دوستان خوبم سلام
امروز دوباره با تایپیک جدیدی اومدم تاازتون راهنمایی بخوام.
راستش حدود یکسالی میشه که به همین خونه ای که ساکنیم اسباب کشی کردیم وسه ماه بعد همسایه جدیدی به واحدبغلیمون که خالی بود اومد.ایشون یک خانم خانه دار38 ساله هست که تنها فرزندش دختر16 ساله ای هست.اینم بگم که خودش هم تک فرزند بوده.
والا تابه این سن رسیدم عادت نداشتم باهمسایه رفت وامد داشته باشم.خیلی هم مغرورم وکمتر کسی روبرای دوستی برمی گزینم.اما این خانوم ازهمون ابتدا خیلی درحقم محبت می کرد.خب منم سعی می کردم متقابل باشه.اما دیگه داره شورش رو درمیاره!بعضی اوقات تاحدجنون دیوانه میشم ازدستش.برای خودم غار تنهایی ندارم.یعنی یک لحظه هم تو خونه خودم ارامش ندارم.بعضی اوقات مجبورم برای تنهابودن برم پارک زیر بارون بشینم اما خونه نیام.:(خیلی دماغش رو می کنه تو زندگی خصوصیم که اصلا متوجه شخصیتش نمیشم.ظاهرا که ادم معتقدی نشون میده.اما درحضور همسرم یه سری چیزهارو رعایت نمی کنه!باوجوداینکه زیاد محلش نمیذارم وحتی خونشون نمیرم اما اون دست بردارنیست ومیگه "توبخوای ونخوای من دوستت دارم ومیام"
حتی مهمون توخونشون رو تنها میذاره ومیاد پیشم.انتظارداره باهاشون مسافرت بریم.sms های ارسالیم رو به همراه گیرنده اش کنترل می کنه.بهش میگم چرا؟میگه میخوام ببینم چیکارا می کنی!ادم بدبینی هم هست،خیلی زود حرف درمیاره!
حالاموندم چرا اینکارا رو می کنه واصلا چرا میکنه؟
باخودم فکر میکنم وقتی به یکی انقدر بی اعتنایی بشه چرا باید ادامه بده؟انگار یه جو غرور تو وجودش نیست!!!مگراینکه به یه چیز من چشم داشته باشه
ازسوالهایی هم که ازم می پرسه یه جورایی از عاقبتش می ترسم.
مثلا ازم می پرسه:شوهرت چقدر دوستت داره؟توچقدر دوستش داری؟چقدر بهش اعتماد داری؟
لطفا منو درتشخیص شخصیت ایشون راهنمایی کنید وبگید که چطوری می تونم با راهش ازدستش خلاص شوم؟
علاقه مندی ها (Bookmarks)