سلام دوستان
مدتیه که کمتر میام همدردی یعنی دستم به نوشتن نمیره و تمرکز حواس ندارم...
همونطور که همه میدونید من مدت بیشتر از دوساله که با مشکلات رنگارنگی که ازدواجم برام پیش آورده دارم دست و پنجه نرم می کنم... نمی دونم چطور شده که الان احساس می کنم خسته هستم و هیچ انرژی برای هیچ کاری ندارم، منی که اگر یه روزم هدر میرفت ناراحت میشدم و برای هر امتحان و یا کاری توی زندگیم خیلی زحمت می کشیدم تابستون برای امتحان آیلتس به زحمت روزی یه ساعت درس می خوندم و با این حال خوشبختانه نمره لازم را آوردم . بعد اون هر روز از صبح تا شب پای اینترنت یا گیم بازی می کنم یا الکی وبگردی می کنم و روزانه یه ساعت کار مفید هم ندارم. برای هر کاری حتی با عرض معذرت استحمام یا تمیز کردن خونه باید خیلی به خودم فشار بیارم و با خودم کلنجار برم؛ روزها و ساعت ها پشت سر هم میگذره و من همین جوری افتادم یه گوشه
بین عالم خواب و بیداری هستم و قدرت آنالیز کردن وضعیت موجودم را ندارم. قدرت تصمیم گیری و .. را هم در خود نمیبینم. نه حال و نای ساختن دارم و نه قدرت مقابله با مشکلات جدایی... دیشب ساعت 4 از خواب پریدم و تا ساعت 7 الکی بیدار بودم. تا حالا توی عمرم همچین حالاتی را تجربه نکرده بودم. گفتم از شما هم بپرسم ببینم چرا من اینطوری شدم و چیکار کنم که از این حالت خارج بشم؟ اگر کاری برام پیش نیاد میتونم روزها و هفته ها توی خونه بشینم و تکون نخورم . شدم عین مرده متحرک. نمی دونم اون سابینای پرانرژی که تو عکس ها هم چشمهاش برق میزد کجا رفت؟؟
علاقه مندی ها (Bookmarks)