سلام به دوستان عزيز من مهديه هستم 25 ساله دانشجو
مهر ماه ترم اول بودم كه اواسط ترم با تلنگر يكي از بچه ها به خودم امدم گفت مهديه به اين پسره( كه اينجا اسمش رو م ميذارم )علاقه داري تا اون موقع بهش خيلي فكر نكرده بودم كه اون دوسم داره يا نه اما من دوسش داشتم گفتم چطور مگه گفت آخه احساس ميكنم كه بهت علاقه داره
يه رو.ز پايان يكي از كلاسامون ديدم برگشت نگاهم كرد و دوباره بعد از چند دقيقه دوباره نگام كرد بارها منو با ماشين ميرسوند خونه تا اينكه به بهانه امتحان امد و شماره گرفت و باهام تماس گرفت حدود يكساعت در مورد امتحان حرف زديم البته مسائل ديگه هم مطرح ميشد كه مربوط به كارمون بود .....روزاي امتحان ميامد پيش من وايميساد و يا اينكه اگر دير ميرسيد ميامد پيش صندليم .....من چند بار باهاش تماس گرفتم كه هر بار منو خيلي تحويل گرفت موقع حرف زدن با من شوخي ميكنه و تقريبا ميشه گفت بيشترين ارتباطش داخل دختراي كلاس با منه اما من گير كردم بين احساس و عقلم .....
حركات اين آقا جوريه كه همكلاسيهاي من فكر ميكنند كه ما با هم دوستيم تا اونجا كه يكي از دختراي كلاسمون از من پرسيد با اين دوستي گفتم نه و بعدش باهام قهر كرد گفت تو با من صادق نيستي ......
براي هر كه گفتم ميگه بي تمايل نيست اما من نميدونم اين رابطه رو چطور جهت بدم
ممنون ميشم كمكم كنيد
علاقه مندی ها (Bookmarks)