سلام دوستهای خوبم...
یک سوال داشتم ازتون میخوام نظراتون رو بدونم چون خیلی برام مهم هست مخصوصا آقای سنگتراش که همیشه با راهنماییهاشون راه درست رو بهم نشون دادند ..
من خواستگاری دارم که مدرک تحصیلیشون لیسانس هست و شاغل 24 سال و من فوق دیپلم هستم 23 سال و شاغل البته ایشون2 سالی میشه که توی شهر دیگه ای کار میکنن
و اون آقا توی صحبتهاشون گفتن که دوست دارن من ادامه تحصیل بدم و اینکه شاغل باشم البته نه برای اینکه توی خرج و مخارج کمکشون باشم بلکه دوست دارن همسر آینده شون توی اجتماع باشه و اینکه برای زندگی باید بریم شهری که ایشون الان هستن ... من هم گفتم که به پدر و مادرم خیلی وابسته هستم و برام سخته برم شهر دیگه ای چون حتی دانشگاه هم توی شهر خودمون بودم ...
به هر حال ایشون پیشنهاد کرد که بهتره مستقل باشم و این وابستگی به خانواده رو کم کنم (خودشون هم میگفتن که خیلی وابسته به مادر و پدرشون بودن ولی یک دفعه و از سر لجبازی رفتن به شهر دیگه ای و کاری پیدا کردن تا تغییر کنن) و اینکه دوست دارن که پیشرفت کنم و اینطور ساکن نباشم ...درسته من دوست دارم ادامه تحصیل بدم اما میترسم نتونم چون 2 سالی میشه از درس فاصله گرفتم و اینکه دوست دارم برای کار هم کاری رو داشته باشم که اینقدر استرس نداشته باشم برای همین ترجیح میدادم که بعد از ازدواج شاغل نباشم ... اما پیشرفت رو دوست دارم و با توجه به اینکه اینشون گفتن که هرگونه کمک و حمایتی (البته به عنوان مشاور )برای پیشرفتم میکنن اما نمیدونم میتونم این همه تغییر کنم ؟؟؟ مسئولیت و استرس یک شغل ثابت تا آخر عمر ؟؟ درس خوندن تا مدرک فوق لیسانس ؟؟؟ و مهمتر از همه زندگی توی شهری دور از مامان و بابا و اینکه اینشون گفتن که به عنوان همسر هیچ تصمیمی به جای من نمیگیرن بلکه فقط میتونن یک مشاور باشن برام (در حالی که من بیشتر سعی کردم توی تصمیماتم پدر و مادرم برام تصمیم بگیرن)و اینکه دوست دارن مستقلا تصمیم بگیرم و وابسته نباشم بهشون !!! به نظر شما این خوبه ؟ درحالی که من توی ذهنم همیشه همسرم رو یک پشتیبان میدیدم و یک حامی و خودم رو وابسته بهش ؟ این رو هم بگم از نظر من البته از روی صحبتهاشون میگم آدم منطقی و سطح فکرشون بالاست و اینکه خودساخته هست .. خیلی از موارد رو خودشون وقت صحبت بهش تاکید میکردن و اینکه میگفتن بهتره روی اونها دقیق فکر کنم ... از نظر قیافه اونطور نیست که من انتظار دارم ولی از نظر سطح فکر برتری داره ...من اینطور برداشت کردم از حرفاشون که میخوان پیشرفت کنن و میخوان همسرشون پابه پای ایشون پیشرفت داشته باشه ...
من میترسم چون فکرمیکنم توی این زندگی که ایشون میگن شاید جایی برای یک آرامش و دوستداشتن و مهربونی نباشه وقتی تمام فکرت این باشه که توی اجتماع و کار و درس به سمت بالا سعود کنی ...
به نظر شما من درست برداشت کردم ؟ میشه توی همچین زندگی عشق محبت و آرامش باشه درحالی که وابستگی رو منع کردند؟ درحالی که از صبح تا8 شب باید کار کرد ؟ به نظر شما این سعود به سمت بالا اجازه میده به معنای حقیقی یک زندگیه مشترک پر از آرامش و محبت داشت؟
علاقه مندی ها (Bookmarks)