
نوشته اصلی توسط
ROBI
سلام آقا مصطفی
به خواست خدا ایمان داشته باش خداییکه آسمونها و زمین و تو شش روز آفریده این مشکل ما براش چیزی نیست بخواد در عرض چند صدم ثانیه همه چی رو حل میکنه صاحب همه دلها خداست میتونه سنگشون کنه میتونه مثل موم نرمشون کنه. الان درست دو ماه و نیم از این اتفاق میگذره اما من حال درست و حسابی ندارم نه اینکه بگم احساسات اسیرم کرده نه دخالت دارن ولی منطقم اذیتم میکنه میگم خدا مصلحت و حکمت تو به کنار باشه راضیم به رضای تو اما خدایا از من نخواه قرآنت و بخونم و زندگینامه اهل بیتت و ورق بزنم و زیر بار حکم دنیوی این مردم برم در ثانی چرا همیشه باید نقطه منفی قضیه رو ببینیم چرا هیچوقت نخواستیم درست کنیم چرا از برخی مثالهای عینی شکست بایستی استنباط کلی بگیریم و آینده رو پیش بینی کنیم این فقط میتونه یه احتمال با درصد نامعلوم باشه در واقع ما خدارو قبول نداریم. آقا مصطفی من نامزد شما رو نمیشناسم ولی من خودم همیشه از خدا میخواستم این یه عشق واقعی و الهی باشه تو این 6 سال با عشق و توکل بخدا تا این نقطه رسیدم اما بقول شما باور غلط بعضیها باعث این جدایی شد هیچکس نگفت 6 سال پای یه نفر نشستن نه ساختن یه زندگی کم نیست من برای ساختن این زندگی مادی و معنوی کم نذاشته بودم همه میدونستن اما چشم رو همه چی بستن پسره نخواست مامانش نخواست باباش نخواست کاری ندارم 6 سال از بهترین دوران زندگیم و جوونیم و به چه بهایی ازم گرفتن فقط چون تو شناسنامه ام اسمش نبود باید سکوت کنم و صبر کنم و ...
علاقه مندی ها (Bookmarks)