به انجمن خوش آمدید

لینک پیشنهادی مدیران تالار همدردی:

 

"گلچین لینکهای خانواده، ازدواج و مهارتها(به روز شد)"

دانلود موسیقی و آرامش
دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 8 , از مجموع 8
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 13 اسفند 92 [ 14:36]
    تاریخ عضویت
    1387-9-09
    نوشته ها
    16
    امتیاز
    4,061
    سطح
    40
    Points: 4,061, Level: 40
    Level completed: 56%, Points required for next Level: 89
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    3

    تشکرشده 3 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array

    کلید خوشبختی ام را گم کرده ام...(دروغی که راست شد)

    سلام دوستان
    قبل از هرچیز سلام و سال جدید رو به همگی تبریک میگم و واقعا خسته نباشید میگم که با تمام مشکلاتی که دارید باز هم در این محیطی که فراهم شده مسائل و مشکلات بچه های تالار رو میخونید و همدردی میکنید و سعی میکنید به نوعی به همه کمک و راهنمایی کنید .
    راستش من هم مثل همه شما مشکلات زیادی دارم که الان تو این شرایط لازم میدونم باشما درمیون بزارم که دیگه واقعا از نگفتنش و خوردن مشکلاتم خسته شدم ...
    من دختری هستم 24 ساله ادم اروم و توداری هم هستم تو یه شرکت کار میکنم سمتنم بد نیست کارمندم که تو یه محیط خوب و سالم و به شیوه تخصصی کارمیکنم رابطه خیلی خوبی هم با همه همکارام برقرار کردم و سعی کردم همیشه به همه اونایی که اونجا هستن احترام بزارم حتی اون کسایی که به ظاهر بد اخلاق به نظر میرسن به جز چند نفر که رابطه نزدیکتری باهاشون دارم خیلی خودمو قاطی بچه های دیگه شرکت نمیکنم خلاصه تصویر مثبتی در اجتماع کاریم دارم.
    مشکل من از جایی شروع شد که به کسی کاری نداشتم و سعی میکردم کار خودمو انجام بدم که متوجه حضور یه اقایی شدم که یک سال ازمن کوچکتر هست و علاوه برسنش از نظر اخلاقی و رفتاری خیلی بچه به نظر میرسه با این که روزای اول خیلی سعی میکرد خودشو بیشتر و بزرگتر از انچه که هست نشون بده ولی رفته رفته با رفتارای بچگانه مثلا تیکه بارکردن و خنده شوخی مسخره بازی سعی مکنه که نظر بقیه رو بخودش جلب کنه اوایل این رفتارا برام مهم نبود و تو خودم میگفتم این از روی سن و سال و بچگیشه و خلاصه خیلی جدی نمیگرفتمش ولی به مرور که گذشت حس کردم نسبت به حضور این اقا حساس شدم خودمم نمیدونم چی شد شاید علت اصلی این مسئله تنها بودن و نداشتن یار باشه کسی که بتونم خستگیهامو باهاش درمیون بزارم ازش انرژی بگیرم که متاستفانه یا خوشبختانه من مجردم و عشقی تو زندگیم ندارم ازوقتی رفتم سرکار سعی کردم این نیاز رو با کار کردن و عشق به کارم جازگزین کنم و همینم شد . ولی درست زمانی که خواستم تنها باشم و به کسی کار نداشته باشم این اقا امد ...
    خب محیط ما طوریه که خیلی کارمند مرد نداره و شاید اولین مسئله این اقا هم همین باشه و بخاطر فرار از تنهایی و روزمرگی کارش روزی چندمرتبه میاد و سعی میکنه با من هم صحبت بشه البته بیشتر از صحبت شبیه شوخی کردن و مسخره بازی و بچه بازیه در اوردنه منم برای اینکه خیلی خودمو غر ق کارنکنم و به اصطلاح نخوام یه جوری نشون بدم که خودمو گرفتم یا مغرور شدم سعی میکردم با هاش همصحبت بشم یا به قولی کل کل کنیم
    خب این مسئله تا جایی پیش رفته که الان دیگه با گذر زمان و شرایط جو شرکت رابطه کمی گرمتر شد ولی فقط به عنوان همکار نه چیز دیگه تا جایی که تو سرکله هم میزنیم خب این مسئله برای من خیلی خوبیت نداره چون من هم خودم همیشه سعی میکنم تو محیط کاری ادم سنگینی باشم و اهل هر و کر کردن زیاد نباشم اما خب این اقا با بقیه هم کل کل میکنه اما نمیخاستم طوری باشم که رابطه از حد و حدودش خارج بشه و الان دوست دارم رابطم دوباره مثل گذشته طوری بشه که حدو حدود خودمو داشته باشم ولی نمیدونم ایا میشه درست میشه ...
    با توجه به اینکه من حس میکنم توهمی که برای خودم تو ذهن خودم نسبت به این اقا ساختم داره تبدیل به واقعیت میشه و میترسم با این حس زندگی کنم و از چیزی که میترسیدم به سرم امده
    چون چندروز پیش از این اقا شنیدم که میگفت چشمش دنبال کسیه که من نمیشناسمش و رضایتی از همکارای خانم مجرد دوروبرش نداره و وقتی علت رو ازش میپرسن خیلی راحت مسئله سنی رو پیش میکشه چون از بقیه سنش کمتره نمیدونم توی دلشم همینه یا اینکه تفاوت سن واقعا براش مهمه...
    یا اصلا معیاراش فرق دارن...
    ببینید اصلا نمیخام بگم این اقا باید منو میخاسته یا دوسم داشته باشه نه باور کنید
    مسئله من سر اشتباه و تفکر غلط و مسخره ای هست که من داشتم
    خب این اقا میومد پیش من هیچ دلیل نداره که بخاد روی من نظری داشته باشه یا فرضا عاشقم بشه
    منم که نباید بی جنبه باشم و زود به اتفاقای درورو برم بها بدم یا برای فرار از روزمرگی کارم نیاز داشته باشم از کسی انرزی بگیرم
    راستش الان که دارم اینارو مینویسم خیلی دلم گرفته حس میکنم تمام چیزایی که برای خودم تو ذهنم ساخته بودم همه دروغ بوده توهم زدم و حس میکنم غرورم شکسته شاید کسی شکسته شدن غرورمو ندیده باشه ولی صداشو من شنیدم
    مخصوصا وقتی شنیدم که نسبت به من و بقیه همکارای مجرد چنین نظری داشته
    از خودم توقع نداشتم نسبت به یه بچه حساس بشم
    این نهایت ضعف منه...
    زندگی برام سخته
    مخصوصا این که حس میکنم این اقا فهمیده باشه که من چه نظری درمورد ش دارم چون معمولا مردا نسبت به این مسائل کمی تیزن و زود متوجه میشن از طرز نگاه یا حرفزدن یه دختر اینو متوجه میشن ...
    مخصوصا امروزم برگشت گفت اشالله سرسامون بگیری دیگه واقعا اعصابم خورد شد.
    اخه این چه طرز برخوردیه اینکه یه اقایی بیاد هر بار به یه بهانه ای و سع یکنه باهات کل کل کنه سربه سرت بزاره یا سراز کارت دربیاره و هیچ نظری هم نداشته باشه و فقط بابت فضولی و رو کم کنی و به اصطلاح انرزی گرفتن خب هر دختر دیگه ام جای من باشه چه فکری میکنه اصلا قاطی کردم بخدا
    نمیدونم از حالا به بعد باید چیکار کنم یه طرز برخوردی داشته باشم با این اقا
    وقتی میاد تحویلش نگیرم؟
    یا سرسنگین باشم؟
    اهمیتی بهش ندم؟
    مثل خودش شوخی کنم باهاش؟
    خودمو بگیرم ؟
    نمیدونم الا ن دچار سردرگمی شدم
    خواهش میکنم بنده رو راهنماییکنید تا بتونم این مسئله رو حل کنم
    از این زندگی روزمره و تکراری از این که کسی تو زندگیم بهم توجه نمیکنه و عاشقم نیس خسه شدم انقدر بدبخت شدم که یه بچه وقتی میاد باهام کل کل کنه تصور من میره که طرف عاشقمه
    بخدا مسخرست مشکل اصلی منهمینه که کسی تو زندگیم نیس که انجور که باید منو بخاد
    خب راستش من همیشه تو محیط کاریم سنگینم و قیافمم معمولیه و مجموعا طور بدی نیستم ولی نمیدونم چرا به چشم نمیام و کسی تا حالا نبوده بخاد ازم خواستگاری کنه ...
    من واقعا کلید خوشبختیمو گم کردم
    فکر کنم با این چیزاییکه تعریف کردم مشکلم شد 2تا
    1. با کم توجهی بقیه نسبت بخودم چه کنم
    2.از این به بعد با این اقا چه رفتاری داشته باشم


    راستش اصلا خودمم نمیدونم نسبت به این اقا چه حسی دارم
    نمیدونم اصلا بهش علاقه دارم یا حول کردم خیال کردم طرف عاشقمه که میاد سمتمن ...
    خیلی مسخرست مشکلم
    واقعا جای تاسف برام
    بخدا به مشکل خودم دارم میخندم
    خسته ام
    وقتی تو یه جمع این اقا رو میبینم یه جوری میشم یعینی روم نمیشه تو چشاش نگاه کنم
    ایا به نظرتون این شبیه دوست داشتن یا عشقه؟
    از طرفیم حرکاتش بچه گانس و شاید بخاطر همینه که من جذبش شدم چون کلا منو یاد دایی خدابیامرزم میندازه که خیلی دوسش داشتم
    اصلا نمیدونم حسم به این اقا چیه ترسم ازاینکه از توهم برای خودم واقعیت بسازم ...

  2. #2
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 13 اسفند 92 [ 14:36]
    تاریخ عضویت
    1387-9-09
    نوشته ها
    16
    امتیاز
    4,061
    سطح
    40
    Points: 4,061, Level: 40
    Level completed: 56%, Points required for next Level: 89
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    3

    تشکرشده 3 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: کلید خوشبختی ام را گم کرده ام...(دروغی که راست شد)

    خواهش میکنم یکی جواب بده حالم خوب نیست

  3. #3
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 11 اردیبهشت 04 [ 19:10]
    تاریخ عضویت
    1390-2-04
    نوشته ها
    909
    امتیاز
    18,736
    سطح
    86
    Points: 18,736, Level: 86
    Level completed: 78%, Points required for next Level: 114
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    4,315

    تشکرشده 3,200 در 813 پست

    Rep Power
    117
    Array

    RE: کلید خوشبختی ام را گم کرده ام...(دروغی که راست شد)

    دوست عزیز

    متنت خیلی طولانی برای همین کسی حوصله نمی کنه تا آخر بخونه.

    شما از اول می دونستی داری اشتباه می کنی و این آقا مناسب شما نیست ولی متاسفانه ادامه دادی.

    لطفاً از الان به بعد خیلی جدی تر با ایشون و بقیه همکارای آقاتون رفتار کن.

    اصلاً با ایشون شوخی و مزاح و........ نکن.

    حتی کارهای واجبی که در محیط کار با ایشون داری کم و کوتاه کن و صحبتهای حاشیه ای اکیداً ممنوع.

    ارتباطت رو با خدا خیلی خیلی نزدیک تر کن.

    با ورزش و مطالعه و خرید و.... سر خودتت رو حسابی گرم کن.

    کمی تاپیکهای این سایت و بخون می بینی که مشکلاتو دردسرهای متاهلین خیلی بیشتر از مجرداست.

    راضی باش به رضای خدا.

    موفق باشی.


  4. 3 کاربر از پست مفید sanjab تشکرکرده اند .

    sanjab (پنجشنبه 25 اسفند 90)

  5. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 13 اسفند 92 [ 14:36]
    تاریخ عضویت
    1387-9-09
    نوشته ها
    16
    امتیاز
    4,061
    سطح
    40
    Points: 4,061, Level: 40
    Level completed: 56%, Points required for next Level: 89
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    3

    تشکرشده 3 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: کلید خوشبختی ام را گم کرده ام...(دروغی که راست شد)

    ممنون دوست خوبم
    خب این صحبتهای شما درست
    یه موضوعی هست اونم اینکه اتاق کار ایشون دقیقا روبروی اتاق منه من چه بخام چه نخوام از روبروی اتاق ایشون رد میشم برای همین بیشتر تتو چشم من هستش
    یه سوال چرا میگید این اقا مناسب شما نیست؟
    بر چه اساسی این حرف رو میزنید؟ میخام بدونم
    ممنون

    بعد اینکه این اقا بجز من با همه شوخی میکنه و بعضی ها هم با شوخی جوابشو میدن من اگه بخوام خیلی سرسنگین باشم به نظرتون تابلونمیشم؟
    یاباید مثل بقیه باشم یا اینکه جدی تر بشم اگه یه دفعا بخام جدی بشم بد نمیشه؟

  6. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 23 دی 91 [ 22:42]
    تاریخ عضویت
    1390-5-07
    نوشته ها
    148
    امتیاز
    1,840
    سطح
    25
    Points: 1,840, Level: 25
    Level completed: 40%, Points required for next Level: 60
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    284

    تشکرشده 284 در 111 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: کلید خوشبختی ام را گم کرده ام...(دروغی که راست شد)

    سلام
    منم با نظر سنجاب که میگه این آقا مناسب شما نیست موافقم .
    ( البته من فقط نظر شخصیمو میگم ) 1- سن آقا باید بیشتر از خانم یا مساوی باشه .
    2- سن ایشون خیلی کمه و همونطور که خودتون گفتید ، به پختگی نرسیده و شخصیت کاملی پیدا نکرده و در اوج احساس هست و اگه حتی بهتون ابراز علاقه هم می کرد بازم به دلیل احساسی ، نمی شد به این علاقه اعتماد کرد .
    3- طبق مسایلی که خوتون گفتید ، از نظر شخصیتی با هم متفاوت هستید .
    4- چون محیط کارتون ، آقایون کم هستند شما به سمت ایشون متمایل شدید ، همین .
    ( منکه به شخصه مردی رو که اهل شوخی و کل کل با همه باشه ، حتی یه لحظه و حتی به عنوان یه دوست هم قبول ندارم ، چه برسه که بخوام آرامش زندگیمو به خاطرش به هم بزنم )

    راه حل : به نظر من نیازی نیست خودتون رو بگیرید واسش . همینکه رابطه قوی تری با خدا داشته باشید ، خودتون رو باور داشته باشید ، کافیه که براحتی کسی یا چیزی رو در زندگی نپذیرید که آرامشتون رو بهم بزنه .
    خیلی عادی بر خورد کنید .

  7. 2 کاربر از پست مفید matin_alone تشکرکرده اند .

    matin_alone (پنجشنبه 25 اسفند 90)

  8. #6
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 14 شهریور 91 [ 03:11]
    تاریخ عضویت
    1390-12-26
    نوشته ها
    123
    امتیاز
    1,027
    سطح
    17
    Points: 1,027, Level: 17
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 73
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    163

    تشکرشده 159 در 82 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: کلید خوشبختی ام را گم کرده ام...(دروغی که راست شد)

    دوست من
    ولی من دیدگاه دیگه ای دارم.
    اگه بتونی بهش فقط به عنوان یه همکار شیطون و بامزه نگاه که با شوخی هاش و کل کل هاش خستگیتو از تنت درمیاره، دیگه لازم نیست نگران چیزی باشی.
    فقط حواست باشه به هیییچ عنوان شوخی ها از حدود همکاری خارج نشه. شما هم فقط به دلیل حس تنهایی نسبت به این آقا حس پیدا کردی. هر مرد دیگه ای هم که توی ادارتون کار میکرد و شوخ و شنگ بود جذبش میشدی.
    بذار حضور این آقا واست عادی بشه. یعنی اگه اومد توی اتاقت در حد و حدود عرف با هم شوخی کنید که حال و هوات عوض بشه. اصلا جنسیتشو درنظر نگیر. اصلا انگار یه همکار خانومه. البته توی نوع شوخی ها منظورم نیستا! منظورم نگاهت به این فرده.
    اگه باهاش سرسنگین باشی فورا میفهمه که اون حرفاش به گوش شما رسیده و فکر میکنه رفتارت بخاطر عکس العمل حرفای اونه

  9. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 13 اسفند 92 [ 14:36]
    تاریخ عضویت
    1387-9-09
    نوشته ها
    16
    امتیاز
    4,061
    سطح
    40
    Points: 4,061, Level: 40
    Level completed: 56%, Points required for next Level: 89
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    3

    تشکرشده 3 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: کلید خوشبختی ام را گم کرده ام...(دروغی که راست شد)

    ممنون از متین و باران
    من با حرفای باران کاملا موافقم باید طوری رفتار کنم که حضور این اقا برای من عادی بشه
    راستش درسته از نظر سنی یک سال اختلاف داریم اما منم شیطنت میکنم ولی با این حال این اقا بازم بچه است
    باید سعی کنم با این موضوع عادی برخورد کنم که زیاد روش حساس نشم
    راستش یه موضوعی اونم اینکه آیا شوخی و کل کل کردنهای من تا به الان تصویر منو جلوی این اقا خراب نکرده؟
    یه جورایی میخام بدونم منزلت و شخصیت من مثبت خواهد بود؟

  10. #8
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    جمعه 19 تیر 94 [ 19:52]
    تاریخ عضویت
    1390-7-30
    نوشته ها
    1,886
    امتیاز
    17,095
    سطح
    83
    Points: 17,095, Level: 83
    Level completed: 49%, Points required for next Level: 255
    Overall activity: 61.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocial1000 Experience Points10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    9,194

    تشکرشده 9,663 در 1,930 پست

    Rep Power
    213
    Array

    RE: کلید خوشبختی ام را گم کرده ام...(دروغی که راست شد)

    مینا جان سلام.
    به همدردی خوش اومدی.پست اولت رو که خوندم کشمکش بین دو احساس متناقض تو تک تک خطوط به چشم میخورد.

    اول از همه باید بگم نیاز نیست تا این حد خودتو سرزنش کنی...تو وجود تو خلایی بوده که احساس کردی با این اقا پر میشه و ناخوداگاه سمتش رفتی.

    خوب حداقل حسن این اتفاق اینه که متوجه این خلا شدی.

    دوم اینکه واقعا نیاز نیست سعی کنی تو محیط دور و برت باهمه خوب باشی و تایید دیگران رو به عنوان یه دختر خوب و اجتماعی داشته باشی.این کار انرژی زیادی ازت میگیره.

    سوم اینکه پر شر و شور بودن خواسته ای هست که تو وجودت پنهانش کردی و الان به همین دلیل جذب اون پسر شدی.بهترین کار اینه که بذاری پرشور و هیجان بودنت خودشو نشون بده اما نه هر جایی.خوبه این نیازت رو با دوستای دختر خواهر برادر دایی عمو و...ارضا کنی.
    بذار کوچولوی شیطون وجودت نفس بکشه اما تو باید یه محیط امن برای شیطتنت پیدا کنی تا با خیال راحت شیطونی کنی نه اینکه به جایی برسی که غرورت بشکنه و احساس ناراحتی کنی.

    وقتی تمرکزت رو از اون پسر برداری ناخوداگاه رفتارت باهاش معمولی میشه پس بهترین کار اینه که اصلا انقد رو اون پسر و اتفاقی که افتاده تمرکز نکنی.



 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: چهارشنبه 02 اردیبهشت 94, 20:15
  2. عشق حقیقی/عشق دروغی
    توسط shapoor در انجمن داستان و حکایت آموزنده
    پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: یکشنبه 17 شهریور 92, 03:24
  3. شوهرم ازم ایرادای دروغی میگیره
    توسط یثنا در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 36
    آخرين نوشته: پنجشنبه 07 اردیبهشت 91, 19:21
  4. چگونه مشکلاتی که مربوط به گذشته است را حل و فراموش کنم ؟
    توسط نیلوفر 21 در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: یکشنبه 23 مرداد 90, 12:15
  5. آیا راه بازگشتی هست ؟
    توسط MortezaP در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 7
    آخرين نوشته: یکشنبه 26 دی 89, 17:56

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1404 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 18:04 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.