چرا درک نمیکنی نباید تموم غصه ها و گله گذاریات رو پیش من بیاری..من قاضی نیستم..من نه وقتی ده سالم بود و نه الان قاضی نبوده و نیستم..
حتی وقتی پنج سالم بود و مدام ازم میپرسیدی منو بیشتر دوست داری یا مامانتو؟منو دوست داری یا باباتو؟
چرا تا مجبور میشیم یه مسیر رو با هم طی کنیم شروع میکنی به گله گذاریت از زنت..ازشوهرت؟؟؟
داری خودتو تخلیه روانی میکنی..دوست داری کسی بهت حق بده..بگه تو درست میگی..و چه مسخره است که در ان واحد حق رو باید به هر دوتون داد.شاید اصلا حق با هر دوتون باشه..اما ذهن من گنجایش مسائل شما رو نداره...
ذهن من داره با حرفای شما به زندگی به ازدواج و... بدبین میشه و شما هنوز دنبال یه ادمی میگردین که حرفاتون رو بهش بگین و تاییدش رو بگیرین.
باور کنین انقد که تلاش میکنین تا مسائل رو برای ما توضیح بدین اگه برای هم توضیح میدادین الان مشکلی نداشتین.
فقط خواستم بگم پدر..مادر..ما رو قاضی و خونه رو دادگاه نکنید...من گوشامو برای حرفای شما بستم..متاسفم
علاقه مندی ها (Bookmarks)