سلام دوستان عزیز.ازتون راهنمائی می خوام.حالم خوب نیست ولی خوب باید زندگی کرد امیدوارم تاپیکم منتقل نشه.همون طور که قبلا گفتم من وارد خانواده ای شدم که اعتقادات خاص خودشونو دارن منم از اول اینو می دونستم.اونا مثل بقیه نیستن.خیلی ساده زندگی می کنن.تو مجالس ساده ترین لباس که خیلی ها تو خونه میپوشن رو می پوشن.اصلا اهل آرایش نیستن.و البته همیشه از تجمل گرائی مردم گله مندن.راستش خود من هم آنچنان اهل خرج اضافی نیستم و حتی بعضی حرفاشونم قبول دارم.اگه دارم جمع می بندم منظورم مادر شوهر خاله و مادر بزرگ همسرمه.البته من نمی تونم مثل اونا باشم اونا هم تا حدی کاری با من ندارن چون خودم سعی کردم یه حدودی رو رعایت کنم.حالا مشکلی که الان به وجود اومده.
من 20 سالمه و ممکنه گاهی جو زده شم.عمه من از مکه اومده بود.اینا ازینم گله دارن چرا باید حرمت خونه خدا شکسته شه و مردم هر لباسی بپوشن (لباس لختی) آرایش کنن و ..
راستش منم یه جورائی حرفشونو قبول دارم ولی می دونم چی شد که منم آرایش غلیظ کردم.باور کنید خودمم معذب بودم و حتی شب هم بد جور عذاب وجدان گرفته بودم البته لباسم کاملا پوشیده بود.هر سه شون دعوت بودن و منو اون مدلی دیدن.امشب که حرف اون مجلس بود دیدم بازم انتقاد کردن چرا اون طور لباس پوشیده بودن واقعا مردم نمی دونستن کجا هستن.اما تو حرفاشونم به آرایش اشاره کردن.آخر سر هم گفتن هر کی این مدلیه حیوونه.من فقط خودمو کنترل کردم گریه نکنم چون چیزی مستقیم به من و نگفتن نمی تونستم چیزی بگم.اما دلم شکسته منی که خودم از کارم پشیمون بودم حالا غیر مستقیم این حرفا رو شنیدم و ابن لقب به من دادن چه حالی داشته باشم خوبه؟من واقعا جو زده شدم و اصلا از وضعی که داشتم خوشحال نبودم و اگه زمان برگرده عقب اون طور ظاهر نمی شم چون اون مجلس اصلا به من نچسبید.ولی واقعا حقم بود اینجور برخورد کنن باهام.
خواهش می کنم بدون توجه به اعتقاداتون راجع به شرکت تو این مجالس بیاین و آرومم کنین الان تو دو مورد سر درگمم 1-چه طور میشه آدم جو زده می شه و خلاف اعتقادش عمل می کنه2-بد جور به من توهین کردن
علاقه مندی ها (Bookmarks)