من دانشجوی سال دوم مهندسی برق هستم.
همان اولین روزهایی که وارد دانشگاه شدم یکی از همکلاسیهام رو که از لحاظ ظاهر هم زیبا بود رو دیدم و نمیدونم چی شد که بهش علاقه مند شدم اوایل فکر میکردم یه هوسه، ولی هرچی گذشت احساسم بهش بیشتر شد ترم دو با اینکه کلاسی باهاش نداشتم برخوردم باهاش بیشتر شد ،توی قطار و دانشگاه بیشتر میدیدمش واین احساس قویترشد واقعا دوسش داشتم و دارم. خیال میکردم اگه جند روز نبینمش فراموشش میکنم ولی نتونستم،تمام مدت،همه جا،همیشه فکرم پیش اونه، حتی تو تمام تابستون هم فکر و دل و ذهنم پیش اون بود ، توی برخوردهام با اون که زیاد هم نبود حس میکردم اونم منو میخواد، نمیدونم شایدم فقط خیال میکردم ،چند نفر دیگه هم از اون خانوم خوششون میومد ولی اون به همه جواب رد داده بود.
توی خیالم این قدر به اون موضوع پرداختم که به جرات میتونم بگم 70 تا 80 درصد یا شایدم بیشتر از توان و انرژی و وقت منو گرفته،من آدم خیلی مذهبی نیستم فقط در حد واجبات و دوری از محرماته ولی اصلا از دوستی با جنس مخالف خوشم نمیاد واهل این حرفها نیستم، شرایط ازدواج هم ندارم ، این موضوع روی روابطم با خانوادم هم تاثیر گذاشته،اصلا شاد نیستم ،کم میخندم، خیلی تلخم، این اواخر فهمیدم با درخواست میهمانی اون موافقت شده و به شهرمون بر میگرده و من دیگه نمیبینمش، تو این چند روز واقعا نابود شدم دیگه بریدم از همه چیز و همه کس ، دلم از خدا هم گرفته، آخه چرا من ، خانوادم فکر میکنند من چون از رفتن به شهری دیگه ناراحتم اخلاقم این طوریه و همش میگن مگه چه اشکالی داره ،تو هم یکی مثل بقیه ولی نمیدونن این غم و ناراحتی به خاطر دوری از کسیه که حاضرم واسش جونمم بدم)جدی گفتم،اونقدر میخوامش که حاضرم هر کاری واسش بکنم)
فکر ندیدنش داره دیوونم میکنه همش دوست دارم تو ذهنم تصور کنم که به اون رسیدم با اینکه احتمال اینکه من و اون مناسب هم نباشیم هم خیلی زیاده، تازه واسه من خیلی زوده ازدواج،شرایطش رو ندارم ، درسام تو ترم 2 افتضاح شد. زیاد فال حافظ میگیرم که ببینم چی میشه اگه خوب بیاد شاد میشم و اگه بد بیاد..........
خستم از این وضع خودم ، توی مدیریت احساسم خیلی ضعیف هستم،به شدت تنها هستم، از زندگی و دنیا و آدمای توش حالم به هم میخوره فکر کنم افسردم.
شما راهنماییم کنید بگید چه خاکی برسر بریزم آیا صلاحه فکر کنم باید تلاش کنم تا درآینده اونو به دست بیارم یا کلا فراموشش کنم اگه باید اینکارو بکنم راههای این کارو بگید.
میترسم اگه بهش نرسم دیگه هیچ وقت نتونم در آینده با همسرم رابطه ای عاطفی داشته باشم و زندگی گرمی داشته باشیم چون همش به اون فکر میکنم و از اینکه این اتفاق افتاده خیلی از خودم دلگیرم یک سالی هست که وضعم اینجوریه،تو رو خدا کمکم کنید که دارم تلف میشم اگه خودکشی حرام نبود تاحالا هزار بار اینکارو میکردم.
علاقه مندی ها (Bookmarks)