سلام من قبلا در تاپيكي به عنوان تناقض در انتخاب فرد مورد علاقه داستان زندگي خودم و دوستي و رابطه كامل با يك خانم ٢٧ ساله را إز ٧ سال قبل نوشتم كه امه لطف كنيد بخونيد ممنون ميشم الان كه من اصرار به ازدواج دارم اين خانم يك دفعه بدون هيچ اتفاقي رفته خونشون كه يك هفتهاي برگرده ولي يك ماهه مونده و ميگه فكر كردم مشورت واستخاره ما به درد هم نميخوريم و بايد جداً بشيم هرچي اصرار ميكنم اوانس ميدم نميپذيره و لج كرده حتا وسايلش خونه من مونده همهاش. هرچي من واشناهاي دىگه زنگ زدن قبول نميكنه و حرف خودشو ميزنه چه كار كنم؟جداً شم ازش؟ با دلم و خاطرات ٧ ساله چه كنم؟ إز نظر مالي كاري احساسي همه چي خوب بود چرا يك دفعه اينجوري كرد؟ تا چند روز قبل إز رفتنش حتا نقشه خونمون را به ميل أون عوض كرديم تالار عروسي انتخاب كرديم ولي يك دفعه ورق برگشت من حالم بده نه ميتونم دل بكنم نه با من راه مياد لطفا راهنمايي كنيد اگه سؤالي هست در خدمتم
علاقه مندی ها (Bookmarks)