم که تسلیم شدی و حاضری که به خواسته های من تن بدی
ایشون خودش باید با رضا و رغبت به خواستگاری بیاد نه اینکه شما تحریکش کنی و دنبال راهی باشه که ایشون به شما به عنوان همسر نگاه کنه و پا پیش بذاره
گاهی برای رشد کردن باید سختی کشید،گاهی برای فهمیدن باید شکست خورد،گاهی برای بدست آوردن باید از دست داد،چون برخی درسها در زندگی فقط از طریق رنج و محنت آموخته میشوند.
علاقه مندی ها (Bookmarks)