سلام دوستان
یک سال پیش یه مسئله برام پیش اومد که فکر میکردم تموم شده ولی اینطوری نشد و اثارش هر روز بیشتر میشه.پس اول اونو مینویسم.
ساعات آخر شب بود که از یه مهمونی که بدون همسرم وبا دختر کوچولوم رفته بودم برگشتم ولی آژانس قبل از اینکه من در خونه رو باز کنم رفت هر کار کردم نتونستم در رو با کلید باز کنم از طرف دیگه هم شارژ موبایلم تموم شده بود و گوشی خاموش بود خلاصه یه پسر غریبه که تابه حال تو محله ندیده بودم وقتی متوجه خلوتی کوچه و من تنها شد جلو اومد و می خواست منو بغل کنه البته من مقاومت کردم بعد از اینکه پرتش کردم از همسایه هاکمک خواستم ولی حسابی ترسیده بودم تموم فکرهای بد اومده بود و تو ذهنم .دست دخترمو سفت گرفته بودم که اونو ندزده....
حتی الان هم دستام میلرزه و نمیتونم تایپ کنم.
اما مشکلات بعد از اون ماجرا:
-دیگه اصلا نمیتونم تنهایی برم خیابون .حتی اگر یک لحظه شوهرم تو مغازه ای بره و من تو ماشین باشم به شدت میترسم و همه درهای ماشینو قفل میکنم و با نزدیک شدن پسرای غریبه به ماشین قلبم تند تند میزنه.
-وقتی شوهرم خونه نیست در خونه رو از پشت چند تا قفل میزنم ولی بازم میترسم.
- هر وقت خبرهایی در مورد دزدیده شدن زنان و دختران میشنوم به شدت میترسم و همشه نگران دخترم هستم . اصلا نمیزارم تنهایی جلو در خونه هم بمونه.
الان نمیدونم چکار کنم چون این موضوع خیلی برام مشکل ایجاد کرده.امیدوارم تونسته باشم مشکلم درست توضیح داده باشم . پیشاپیش از کمک دوستان و مشاوران عزیز تشکر میکنم.
علاقه مندی ها (Bookmarks)