به انجمن خوش آمدید

لینک پیشنهادی مدیران تالار همدردی:

 

"گلچین لینکهای خانواده، ازدواج و مهارتها(به روز شد)"

دانلود موسیقی و آرامش
دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 29
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 08 دی 90 [ 23:49]
    تاریخ عضویت
    1390-9-18
    نوشته ها
    13
    امتیاز
    1,065
    سطح
    17
    Points: 1,065, Level: 17
    Level completed: 65%, Points required for next Level: 35
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    9

    تشکرشده 9 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array

    دارم آب میشوم کاری از من بر نمیاد مطمئنم خیانت در کاره


    سلام عزیزان خوب و کارشناسان محترم و واقعا و صمیمانه خسته نباشید و این بدانید که دعای خیلی از کسانی که مثل من نمیتونند به روانشناس مراجعه کنند و شما باعث شدید همچین سایتی راه بیافته پشت سر شماست خدا قوت

    دوستان خواهر من کوچک حالی از زندگی من گفته حالا من کاملش میکنم تا ببینم واقعا کجای کار من و زندگی من میلنگه من و همسرم هم سن هستیم 30 ساله و آشنایی ما تو راه دانشگاه بود منزل ایشان نزدیک دانشگاه من بود که خوب بعد با برادر کوچکم دوست شد و ان باعث دوستی من و ایشون شد 1 بار هم با هم قهر کردیم اما من طاقت نیاوردم و رفتم جلو و از احساسم بهش گفتم و باز اشتی کردیم بعد من فهمیدم که ایشان عاشق یک دختر دیگه هست که برای ازدواج میخواستش اما گویا پدر دختر مخالف بود و خوب نشد دیگه من کمکش کردم تا بحران روحی بگذراند بعد خانواده اش با ازدواج ما مخالفت کردند اما با قهر ایشون از منزل راضی شدند توی محضر گفتند 2 سال عقد و بعد ازدواج توی این 2 سال من نتونستم خودم توی دلشان جا بدم و کار ما به قطع ارتباط با خانواده اش کشید و ایشون امدند دیگه پیش من با هم مسافرت رفتیم گیر دادند چرا رفتین تنهایی تا ازدواج صبر میکردید من حرفی نزدم باز بعد از 2 سال عقد گفتند برای عروسی صبر کنید که پدر من راضی نشد گفتند سن دخترم میره بالا برای بارداری مشگل ساز میشه خودمان جشن گرفتیم دعوتشان کردیم نیامدند هیچکدام همسرم تنهای تنها بود ماشین فروخت پول پیش خانه داد پدر من جشن گرفت برادرم شغل ثابت بهش داد منم خیلی از خریدهای عروسی فاکتور کردم اما جهاز عالی بردم زندگی شروع کردیم تا پدرم خانه ای به اسم من کرد و خرید و شدیم صاحبخانه پول قسط با هم میدیم اما چون هنوز کامل نشده توش نرفتیم و ایشون گفتن بیا این 2 سال بریم پیش خانواده من و من قبول نکردم و گفتم من 2 بار برای اشتی جلو رفتم هر 2 بار خانواده ات باهام سر بودند نه من ارامش میخوام نه چیزه دیگه ای امدیم منزل مادری من نه اینکه از عمد نخوام نه خواهر مجردش با من همکاره اما محلم نمیزاره چه برسه به اینکه برم انجا تو این گیر دادا فهمیدم شوهرم با یک دختر ذیگه دوست شده بهش گفتم پیچوند قضیه را ازش خواستم ایمیلش باز کنه کرد و گفت ان ول کن نیست میدونه من نمیخوامش دیگه گفتم جلو خودم زنگ بزن بگو ازدواج کردی و مزاحم نشه اینکار کرد اما من خرد شدم شکستم من بخاطرش پا رو همه چی گذاشتم بعد فهمیدم دوستیشان از همان روزهای عقد ما بوده توی خودم ریختم با گریه و اشک ازش خواستم تمام کنه قول داد پدرش که مریض شد باز رفت سراغ این دختر و باب اشنای اون با خانواده اش باز کرد همه عاشقش شدند و اینکه اگر عجله نمیکرد الا اون زنش بود گویا تو مدت بیماری پدرش این دختر همه کاری کرده بود اشنا فرستاده بود و......من باز گفتم اشتباه میکنم تا فهمیدم ان دختر میدونه این همسر داره و ان داره کاری میکنه که خانواده اش با من اشتی کنند یک جورایی هم با من بهتر شدند حتی فرستادنمان مسافرت تو سفر دیدم نه به شوهرم زنگی میزنه نه پیامکی خیالم راحت شد که شوهرم به قولش عمل کرده کلی با هم خوب بودیم اما خانواده اش که زنگ میزدند سریع قطع میکرد منم تلفنی حال باباش میپرسیدم اما حضوری اصلا نرفتم و فقط به پدرش زنگ میزدم تا یک شب که رفت خانه مادرش ایینا من خیلی پشت خطش میرفتم گفت مزاحم یک دفعه هم غیبش زد مزاحمه. شک کردمفهمیدم باز از طریق اون از شر مزاحم راحت شده و دیدم محتاطتر عمل میکنه تو خانه با دختر حرف نمیزنه اما سر کار بله همه اش با هم حرف میزنند حتی با هم رابطه جنسی اما نه به شدت زن و شوهری با هم دارند از ذوست همسرم شنیدم که میگه دختره خیلی مهربان و بهم ارامش میده قرار ارث که بهش میدن بده به همسرم تا قسط صفر کنه به شوهرم گفته وقطش نی نی بیاری تا پای خانواده ات باز بشه به خانمت نمیدانم ازش پرسیدم میگه تو توهم داری من فقط با توام اما میدانم که دروغ میگه دلم میخواد باردار بشم شاید برگرده اما وفتی ان میدانه همسر داره مرد مورد علاقه اش و مشگلی نداره پس ان موقع هم با فرزتد همسرم هم نداره واقعیت اینه که شوهرم دوستش داره و منم دوست داره از محبت به من نمیزنه که با اون باشه یا از وقتش بزنه که با اون باشه نه به هیچ عنوان شاید به واقعیت از اون میزنه که با من باشه اما چرا باید با اون باشه؟چرا هست من که کم نزاشتم چرا؟واقعا چرا؟

  2. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 18 اسفند 90 [ 12:21]
    تاریخ عضویت
    1390-8-29
    نوشته ها
    240
    امتیاز
    1,896
    سطح
    25
    Points: 1,896, Level: 25
    Level completed: 96%, Points required for next Level: 4
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    287

    تشکرشده 292 در 154 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: دارم آب میشوم کاری از من بر نمیاد مطمئنم خیانت در کاره

    سلام عزیزم
    به هر حال کار همسر شما اصلا درست نیست . شما هم باید یکم واقع بین تر باشی.
    خیلی واضحه که اون خانم داره کلی سرویس به همسرت میده تا اونو به سمت خودش بکشونه
    پول - محبت - و کمک هایی به موقع
    معلومه که هدفش چیه .
    باید یکم جدی برخورد کنی و کوتاه نیای البته باید خیلی مهارت به خرج بدی چون اون خانم می تونه با سرویس هایی که در اختیار همسرت می ذاره به راحتی نظرش و عقده هاش رو زیر و رو کنه
    بهتره محتاطانه عمل کنی.این نظر شخصیمه.
    گفتی مشاوره نمی تونی بری امیدوارم کارشناسان عزیز اینجا بتونن بهتر کمکت کنن
    توکل کن به خدا
    موفق باشی.

  3. 2 کاربر از پست مفید فرانک68 تشکرکرده اند .

    فرانک68 (چهارشنبه 23 آذر 90)

  4. #3
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    جمعه 19 تیر 94 [ 19:52]
    تاریخ عضویت
    1390-7-30
    نوشته ها
    1,886
    امتیاز
    17,095
    سطح
    83
    Points: 17,095, Level: 83
    Level completed: 49%, Points required for next Level: 255
    Overall activity: 61.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocial1000 Experience Points10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    9,194

    تشکرشده 9,663 در 1,930 پست

    Rep Power
    213
    Array

    RE: دارم آب میشوم کاری از من بر نمیاد مطمئنم خیانت در کاره

    هستی جان امیدوارم از حرفای من دلگیر نشی.اما اون جایی که با هم دوست شدین و قهر کردین اما تو پیشقدم شدی و ابراز احساسات کردی و بعد فهمیدی که کس دیگه ای رو دوست داره و...باید میفهمیدی علاقه ای بهت نداره.احتمالا برای فرار از خاطرات دختری که دوسش داشته و یا به جبران کمکی که بهش کردی تا از اون شرایط بیرون بیاد باهات ازدواج کرده(تقریبا چیزی شبیه مددکار براش بودی).من فکر میکنم تو و خونوادت برای انتخاب عجله کردین.
    بعد هم که تو و خونوادت کاملا به این اقا سرویس میدادین و بخشی از وظایفی که به عهدش بوده رو یا حذف کردین یا خودتون انجام دادین مثه تهیه خونه.
    خوب این به مذاق این اقا خوش اومده و الان که دختر دیگه ای هم داره بهش از نظر جنسی و مالی خدمت میکنه باهاش دوسته.به نظر میاد شوهرت کلا تعهد داشتن رو یادش رفته.
    تنها چیزی که الان بهت میتونم بگم تو این شرایط اصلا بچه دار نشو و مثه زنهای صد سال پیش برای بهبود زندگی نسخه بچه دار شدن نپیچون.
    بهتره فعلا شرایط زندگیت رو معلوم کنی.خیلی قاطعانه،نه ازموضع ضعف یا با اشک و ناله باهاش اتمام حجت کن.باهاش صحبت کن.ازش بپرس تو زندگی مشترکتون چه چیزی رو کم داشته یا چه نقطه ضعفایی دیده و تو هم خواسته هات رو واضح و صریح بهش بگو.و با توافق هم یه زمان مشخص تعیین کنید تا حلشون کنید.
    و خیلی محکم ازش بخواه رابطش با اون دختر رو کاملا قطع کنه و یه فرصت دوباره به خودش و تو بده

  5. 4 کاربر از پست مفید بهار.زندگی تشکرکرده اند .

    بهار.زندگی (چهارشنبه 23 آذر 90)

  6. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 06 مهر 92 [ 08:33]
    تاریخ عضویت
    1390-7-29
    نوشته ها
    38
    امتیاز
    1,676
    سطح
    23
    Points: 1,676, Level: 23
    Level completed: 76%, Points required for next Level: 24
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    44

    تشکرشده 40 در 25 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: دارم آب میشوم کاری از من بر نمیاد مطمئنم خیانت در کاره

    خوب این به مذاق این اقا خوش اومده و الان که دختر دیگه ای هم داره بهش از نظر جنسی و مالی خدمت میکنه باهاش دوسته.به نظر میاد شوهرت کلا تعهد داشتن رو یادش رفته.

    دقيقاً همينطوره. متأسفانه تو جامعه ما يه جورايي داره در حق زنا ظلم ميشه. از كوچيك گرفته تا بزرگ، چه مجرد چه متأهل، حقيقت اينكه به نظر من نه تنها پسرا بلكه خيلي از دخترا از ترس تنهايي و صدالبته حرف‌هاي اين و آن حاضر به ازدواج با افرادي ميشن كه علاقه كمي بهشون دارن يا موقعيتشون بالاتر از اون هست وبعدش هم بايد با همه مسائل كنار اومد و ساخت. از قديم هم همين بوده الانم هست. مردي كه از لحاظ مادي هيچ تعهدي نداشته باشه از همه بدتر هست. به نظر من بعضي از مردا اصلاً لياقت زندگي رو رفاه رو ندارن تنها به اين دليل كه جنبه‌اش رو ندارن. به نظر من هم با شوهرت كاملا منطقي صحبت كنين تا اين مسئله فيصله پيدا كنه. چرا اون دختره دست از سر شوهرتون برنميداره؟ هدفش چيه؟ ازدواج؟ در مورد شما فكر نكنم با ايجاد فشار مالي روي شوهرتون بشه كاري كرد چون يكي هست كه بهش سرويس بده پس بايد به فكر ديگه اي باشيد. بهترين كار اينكه از مشاور خوب كمك بخواهيد.
    موفق باشي

  7. #5
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 03 بهمن 90 [ 16:01]
    تاریخ عضویت
    1390-4-06
    نوشته ها
    294
    امتیاز
    1,794
    سطح
    24
    Points: 1,794, Level: 24
    Level completed: 94%, Points required for next Level: 6
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    762

    تشکرشده 768 در 239 پست

    Rep Power
    43
    Array

    RE: دارم آب میشوم کاری از من بر نمیاد مطمئنم خیانت در کاره

    نقل قول نوشته اصلی توسط hasti jan
    []

    واقعا کجای کار من و زندگی من میلنگه
    به نظر من اینجاهاش :

    من و همسرم هم سن هستیم 30 ساله و آشنایی ما تو راه دانشگاه بود منزل ایشان نزدیک دانشگاه من بود که خوب بعد با برادر کوچکم دوست شد و ان باعث دوستی من و ایشون شد 1

    بار هم با هم قهر کردیم اما من طاقت نیاوردم و رفتم جلو و از احساسم بهش گفتم و باز اشتی کردیم

    بعد من فهمیدم که ایشان عاشق یک دختر دیگه هست که برای ازدواج میخواستش اما گویا پدر دختر مخالف بود و خوب نشد دیگه من کمکش کردم تا بحران روحی بگذراند

    بعد خانواده اش با ازدواج ما مخالفت کردند اما با قهر ایشون از منزل راضی شدند توی محضر گفتند 2 سال عقد و بعد ازدواج

    توی این 2 سال من نتونستم خودم توی دلشان جا بدم و

    کار ما به قطع ارتباط با خانواده اش کشید و ایشون امدند دیگه پیش من با هم مسافرت رفتیم گیر دادند چرا رفتین تنهایی تا ازدواج صبر میکردید من حرفی نزدم باز بعد از 2 سال عقد گفتند برای عروسی صبر کنید که پدر من راضی نشد گفتند سن دخترم میره بالا برای بارداری مشگل ساز میشه

    خودمان جشن گرفتیم دعوتشان کردیم نیامدند هیچکدام همسرم تنهای تنها بود ماشین فروخت پول پیش خانه داد پدر من جشن گرفت برادرم شغل ثابت بهش داد منم خیلی از خریدهای عروسی فاکتور کردم اما جهاز عالی بردم زندگی شروع کردیم

    تا پدرم خانه ای به اسم من کرد و خرید و شدیم صاحبخانه پول قسط با هم میدیم اما چون هنوز کامل نشده توش نرفتیم و

    ایشون گفتن بیا این 2 سال بریم پیش خانواده من و من قبول نکردم و گفتم من 2 بار برای اشتی جلو رفتم هر 2 بار خانواده ات باهام سر بودند نه من ارامش میخوام نه چیزه دیگه ای

    امدیم منزل مادری من نه اینکه از عمد نخوام نه خواهر مجردش با من همکاره اما محلم نمیزاره چه برسه به اینکه برم انجا

    تو این گیر دادا فهمیدم شوهرم با یک دختر ذیگه دوست شده بهش گفتم پیچوند قضیه را ازش خواستم ایمیلش باز کنه کرد و گفت ان ول کن نیست میدونه من نمیخوامش دیگه گفتم جلو خودم زنگ بزن بگو ازدواج کردی و مزاحم نشه اینکار کرد اما من خرد شدم شکستم من بخاطرش پا رو همه چی گذاشتم بعد فهمیدم دوستیشان از همان روزهای عقد ما بوده توی خودم ریختم با گریه و اشک ازش خواستم تمام کنه قول داد

    پدرش که مریض شد باز رفت سراغ این دختر و باب اشنای اون با خانواده اش باز کرد شاید به جبران نیازی که به داشتن همسرش در کنار خانواده اش داشت. نه همسر به ازای از دست دادن خانواده !!

    همه عاشقش شدند چرا شما با شرایط بهتر ( رفت و آمد راحت تر، استرس کمتر و ... نتونستی، اما اون دختر با رفت و آمد و ارتباطی پر از استرس و خطر آبروریزی و نداشتن وجهه ی خوب در خانواده معمولی ایرانی و ... تونست ؟)

    و اینکه اگر عجله نمیکرد الا اون زنش بود گویا تو مدت بیماری پدرش این دختر همه کاری کرده بود اشنا فرستاده بود و......من باز گفتم اشتباه میکنم تا فهمیدم ان دختر میدونه این همسر داره و ان داره کاری میکنه که خانواده اش با من اشتی کنند یک جورایی هم با من بهتر شدند حتی فرستادنمان مسافرت تو سفر دیدم نه به شوهرم زنگی میزنه نه پیامکی خیالم راحت شد که شوهرم به قولش عمل کرده کلی با هم خوب بودیم اما خانواده اش که زنگ میزدند سریع قطع میکرد منظور ؟؟

    منم تلفنی حال باباش میپرسیدم اما حضوری اصلا نرفتم همه جوره میدون را خالی کردی !! و فقط به پدرش زنگ میزدم تا یک شب که رفت خانه مادرش ایینا من خیلی پشت خطش میرفتم گفت مزاحم یک دفعه هم غیبش زد مزاحمه. شک کردمفهمیدم باز از طریق اون از شر مزاحم راحت شده و دیدم محتاطتر عمل میکنه

    تو خانه با دختر حرف نمیزنه اما سر کار بله همه اش با هم حرف میزنند حتی با هم رابطه جنسی اما نه به شدت زن و شوهری با هم دارند از کجا می دونی؟

    از ذوست همسرم شنیدم چرا موضوع را به دوستان همسرت کشوندی ؟؟ که میگه دختره خیلی مهربان و بهم ارامش میده قرار ارث که بهش میدن بده به همسرم تا قسط صفر کنه به شوهرم گفته وقطش نی نی بیاری تا پای خانواده ات باز بشه به خانمت نمیدانم ازش پرسیدم میگه تو توهم داری من فقط با توام اما میدانم که دروغ میگه

    دلم میخواد باردار بشم شاید برگرده

    اما وفتی ان میدانه همسر داره مرد مورد علاقه اش و مشگلی نداره پس ان موقع هم با فرزتد همسرم هم نداره واقعیت اینه که شوهرم دوستش داره و منم دوست داره از محبت به من نمیزنه که با اون باشه یا از وقتش بزنه که با اون باشه نه به هیچ عنوان شاید به واقعیت از اون میزنه که با من باشه چقد جالبه که برای اون دختر حقی قایلی و اینقد خودت را دست کم گرفتی که وقتی شوهرت بهت توجه می کنه، می گی از حق اون زده و اومده سراغ من

    اما چرا باید با اون باشه؟چرا هست من که کم نزاشتم

    چرا؟واقعا چرا؟
    [/size]
    1- پیشقدم شدنهای شما فرصت "خواستن" را به همسرتون نداد. اون شما را به دست نیاورده، پیدا کرده. برای همین هم نگران گم کردنتون نیست. زحمتی نکشیده که برباد بره!

    2- پوئن های چپ و راست خانواده اتان به همسر و زندگی شما از یک طرف باعث تحقیر همسرتان شده، حس داماد سرخانه بودن بدترین حس و صفت برای یک مرد است. مردانگی اش را ذره ذره ازش گرفتید. از طرف دیگه اعتبار شما را کم کرده. اینها که هر بلایی سرشان بیاورم یک امتیاز جدید برای نگه داشتن من می دهند. این دختر اینقد بی ارزش است که برای نگه داشتنش دایم به من باج می دهند؟

    3- جدا کردن همسر از خانواده یکی از بدترین کارهای ممکن است.

    4- مخالف دقت و هوشیاری در زندگی نیستم. اما مخالف کنجکاویهای آشکار مثل چک کردن موبایل و داشتن پس ورد ای میل هستم. چرا با باز کردن ای میلش جلوی چشم خودش تا این حد تحقیرش کردید و خطایش را به رویش آوردید؟ چه لزومی داشت ای میل را بخوانی و بعد خط و نشان بکشی؟ بهتر نبود محکم و متین در این مورد با ایشون صحبت می کردید و تعهد و خط قرمزها را یادآوری می کردید؟ اگر تصمیمتان جدایی قطعی بود، اشکالی نداشت. حداقل می گفتی مطمئن شدم و جدا شدم. شما که قصد برخورد جدی نداشتی چرا ایشون را تحقیر و خودت را سبک کردی؟

    5- چرا مسایل خانوادگی ات را تا دوست همسرت کشوندی؟ حرمت خانه و زندگی ات را خودت نگهدار.

    6- به نظر من اعتماد به نفس و همینطور عزت نفس پایینی دارید.

    چه انشای طولانی ای


    آویژه ی عزیز،

    پست های زیبای شما نشان دهنده ی استعداد و آشنایی خوبتان با ادبیات فارسی و به تبع آن قواعد نگارش و ... است. شاید با چنین افرادی برخورد نداشتید و احساس می کنید از روی عمد یا سهل انگاری است. اما به پشتوانه ی تجربه ای که ( تا حدی مربوط به این مساله) دارم، باید بگم

    بعضی ها ( از جمله خودم )در این زمینه به اندازه شما استعداد ندارند.

    بعضی ها آموزش کافی ندیده اند ( مخصوصا نسل بعدی که در راه است. دبستانی های امروزی )

    بعضی ها هم ساختار مغز و منطقشان طوری است که اهمیت این موضوع را نمی بینند. این حالت بیشتر در آقایون مشاهده می شه.

    و شاید بعضی ها هم بی دقت و سهل انگارند ... که به نظرم تعدادشان کم است.

  8. 9 کاربر از پست مفید شب نم تشکرکرده اند .

    شب نم (پنجشنبه 24 آذر 90)

  9. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 08 دی 90 [ 23:49]
    تاریخ عضویت
    1390-9-18
    نوشته ها
    13
    امتیاز
    1,065
    سطح
    17
    Points: 1,065, Level: 17
    Level completed: 65%, Points required for next Level: 35
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    9

    تشکرشده 9 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: دارم آب میشوم کاری از من بر نمیاد مطمئنم خیانت در کاره

    سلام دوستان مهربانم
    شب نم عزیزم من خوب و درست مطالب بیان نکردم ببین درست وقتی قهر کردیم من پیشقدم شدم برای اشتی کردن اما اون هم به من علاقه داشت چرا اگر نداشت موقعی که خانواده اش میگفتند نه قبول میکرد نه اینکه به مدت 1 ماه بره هتل و بعد بخدا من هرروز بهش میگم تو برو به خانواده ات سر بزن حتی میگم اگر پدر و مادر از در بیرونت میکنند از پنجره برو و..... من اتفاقی از دوستش شنیدم بهش حرفی نزدم که اینم داستان خودش داره ولی کار خدا بود من اول خیلی صمیمانه با همسرم صحبت کردم اما منکر میشد بعد شک کردم باز حرفی نزدم تا خواهرش بهش زنگ میزد و میگفت خانم فلانی اینکار کرده این عصبانی میشد خوب این خیلی طبیعی که اگر بینشان حرفی نبود چرا همسرم عصبانی بشه؟ بعد من به طور مستقیم نخواستم لیملش باز کنه گفتم امروز برات از محل کارم ایمیلی زدم خوندی؟گفت من ایملم چک نکردم رفتم نوت بوکم اوردم و گفتم بیا بخون و ببین چقدر عاشقتم بعد از پیشش بلند شدم چند لحظه بعد امدم پیشش که بعد ایمیل ان دیدم..... بارها شنیدم که همسرم به صمیمی ترین دوستش گفت خانواده ام من میخوان که منم دارم میرم دیگه چرا ااذیتش کنم و الا خودش استرس داره من نمیخوام زیادترش کنم هر وقت خواست و دوست داشت میاد یا انها خواستند میان دعوتش میکنند واینکه تا من پیششم با خانواده اش مکالماتش کم میکنه برای خودمم جالب هست و چرا من که حرفی نمیزنم اما حس میکنم شاید اونا چیزی میگن و این نمیخواد من بفهمم و باز شب نم عزیزم اینکه گفتم از محل کارش حرف میزنه مطمئنم نه تنها اون موقع جز 5 شنبه و جمعه ها که منزل ار صبح که 8 میره بیرون تا 2 که میاد فقط به اون زنگ میزنه و حرف میزنه چیزی بالای 5 ساعت البته من به برادرم گفتم یک کاری کن اطاقاتون یکی بشه نگفتم چرا بهانه تنهای امیر اوردم و از ایجا فهمیدم که رابطه جنسی دارند که یکبار داشتند چت میکردند حواس امیر نبود موقع خروج ای دیش کامل ببند من رفتم دیدم بازه و تو ارشیو دیدم که ازش دختره پرسیده برای اولین بار که رابطه س.. با من تجربه کردی و تو زندگیت تا الان هم نداشتی با کسی حالا دوست داشتی؟ب بازم دعوتم میکنی خانه اتان ؟ تازه میترسیدی دیدی حواسم بود که بهت اسیبی نزنم و اونم تایید کرده بود باور تان نمیشه وقتی خوندم تا یک هفته سر درد داشتم پیشش نمیخوابیدم منظورم از حق هم این بود که با تمام این کاراش میدونم که من به اون ترجیح میده اما چرا حاضر نیست کلا با اون ارتباطش قطع کنه نیست و دیشب مهمانی بودیم دیدم یواشکی داره باهاش حرف میزنه مثل اینکه دختره خواستگار داره و این داشت باهاش حرف میزد و کمکش میکرد تا خوب تصمیم بگیره اما بعد خیلی پکر شد و از من خواست که سریع بریم خانه منم به روش نیاوردم و سریع حاضر شدم و متاسفانه احساس میکنم باردارم رفتم ازمایشگاه بهم گفتند هفته دیگه بیا ازمایش بده تو این وضعیت و این.... با همسرم صحبت کردم میگه نه من خیانت نمیکنم میخنده میگه مدرک هم داری؟
    اما چرا واقعا حاضر نمیشه اونو ترک کنه اگر حس میکنه با اون خوشبختتره من طلاق بده که جوابش میدونم هم اونو میخواد هم من الا مطمئنم اگر سالی بود که میخواستیم ازدواج کنیم و با این دختره اشنا شده بود بیخیال من میشد اون دختر داره پزشکی میخونه من لیسانسم اون همه بهش میگن دکتر اما من و هنوز خانواده اش دختر رو دوست دارند ... جالبتر اینکه دنیای اون دختر همسر من نمونه اش بخشیذن ارثش به همسر من که هیچ کاره هست به نظرتان با دختره حرف بزنم؟برم دیدنش؟

  10. #7
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    جمعه 19 تیر 94 [ 19:52]
    تاریخ عضویت
    1390-7-30
    نوشته ها
    1,886
    امتیاز
    17,095
    سطح
    83
    Points: 17,095, Level: 83
    Level completed: 49%, Points required for next Level: 255
    Overall activity: 61.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocial1000 Experience Points10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    9,194

    تشکرشده 9,663 در 1,930 پست

    Rep Power
    213
    Array

    RE: دارم آب میشوم کاری از من بر نمیاد مطمئنم خیانت در کاره

    نقل قول نوشته اصلی توسط hasti jan
    به نظرتان با دختره حرف بزنم؟برم دیدنش؟
    خیر.اصلا.برای چی میخوای ببینیش؟اینکار فقط تو رو خورد و حقیر میکنه
    واسه چی میخوای باهاش حرف بزنی؟اصلا چی میخوای بهش بگی؟میخوای بگی این اقا زن داره؟که خوب میدونه.میخوای بگی من ازاین اوضاع ناراحتم؟که خوب نگفته خودش اینو میفهمه.میخوای بگی دست از سر شوهرم بردار؟بهت میگه شوهر توئه که ول کن من نیست.اگه راست میگی برو شوهرتو جمع کن.

    تازه ممکنه به شوهرت هم بگه و خدایی نکرده شوهرت سر این موضوع شاکی بشه.مردا خوششون نمیاد زنشون خانوم مارپل بازی براشون در بیاره.
    فکر میکنی اگه رابطه شوهرت و این دختر قطع بشه دیگه همه چی تمومه؟
    شوهرت نشون داده که دلبسته این زندگی نیست یا تو نتونستی دلبستش کنی و استعداد اینکه بعد ازاین ماجرا با دختر دیگه ای دوست بشه رو داره.
    بهتره مشکلت رو از ریشه حل کنی و رابطه سست خودت و شوهرت رو درست کنی
    (متاسفم اگه تند صحبت کردم)



  11. 2 کاربر از پست مفید بهار.زندگی تشکرکرده اند .

    بهار.زندگی (پنجشنبه 24 آذر 90)

  12. #8
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 07 شهریور 99 [ 23:27]
    تاریخ عضویت
    1389-5-21
    نوشته ها
    679
    امتیاز
    18,628
    سطح
    86
    Points: 18,628, Level: 86
    Level completed: 56%, Points required for next Level: 222
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranSocial10000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    3,951

    تشکرشده 4,314 در 675 پست

    Rep Power
    116
    Array

    RE: دارم آب میشوم کاری از من بر نمیاد مطمئنم خیانت در کاره

    شب نم جان!
    ممنون که از من تعریف کردی.
    اما عزیز دل! من که نگفتم اینجا کسی داستان سرایی کند یا قطعه ادبی بنویسد. همین مقدار که جملاتش را با یک نقطه از هم جدا کند و هر از گاه یک اینتر بزند کافیست!! و دست کم یک بار برگردد و متن را بخواند و ایراد هایش را بگیرد.
    در همین مورد هم دیدم که ایشان از سه نقطه و علامت سوال استفاده کرده اند. پس معلوم است هر دو را می شناسند و آموزش کافی دیده اند.
    اما اینکه چرا استفاده نکرده اند ...

    برای صاحب پست کمال احترام را قائلم و قبول می کنم گاهی روحیات ما در نوشته هایمان تاثیر گذار است. اتفاقی که ممکن است برای "هستی" رخ داده باشد...
    در هر صورت صحبت من در مورد رویکرد کلی همدردی به چنین پست هایی بود و اگر مثال زدم تنها خواستم منظورم را واضح بیان کنم.

    خب حرف های من تمام شد و حالا می توانی آن دکمه گزارش را بزنی تا این گفت و شنود دو نفره ما وسط اتاق دیگران، حذف شود.
    از تو ممنونم

  13. 3 کاربر از پست مفید آویژه تشکرکرده اند .

    آویژه (پنجشنبه 24 آذر 90)

  14. #9
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 08 دی 90 [ 23:49]
    تاریخ عضویت
    1390-9-18
    نوشته ها
    13
    امتیاز
    1,065
    سطح
    17
    Points: 1,065, Level: 17
    Level completed: 65%, Points required for next Level: 35
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    9

    تشکرشده 9 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: دارم آب میشوم کاری از من بر نمیاد مطمئنم خیانت در کاره

    اویژه جان حرف شما کاملا درست و من عذر میخواهم اما عزیزم اینم مدنظر داشته باش ما که اینجا میایم انقدر فشارهای روحی داریم و به ان فکر میکنیم درگیرش هستیم که دیگه به نوع نوشتن دقت نمیکنیم.نمونه اش خود من که نه روزم میشناسم و نه شب
    شاید باورتان نشه امروز از بس ناراحت بودم با همسرم رفته بودم خرید امدم خانه جای میوه کلید خانه در یخچال گذاشته بودم که مادرم دید و منم چون نمیخواستم اذیت بشه و چیزی بدونه دروغ گفتم.

  15. کاربر روبرو از پست مفید hasti jan تشکرکرده است .

    hasti jan (جمعه 25 آذر 90)

  16. #10
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 دی 90 [ 21:12]
    تاریخ عضویت
    1390-8-08
    نوشته ها
    29
    امتیاز
    1,187
    سطح
    18
    Points: 1,187, Level: 18
    Level completed: 87%, Points required for next Level: 13
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    24

    تشکرشده 24 در 18 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: دارم آب میشوم کاری از من بر نمیاد مطمئنم خیانت در کاره

    سلام عزیزم
    ببین با تمام این تعریف ها نظر من اینه که شوهرت دودل شده از یکطرف تو و از طرفی خانواده اش خوب طبیعی که کم بیاره و خسته بشه و متاسفانه چون اون دختر میدونه شوهرت زن داره باهاش راه میاد و اینجاست که شوهر تو با اون احساس ارامش میکنه
    عزیز دل بهترین راه اینه که
    ۱.بنشینی و با همسرت جدی حرف بزنی شاید از لحاظ جنسی مشگلی باشه
    ۲.قبل از اینکه پای بچه بیاد وسط بری با مادر و پدر همسرت اشتی کنی چون اگر بچه دار شدی این حس که انها بخاطر بچه تورو دوست دارند نه خودت گریبانگیرت میشه و انوقت وضعییتت بدتر میشه
    ودر اخر اینکه ببین اون دختر چکار داره برای همسرت میکنه باوجود این همه مشگلات اما تو نکردی
    به خودت اطمینان داشته باش و اعتماد به نفس ببر بالا اگر ان دکتر تو هم در حد امکانات خودت کم نیستی و حالا درست یا غلط بواسطه خودت یا هرکس دیگه انتخابش تو بودی پس میتونی شوهرت مال خودت کنی توی تاپیک ها سری بزنی میبینی مهارت های همسرداری دوستان خیلی واضح و روشن اموزش دادند
    موفق باشی



 
صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1404 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 13:03 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.