سلام.
بعد از 5 ماه دوباره اومدم بنویسم...خیلی وقت بود فقط می خوندم.
تاپیکم رو گذاشتم چون می دونم فراموش شدم. http://www.hamdardi.net/thread-14596.html
بعد کلی کلنجار با خودم ...بعد کلی سختی ...بعد 1 سال تلاش... دوباره شده بودم 1 ستاره روشن...دوباره شدم خوده خودم...می خندیدم...شاد بودم...همه چیز رو فراموش کردم...
یعنی موفق شده بودم همه اون گذشته که گریم مینداخت رو به ذره ای تبدیل کنم گوشه قلبم که دیگه ازش خبری نمی گرفتم...رفتم سفر که پایان بدم به همه چی قول دادم به خودم که وقتی از سفر برگردم دیگه بشم همون ستاره همیشگی...
تو روز آخر که باید بر می گشتم به خودم گفتم خدایا همه چی تموم شد.هورااااااااااااااااااا ااااااااااا....شاد بودم...
اما یه دفعه گوشیم زنگ خورد.رو تخت بودم نرفتم جواب بدم...اس ام اس اومد.انقدر سرگرم کارام بودم که اونم نگاه نکردم.می خواستم آسوده از هر چیزی باشم...آخر شب نگاهم به گوشیم افتاد...میس کال ...اس ام اس...از چه شماره ای....دنیا آوار شد رو سرم...داشت همه چی تموم میشد..............داشت همه چی خوب پیش می رفت....چراااااااااااااااااا اااااااااااااااااااااا؟چر ا بعد 1 سال بیخبری فراموشم نکرده؟حتی اتفاقیم ندیده بودمش...چی می خواست...این شماره رو چطور یادش بود؟زمانی که باهاش بودم از این شماره استفاده نکردم...چی می خواست که حالم رو پرسیده بود...چرا باید هنوز تو فکرش باشم...چرا هنوز دوسم داره..............اما جواب ندادم..از اون روز شماره ناشناس زیاد رو گوشیم دیدم اما به هیچکدوم جواب ندادم...دوباره شماره خودش رو بعد چند هفته دیدم و بازم جواب ندادم...
آخه یکی به من بگه چراا درست تو موقعی که همه چی آررومه باید طوفان بیاد...........
علاقه مندی ها (Bookmarks)