خانوادم چرا ناراضی هستن
بابام میگه برات خیلی زود هست و وقت ازدواج تو چند سال دیگه هست,باید خیلی چیزها اول بدست بیاری
مامان هم میگه تو میتونی یه خانواده خیلی بهتر پیدا کنی و خوشگلتر و خوشقیافه تر
البته جا داره اینجا در جواب نازنین بگم که خانواده اونها اگه من پا پیش بذارم با خانواده به احتمال زیاد قبول کنن
مخصوصا مادرش خیلی بهم علاقه داشت و تایید
اینکه آیا من این دختر رو واقعا میخوام و چرا
میخوام برا اینکه:
ما توی اینهمه مدت هیچوقت باهم اختلاف بزرگی نداشتیم,به خودم میگم پس من اگه باهاش ازدواج کنم هم اینجوری میشه زندگیمون
اهل زندگی و قانع هست
پر شور و حرارت و شاد هست
مکمل من هست و برا همین خیلی جاها دستم رو گرفته و کشیده
راستی اهل خونه و خونه داری هم هست(چیزی که من بخاطر شغل مادرم دلم میخواد همچین زنی داشته باشم)
صاف و ساده و صادق هست
از گذشتش هم باخبر هستم(یکی از چیزهایی که برام مهم هست)
منو هم که دوست داره و تنها مرد زندگیش بودم و هست
البته خوب اگه دختری بود که همه اینارو داشت
بعدش محاسنی که مامان میگه رو هم داشت(مثلا یه خیلی خوشقیافه و مثلا خانواده سطح بالا)
من اونرو انتخاب میکردم
اما چون همچین دختری نیست و معلوم نیست با توجه به سن و شرایط بعد از این هم بتونم پیدا کنم
اینرو انتخاب میکنم
یعنی فکر میکنم اخلاق و باهم جور بودن خیلی بیشتر از چیزهای ظاهری باشه
مخصوصا که من هم آدم خیلی ساده هستم و اگه گیر یه زرنگ بیفتم بدبخت میشم
راستی اینرو هم اضافه کنم که الان وضعیت ما در حال جدایی هست و من چون چیزی نگفتم یعنی انگار من خودمو کشیدم کنار
در ضمن نازنین و alone عزیز من هیچ فرصتی ندارم رفتارم رو تغییر بدم و کار دیگه بکنم
احتمالا با این وضعیت نهایت فردا هست,یا خیلی زیاد پسفردا
دیگه تا اونموقع کاری نکنم اونها هم قول و قرارشون رو میذارن و همه راها بسته میشه
علاقه مندی ها (Bookmarks)