بازی روزگار بامن

[mania2011]

الان که تصمیم گرفتم این تایپیک رو باز کنم تو یک بن بست عجیب گرفتارم .انگار تو برزخ بین زمین وهوا موندم. چرا واقعا چرا وقتی مردی دختری رو دوست داره وهمه شواهد،اینو نشون میده،نمی یاد تکلیف این قضیه رو روشن کنه؟
گاهی که نگاش می کنم دلم برای خودم وخودش می سوزه... انگار هر دومون داریم با خودمون می جنگیم تا غرورمون حفظ شه. الان که یک عالمه کار ودرس وگرفتاری دارم غصه این مسئله دیگه داره منو از پا در میاره. یک مدت دیگه ایمانم هم سست شده بود ونمازاهام یکسره قضا می شد. نمی دونم چرا هر وقت مسئله ازدواج برای من پیش می آید همه چیز مثل کلاف به هم می پیچد. نگاهش رفتارش آنقدر تابلو است که همه اطرافیانمان فهمیده اند .از همه نظر مناسب هم هستیم. خیلی شبیه به هم خیلی از لحاظ شرایط وخانواده واوایل همه چیز خوب بود ولی یکدفعه ....
الان هم تقریبا هیچ ارتباطی باهم نداریم جز دیدارهای گاه به گاه ولی می دانم دلمان مثل گذشته است. چه کنم؟می خوام آروم باشم وبا فکر آزاد به کارام برسم ولی این مسئله بدجوری آزارم میده؟هزار بار دعا کردم خدایا از دلم ببر ولی......

[دانوب]

سلام دوست عزیز!

فقط خواستی درد و دل کنی، یا سوال داری و از دیگران همفکری می خوای؟
احساست و حرفات رو درک می کنم. عده زیادی از دخترا حال شما رو تو زندگی شون تجربه کرده اند.
پس راحت باش و بگو که دقیقا از ما چه کمکی می خوای.
از خودت و شرایطت بیشتر بگو.
اینجا همه بهت کمک می کنن
راه رو درست اومدی
منتظریم

[mania2011]

من همیشه عشق رو ارزشمندترین هدیه الهی می دونستم وهمیشه جلوی نفسم واستادم .اهل هیچ برنامه ای نبودم ..دوستی و... ولی این بار این مسئله گیش اومد ومحبت وعشق از جانب یک نفر به من طوری رسید که همیشه دوست داشتم ولی این وسط یکدفعهکارهای عجیبی می کرد مثلا اگه من دخترم به اقتضای غرورم کاری کنم احساس می کنم خیلی براش سنگین میشه . چند بار هم اصلا رابطه ام رو همه جوره بااو قطع کردم ولی ولی هیچ وقت غرورشو نشکستم واگر برگشت وخودش اظهار پشیمونی کرد دیگه پیشو نگرفتم. البته اصلا دوستی واین حرفها هم نبود در حد کار وبرنامه خودمان ما با هم نزدیکتر بودیم وبقیه هم این را فهمیده بودند. راستش الان انقدر سرم درد می کند که نمی دانم چه بگویم فقط این را بگویم که همه حد وحدود را رعایت کردم ومی کنم.ولی احساس می کنم این حقم نیست.

[دانوب]

من همیشه عشق رو ارزشمندترین هدیه الهی می دونستم وهمیشه جلوی نفسم واستادم .

خب پس خوت هم جواب رو میدونی
ببین "هدیه ارزشمند الهی" هیچ وقت آرامش رو از زندگیت نمیبره! هیچ وقت باعث نمیشه اونقدر تو ش غرق بشی که خودتو گم کنی و سر درد بگیری....... این هدیه ارزشمند شل کن سفت کن نداره!

پس یه جای کار اشتباهه! من که به اون آقا دسترسی ندارم. ولی تو چرا!

یه بار دوستم از دست به اصطلاح عشقش غمگین بودو میگفت دلم بد جوری شکست. منم بهش گفتم خب دلتو از تو دست و پا چمع کن
اون موقع دقت نکردم که چی گفتم ولی دوستم تا به حال بارها به خاطر حرفی که بهش زدم ازم تشکر کرده.

ببین منم یه دخترم. بیشتر از شما مغرور نباشم، کمتر نیستم
مثل تو اهل هیچی نبوده و نیستم، و نخواهم بود اگه خدا بخواد
دقیقا یه موقعی حال الآن تو رو داشتم
روزام با همین صداهایی که الآن تو سرت میشنوی، سپری میشد.
فکر نکردن بهش محال شده بودو.........

اینا رو میگم که بدونی واقعا احساستو درک میکنم
این چیزی بود که از اون روزای سخت نسیبم شد:
احساسات ما یکی از ارزشمندترین و در عین حال شکننده ترین اجزاء وجودمون هستند.
تا وقتی همه جوره مطمئن نشدی اصلا ازشون سرمایه گذاری نکن.

یه چیزی رو در مورد مردها خوب میدونم:
اگر کسی رو بخوان به ندرت از این کارا میکنن.
مرد باید مررررررررد باشه، باید بشه بهش تکیه کرد، آدمی که با این همه به قول تو شواهدو مدارک هنوز جلو نیومده، یه جای کارش میلنگه،
در خوش بینانه ترین حالت هنوز به پختگی کامل نرسیده

این وسط تویی که با این افکار رشد خودتو کند میکنی. به زندگیت برس.
تو این تالار پر است از مقالات در مورد تمرکز زدایی و توقف فکر. بخونشون و بهشون عمل کن.
تواین دنیا باارزش ترین چیز خودت هستی. به خودت کم لطفی نکن

[mania2011]

ممنون
ولی سردردم سوغات آلودگی هواست.
جلو اومده یعنی حرفش پیش اومده تو عمل هم دیدم تلاش می کنه. موقعیت منم می دونه موضوع اصلا یکطرفه نبوده ..

[sanjab]

دوست عزیز
به نظر من احساسات آقایون با خانمها خیلی فرق داره.
خانمها وقتی عاشق می شند تمام وجودشون می شه احساس و با تمام وجود می خواند فداکاری کنند و عشق بورزند.
ولی اکثر آقایون اینطور نیستند عشق و احساس بخشی از وجودشون هست وقتی در گیر تحصیل و کارهستند واقعا با عشق بیگانه می شند و در اتاق کار ذهن خود هستند. عشق تنها یک اتاق در خانه ذهنشون هست.
ولی برای خانمها عشق و احساس تمام خانه ذهنشون مثل اشپزخانه وحال و پذیرایی و..... را اشغال می کنه.
به نظر می رسه اقایون نرسیدن به معشوق رو راحتر می تونند تحمل کنند و جای نفر قبل را با کس دیگه ای پر می کنند ولی برای خانمها این تغییر دلبستگی کار چندان ساده ای نیست.
ولی بهر حال باید اینو بدونی که اگر بخوای به این دلبستگیت دامن بزنی و مرتب سوگواری کنی بازنده این رابطه می شی.
سعی کن خودت رو مشغول کنی که به ایشون فکر نکنی و بدنبال موفقیتهای خودت باشی.
اگر قدم اساسی برای این رابطه برداشت و پیشنهاد شفاف داد که چه خوب شما هم روی ایشون فکر خواهی کرد ولی اگر هیچ پیشنهادی نداد و مرتب از دست پیش کشید و از پا عقب
شما هم مسیر زندگی و کارتون رو طی کردید و بیش از این متضرر نشدید.
موفق باشید.

[mania2011]

ممنون عزیز منم دارم همین کارو می کنم . دنبال همه کارها وبرنامه ها هم هستم ولی دلم گرفته خیلی هم گرفته .مهم ترین مشکل ما هم غرور هست وبوده. منم خیلی مغرورم حداقل اون اینطور میگفت. البته همیشه محبت واحترامش واقعی بود جلوی همه هوامو داشت.همیشه حریم بینمون حفظ شد.دوستاش روسا همه قضیه رو می دونستن یکی دوبارم گفت تا فلان موقع .....
منم واکنش تندی نشون دادم
ای خدا
واقعا دعام کنید

[aramesh_1390]

سلام عزيزم
نميدونم رابطتون به چه شكل بوده ولي منم با سنجاب در مورد تفاوت احساسات خانمها با اقايون موافقم
شما هم
به حال خودش بذار مطمعن باش هر چقدر بيشتر بري به سمتش همونقدر مطمعن باش كه ازت دورتر ميشه و هرچقدر هم دورتر بشي بيشتر مياد سمتت نميگم بي محلي كن نه ولي زياد خودتو هم مشتاق نشون نده ماها وقتي كسي رو دوست داريم ميخوايم براش همه كار كنيم و اين باعث سوع تفاهم ميشه

موفق باشي گلم

[mania2011]

واقعا هم زمان رو لازم داشت ولی من سریع خشمناک میشم.البته خیلی رو خودم کار کردم .
الان که بیشتر از هم فاصله گرفتیم هردومون خیلی بهتر شدیم. اینو آخرین باری که حرف زدیم احساس کردم.البته خیلی هم غیرتی بود وهست. یکی بیاد دوروبرم واکنش نشون میده یکبارم نزدیک بوده دعواشه.

[mania2011]

الان من یه سوال دارم .دلم می خواد جوابشو از زبون یک اقا یا کسی که تجربه مشابهی داشته بدونم .من میدونم الان خیلی درگیره وکارهایی داره که الان خیلی سنگینه. قبل از این ما با هم حرف زدیم وحرفاش یکجوری بود انگار میخواد از من مطمئن بشه. ولی تماسمون الان کم شده یعنی به قول سنجاب تو اتاق کارشه؟
این دوره تا یک مدت طول میکشه.
دعا کنید دلم اروم شه