سلام دوستان
من یه دختر 24 ساله با ویژگی های ظاهری خوبم.اینطوری گفتم تا شاید کمکی به بحثم بکنه و الان احساس می کنم به اندازه یه دنیا دچار سردر گمی شدم.
راستش موضو بر می گرده به دوران دانشجوییه دوره لیسانس و یکی از همکلاسیای دانشگام.از همون اول دانشگا و هفته اول به من علاقه مند شد یعنی با رفتارش این طور نشون می داد با دسپاچگیاش- با توجه زیادش به من- با هر بهونه ای سر حرف باز کردن و خیلی کارای دیگه.
البته ناگفته نماند که از همون روزای اول دانشگا خودش بین دخترا حسابی محبوب بود اما من که اون مو قه ها طرزفکر و معیارام فرق می کرد نمی دونم چرا اصلا جذبش نشدم همون طوری که پیش بینی می کردم اوایل ترم دوم اومد و با کلی دسپاچگی پیشنهاد یه دوستی ساده برای اشنایی بیشتر و هدفدا رر و داد.و من بی معطلی ردش کردم اما راستش کلیم کیف کردم که پسری که انقد دخترا سعی می کنن نظرشو جلب کنن به من علاقه مند شده تازه جواب رد هم شنیده.
اون موقه ها نمی دونم اصلا معیارم چی بود .فقط حس می کردم زوده واسه فک کردن به علاقه مندی و برنامه ریزی واسه اینده و اینکه عادت کرده بودم هر کی که پیشنهاد میده یه نه بگم و البته تو دلم به اینکه انقد مورد توجهم کیف کنم فقط همین
.تو دوران 4 ساله دانشجویی همین وضعیت ادامه داشت اون نا امید نشده بود و سعی می کرد نظر منو به هر طریقی جلب کنه
.تا چن سال پیش یکی از معیار های من که خیلی واسم مهم بود خوش مشربی وسرزبون دار بودن و این حرفا بود و البته اون یه پسر اروم وفوق العاده مودب و محترم بود.
تو این مدت کم کم از اینکه با وجود این همه کیس های رنگارنگ بازم با تمام وجود به من علاقه نشون می ده و همه حواسش به من طوری که انگار هیچ دختر دیگه ای وجود نداره دل منو نرم می کرد و کم کم به جواب ردم تردید می کردم.البته تو خیلی از موارد واسه اینکه پسرا در باره جواب رد م اصرار نکنن.به دروغ می گفتم نامزد دارم یا کس دیگه ای رو دوست دارم.راجع به امیرم همیشه بین دوستام ابراز کلافگی می کردم و می گفتم که نمی دونم چرا دست از سرم بر نمی داره.اما اونا خبر نداشتن که که دارم کم کم به امیر علاقه مند میشم تا اینکه یه روزسر یه بحثی یکی از دوستای من به امیر گفت که گیتا نامزد داره و به کس دیگه ای فک می کنه.و اینجوری شد که مجبور شدم به دروغ بهش این حرفو بزنم تو رودر بایسی دوستام.خیلی داغون شده بود یه چند مدتی اصلا دانشگا نمی یومد تا اینکه ترم اخر خبر دار شدم با یکی از دخترای همکلاسیم که وضع مالیه خوبی هم داره و از همون ترم اول تو فکر امیر بود در ارتباطه -درست وقتی که محبت امیر تو دلم نفوذ کرده بود هر چند دوستام هنوزم می گفتن که امیر واسه اینکه تو رو فراموش کنه با محیا دوس شده و هنوزم به تو فکر می کنه اینو از رفتارش می تونستم حس کنم اما غرور لعنتیم حتی بهم اجازه نمی داد ناراحتیمو نشون بدم و جلوی دوستام کاملا احساس رضایت می کردم.
تو این مدتم سعی می کردم فقط به کنکور ارشد فک کنم.و البته رتبه کنکورم هم خیلی خوب شد.
اما تو این مدت همش به امیر فک می کردم بخصوص الان که شنیدم رابطش با محیا بهم خورده تو این فاصله کیسای زیادی داشتم اما همش دلم می خواد بر گردم و یه راهی واسه یه فرصت دوباره برای ارتباط با امیر پیدا کنم.
اما حتی نمی تونم با دوستام هم مطرحش کنم.اصلا نمی دونم چه جوری و با چه بهانه ای می تونم دوباره با امیر رابطه داشته باشم.اصلا درسته یا اینکه اون چه واکنشی نشون می ده!
اومدم اینجا بنویسم چون نمی تونستم با کسی مطرحش کنم از طرفی چن وقته تمام ذهنم در گیر این موضوعه![/size][/font]
چی کار کنم به نظرتون
علاقه مندی ها (Bookmarks)