به انجمن خوش آمدید

لینک پیشنهادی مدیران تالار همدردی:

 

"گلچین لینکهای خانواده، ازدواج و مهارتها(به روز شد)"

دانلود موسیقی و آرامش
دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 1 , از مجموع 1
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 26 آبان 94 [ 22:44]
    تاریخ عضویت
    1389-7-11
    نوشته ها
    153
    امتیاز
    4,871
    سطح
    44
    Points: 4,871, Level: 44
    Level completed: 61%, Points required for next Level: 79
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    803

    تشکرشده 795 در 162 پست

    Rep Power
    30
    Array

    شيرين فشندي سرطان را خط زد



    نام ها بی دلیل بزرگ نمی شوند. حتماً رازی در هر فرد یا کار یا رفتارش نهفته است که او را از دیگران متفاوت می کند. رازهایی که زمانی مناسب برای بیان آنها لازم است. موفقیت ارثی نیست. اکتسابی است. برای رسیدن به آن باید جنگید و تلاش کرد. تلاشی که گاه برای حفظ تمام داشته ها و حتی زندگی آدم لازم است. یک جا نشستن و دست روی دست گذاشتن یا شانه خالی کردن از مسئولیت هایی که زندگی به آدم می سپارد کار راحتی است اما چنین فردی هیچ گاه لقب موفقیت نمی گیرد.
    شیرین فشندی رازهایی برای موفقیتش دارد که با دست و پنجه نرم کردن با مرگ همراه بوده است!

    همه چيز خوب بود تا اين كه...
    دقيقاً 16 سال است كه به صورت حرفه اي كار آرايشگري را انجام مي دهم، يك روز مشغول كار بودم كه از آزمايشگاه با من تماس گرفتند تا هرچه سريع تر خودم را به پزشك متخصص زنان برسانم. هر چه پرسيدم چه اتفاقي افتاده و چرا بايد اين قدر عجله كنم جوابي به من ندادند و فقط تأكيد كردند كه همين امروز به پزشكم مراجعه كنم. كار پيچيده اي نبود، براي يك چكاپ معمولي رفته بودم و اهميتي به حرف آزمايشگاه ندادم اما ذهنم را به شدت مشغول كرد. يك ساعت بعد دوباره از آزمايشگاه تماس گرفتند و پرسيدند كه پزشكم را ديده ام يا نه. فهميدم موضوع خيلي جدي است و كمي هم ترسيدم. زمستان بود و دختر و پسر و خواهرم از خارج از كشور براي گذراندن تعطيلات به خانه ما آمده بودند.

    بيماري آشكار شد...
    پزشكم با يك كلمه بيماري ام را توضيح داد. سرويكال كنسر. متأسفانه بعضي بيماري ها در ايران مشهورند و برخي سياهي لشگرند. ايدز و هپاتيت را آنقدر گفته اند كه ديگر همه مردم آن ها را مي شناسند اما در مورد اين بيماري كمتر كسي است كه اطلاعات داشته باشد. مگر آن كه مثل من مبتلا شده باشد. اين بيماري يك نوع سرطان ويروسي است. وقتي متوجه بيماري ام شدم اول مهمان هايم را راهي كردم و بعد به دختر و پسرم گفتم كه براي تعطيلات به مسافرت مي روم. در حقيقت به اتاق عمل و براي جراحي مي رفتم. رحم و يك تخمدانم برداشته شد اما پزشكم معتقد بود كه نيازي به شيمي درماني ندارم.
    تقريباً يك ماه از جراحي ام گذشت و حالم بهتر شد و عوارض جراحي برطرف شدند و دوباره كارم را آغاز كردم ولي 6 ماه بعد دوباره بيماري ام را عود كرد.

    آن هايي كه بودند، آن هايي كه رفتند
    اين بار به آلمان سفر كردم. پزشكان آن جا معتقد بودند كه جراحي من در ايران كامل نبوده و در آن جا جراحي دوم انجام شد. پس از 6 ماه بازگشت من از آلمان دوباره بيماري عود كرد . بعد از آن به دكتر حميد عطاريان يكي از بهترين انكو لوژيست هاي ايران مراجعه كردم و به سرعت شيمي درماني را آغاز كردم. پس از خداوند زندگي ام را به ايشان مديونم. نزديك به يك سال شيمي درماني من طول كشيد. در اين مدت با اين كه تمام موها، ابروها و حتي مژه هايم ريخته بود در ماه فقط يك هفته به خودم استراحت مي دادم و باقي روزها را سركار مي رفتم. كار به من انرژي مي داد و باعث مي شد باور كنم كه هنوز توانايي هاي زيادي دارم.
    مسايل زيادي در اين ميان برايم ايجاد شد. دختر و پسرم هر دو خارج از ايران تحصيل مي كردند. به آن ها گفتم ادامه تحصيل شان را به ايران منتقل كنند چون به وجودشان و به با هم بودن نياز داشتم و بايد تا جايي كه امكان داشت هزينه هايم را كم مي كردم. سرطان عاملي بود كه من توسط آن شناخت عميقي نسبت به خانواده ام، فرزندانم، همكارانم و اطرافيانم پيدا كردم. بعد از پايان شيمي درماني كار سالن را به دخترم و بقيه را به پسرم و همكارانم سپردم و به امريكا رفتم. پس از رفتن به امريكا 30 جلسه كيموتراپي و پرتو درماني شدم و پس از 15 روز فاصله عمل جراحي 10 ساعته روي من انجام شد. قبل از عمل پزشكان به من گفتند احتمالاً حركت پاي راستم را از دست مي دهم ولي باز مي دانستم چنين اتفاقي نمي افتد.سرطان يكي از بهترين دوستان من بود.روزهايي را نشان من داد. سكوت و تحملي به من داد كه انسان هاي اطرافم را بشناسم كه هرگز در زمان سلامت نمي ديدمشان.

    سلامتي دوباره
    در زماني كه ايران نبودم دخترم آرايشگاه را اداره مي كرد. اوايل بيماري ام را از فرزندانم مخفي مي كردم، زماني كه درمانم كامل شد و به ايران بازگشتم زندگي شكل ديگري برايم پيدا كرده بود. من 3 سال با اين بيماري جنگيده بودم، بيماري كه خيلي ها معتقدند درمان براي آن موثر نيست.
    من به پشتوانه خانواده، فرزندان و بسياري از دوستانم جنگيدم و با موفقيت بيماري ام را پشت سر گذاشتم. الان 3 سال است كه در من تمام شده و به كار و زندگي عادي بازگشته ام اما نگاهم به زندگي جور ديگري است.

    منبع: مجله ي زندگي ايده آل

  2. 7 کاربر از پست مفید raha تشکرکرده اند .

    raha (جمعه 22 دی 91)


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1404 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 12:18 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.