به انجمن خوش آمدید

لینک پیشنهادی مدیران تالار همدردی:

 

"گلچین لینکهای خانواده، ازدواج و مهارتها(به روز شد)"

دانلود موسیقی و آرامش
دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 9 , از مجموع 9
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 23 آبان 90 [ 01:26]
    تاریخ عضویت
    1389-5-26
    نوشته ها
    77
    امتیاز
    2,273
    سطح
    28
    Points: 2,273, Level: 28
    Level completed: 82%, Points required for next Level: 27
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    110

    تشکرشده 110 در 59 پست

    Rep Power
    0
    Array

    اگر به جای من بودید....

    سلام ، حالتون خوبه ؟ دلم برای همتون تنگ شده بود.
    توی تاپیک قبلی خیلی بهم کمک کردید مواقعی بود که واقعا بهم ریخته بودم و اینجا بود که سنگ صبور پیدا میکردم چه قدر قشنگ موشکافانه به سوالهام جواب می دادید مثل خارپشت که واقعا مثل یک برادر راهنماییم کرد یا مثل احمد علی که دلداریم داد دلجو و فرهنگ و بقیه هم همینطور ، خالصانه ازتون تشکر میکنم اگه شماهانبودید شاید خیلی بیشتر به موضوع اهمیت میدادم و اعصاب خودم را خوردتر می کردم اما الان دوباره به کمکتون نیاز دارم ،
    می دونید خارپشت بهم می گفت که اعتماد به نفس ندارم قبول دارم اما واقعا بهم حق بدهید تصمیم گرفتم سعید رافراموش کنم ودیگه بهش پیامی ندم ، واقعا این کار راکردم ، تصمیم گرفتم برای ارشد بخونم خوب شروع کردم این هم با قاطعیت ، اما وقتی یکی مثل خواهر خودم بیاد و یک حرفی بزنه که ....
    امشب بهم میگه یک مورد خواستگاری پیش اومده ، پسره سیکله ، پدر ومادر نداره و توی یک شرکت هم کاره میکنه ، بهش میگم توی شرکت چکارمی کنه ؟ آبدارچیه یا مدیر کدوم ؟ میگه نمیدونم . از عصری تا حالا ریختم بهم ، یعنی ارزش من اینقدر پایینه ، نمی دونم شاید هم دارم من سخت میگیرم اگه شما به جای من بودید چه فکر می کردید من به قول خودم عاشق تحصیل ، با دولیسانس و علاقمند به فوق ، شاغل و بازم تاکید میکنم عاشق پیشرفت میتونم با یک نفر که به حالا[/b] سیکل داره و احتمالا براش مهم نبوده ادامه تحصیل بده ، ازدواج کنم یعنی بعدا برامون مشکلی پیش نمیاد با این اختلاف سلیقه ، بعد از اون تمام اعتماد به نفسم را از دست می دهم یعنی خانواده فقط براشون مهمه که من ازدواج کنم حالا با کی با چه تحصیلاتی و چه شغلی با این شرایط چه جوری میتونم بگم باید اعتماد به نفس داشته باشم و خودم را دست کم نگیرم .
    به نظرتون من سخت گیرم یا اونا بیگدار به آب میزنند من خودم را خیلی جدی گرفتم یا اونها من را خیلی دست کم گرفتند. نمیگم خوشگل باشه ، ثروتمند باشه ، اما برام مهمه عاشق درس باشه یا حداقل مانع من نباشه ، تحصیلاتش حداقل لیسانس یا فوق دیپلم باشه ، شغلش نزدیک به خودم باشه ، اهل تلاش باشه . نمی دونم چی بگم .
    منتظر راهنماییهای خوبتون هستم .

  2. 2 کاربر از پست مفید asaman تشکرکرده اند .

    asaman (سه شنبه 24 خرداد 90)

  3. #2
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 01 اردیبهشت 97 [ 02:14]
    تاریخ عضویت
    1390-1-11
    نوشته ها
    1,700
    امتیاز
    16,289
    سطح
    81
    Points: 16,289, Level: 81
    Level completed: 88%, Points required for next Level: 61
    Overall activity: 16.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    4,578

    تشکرشده 5,967 در 1,568 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    202
    Array

    RE: اگر به جای من بودید....

    عزیزم سعی کن اعتماد به نفست رو بر اساس نگرش اطرافیانت پایه گذاری نکنی که اینجوری با یک سوء تفاهم به هم بریزی.

    این که می بینی خواهرت این مساله رو عنوان کرده شاید چیش خودش گفته نکنه من از طرف خواهرم نظر بدم بدون اینکه نظرشو پرسیده باشم. نمی دونم منظورمو می فهمی یا نه ولی من وقتی مجرد بودم وقتی مادرم از طرف من بدون اینکه به من بگه خواستگاری رو رد می کرد یکم بهم بر می خورد که یعنی من خودم نمی تونم تشخیص بدم یا بر عکس وقتی یهخواسنگار که با من مناست نبود رو بهم معرفی می کردند بازم بهم بر کی خورد که اینا یعنی منو در این حد می بینن. پس اگر دقت کنی ما همیشه با سوءبرداشتهامون به یه نتیجه اشتباه می رسیم.

    اما برای بالا بردن اعتماد به نفست سعی کن خصوصیات خوب و ارزنده ای که داری رو لیست کنی و در جهت تقویتشون تلاش کنی. و خصوصیاتی رو هم که باب میلت نیست برنامه ای بزاری تا در جهت رفعشون تلاش کنی. در مورد عواملی هم که خدادادی هستند . میراثی دیگه فکر نکن و خدا رو شکر کن.
    هر آنچه را برای خود می پسندی برای دیگران هم بپسند
    و هر آنچه را برای خود نمی پسندی برای دیگران هم نپسند

  4. 3 کاربر از پست مفید deljoo_deltang تشکرکرده اند .

    deljoo_deltang (سه شنبه 24 خرداد 90)

  5. #3
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 01 اردیبهشت 97 [ 02:14]
    تاریخ عضویت
    1390-1-11
    نوشته ها
    1,700
    امتیاز
    16,289
    سطح
    81
    Points: 16,289, Level: 81
    Level completed: 88%, Points required for next Level: 61
    Overall activity: 16.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    4,578

    تشکرشده 5,967 در 1,568 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    202
    Array

    RE: اگر به جای من بودید....

    ببخشید غلط املایی ها زیاد شد. بچم داشت گریه می کرد سریع نوشتم.
    هر آنچه را برای خود می پسندی برای دیگران هم بپسند
    و هر آنچه را برای خود نمی پسندی برای دیگران هم نپسند

  6. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 23 آبان 90 [ 01:26]
    تاریخ عضویت
    1389-5-26
    نوشته ها
    77
    امتیاز
    2,273
    سطح
    28
    Points: 2,273, Level: 28
    Level completed: 82%, Points required for next Level: 27
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    110

    تشکرشده 110 در 59 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: اگر به جای من بودید....

    سلام ، دلجوجان دقیقا درست گفتی وقتی بدون اجازه ام برمی دارند تصمیم گیری میکنندخیلی بهم برمی خوره ، جالبه بدونی امسال توی محیط کار هم همینطور شد و یکی از همکارا بدون اجازه ی من که اومده بودند ازش درمورد من تحقیق کنند جواب منفی داده بود لجم گرفت تازه یک هفته بعدش به من گفت اونم نه کامل دیگه بهش بی اعتماد شدم . توی خونه هم نمیگذارند طرف را ببینند و بعد حداقل من را تا این حد پایین بیارند یا حداقل یک تحقیق درست و حسابی اینها حتی نمی دونند طرف توی شرکت چیکاره هست
    دلجوجان از اینکه همدردی کردی مرسی . اما نگفتید که واقعا به نظرتون من سخت گیرم یا اونها بی فکر ؟ یعنی اجازه بدهم بیاد باهم صحبت کنیم و تاچند روز اعصابم را خرد کنم یا یک کلام بگم نه ، خداییش این مسئله ی ازدواج هم عجب دردسریه ، کاشکی اصلا ازدواجی وجود نداشت کاشکی مثل بعضی کشورهای اروپایی وقتی روی پای خودمون می ایستادیم دیگه آزاد میشدیم و مجبور نبودیم به همه جواب پس بدیم که چرا ازدواج نکردیم ، دقیقا مثل پرنده ها که وقتی پرواز کردن را می آموزند آزاد میشند. ای کاش ماهم آزاد بودیم .

  7. کاربر روبرو از پست مفید asaman تشکرکرده است .

    asaman (سه شنبه 24 خرداد 90)

  8. #5
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 28 خرداد 93 [ 10:43]
    تاریخ عضویت
    1390-2-12
    نوشته ها
    234
    امتیاز
    3,908
    سطح
    39
    Points: 3,908, Level: 39
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 42
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    341

    تشکرشده 352 در 169 پست

    Rep Power
    38
    Array

    RE: اگر به جای من بودید....

    سلام آسمان عزیز
    منم دقیقا درکت میکنم چون منم بچه اولم 30سالمه همه به خودشون اجازه میدن توزندگیمون نظربدن.
    ولی میدونی من فکر میکنم این خودمونیم که این اجازه رو بهشون میدیم باید یک جاجلشون (بدون هیچ بی احترامی)بایستیم و برای هدفمون مبارزه کنیم .
    تو اشتباه فکر نمیکنی سعی کن حرفهای دیگرون رو خیلی جدی نگیری یه موقعها خودخواه بودن بدنیست مسئله ازدواج مهمترین تصمیم زندگی هر انسانی به خاطر دیگرون تصمیم عجولانه نگیر.خودتو بالابگیر تا بالا برات پیش بیاد واینو بدون فردا که توی زندگیت خدای ناکرده مشکلی پیش اومد هیچکس نمیاد کمکت کنه میگن خودت خواستی

  9. 3 کاربر از پست مفید سارابختیاری تشکرکرده اند .

    سارابختیاری (سه شنبه 24 خرداد 90)

  10. #6
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 24 مهر 90 [ 13:59]
    تاریخ عضویت
    1390-2-11
    نوشته ها
    145
    امتیاز
    1,878
    سطح
    25
    Points: 1,878, Level: 25
    Level completed: 78%, Points required for next Level: 22
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    308

    تشکرشده 310 در 114 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: اگر به جای من بودید....

    عزیزم شما باید جدی تر موضعتون رو مشخص کنید. خیلی از خانواده ها متاسفانه چنین برخوردهایی دارند.
    مشکل شما نیست. خود من وقتی با شوهرم عقد بودم با اینکه خیلی ایرادهایی بود که میدیدم اما بعلت فشار
    خانواده ازدواج کردم که الان هم هنوز اون مشکلات ادامه داره.
    پس به خودتون فکر کنید و اینطوری فکر کنید که خانواده متوجه رفتارشون نیستند. اما شما باید به فکر خودتون
    باشید.

  11. 2 کاربر از پست مفید 100maah تشکرکرده اند .

    100maah (سه شنبه 24 خرداد 90)

  12. #7
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 01 اردیبهشت 97 [ 02:14]
    تاریخ عضویت
    1390-1-11
    نوشته ها
    1,700
    امتیاز
    16,289
    سطح
    81
    Points: 16,289, Level: 81
    Level completed: 88%, Points required for next Level: 61
    Overall activity: 16.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    4,578

    تشکرشده 5,967 در 1,568 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    202
    Array

    RE: اگر به جای من بودید....

    " اما نگفتید که واقعا به نظرتون من سخت گیرم یا اونها بی فکر ؟"

    من فکر می کنم هیچ کدوم . اونا اونجور که شما فکر می کنید فکر نمی کنند.

    "یعنی اجازه بدهم بیاد باهم صحبت کنیم و تاچند روز اعصابم را خرد کنم یا یک کلام بگم نه ، خداییش این مسئله ی ازدواج هم عجب دردسریه "

    خوب اگر ایشون معیارهای اولیه شما رو ندارند خوب چرا بخواهید باهاشون حرق بزنید و اعصابتون بیشتر خورد بشه؟ و اگر هم معیارهای اولیه شما رو دارند خوب شاید بهتره باهاشون بیشتر اشنا بشید. موضوع اینه که هر کس معیارهای خودش رو داره و نمی شه یک نسخه برای همه پیچید . یکی مدرک تحصیلی طرفش خیلی براش مهمه و می خواد که حد اقل هم سطح خودش باشه. یکیم این مساله براش مهم نیست. همه که مثل هم فکر نمی کنند.

    به نظر من شما اول باید معیارهای خودتون رو بر اساس شرایطتون و افکار و اعتقاداتتون اولویت بندی کنید تا بتونید عکس العمل مناست در هر مورد داشته باشید و کمتر اعصاب خودتون رو خورد کنید.
    بعد از این کار سعی کنید نقطه ضعفهاتون رو با استفاده از توانایی ها و نقاط مثبتتون رفع کنید.

    راستی یک نکته باید بگم که هیج جای دنیا ادم نمی تونه ازاد باشه تا وقتی خودش نخواد ازاد زندگی کنه.

    موفق و سر بلند باشید.
    هر آنچه را برای خود می پسندی برای دیگران هم بپسند
    و هر آنچه را برای خود نمی پسندی برای دیگران هم نپسند

  13. کاربر روبرو از پست مفید deljoo_deltang تشکرکرده است .

    deljoo_deltang (سه شنبه 24 خرداد 90)

  14. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 23 آبان 90 [ 01:26]
    تاریخ عضویت
    1389-5-26
    نوشته ها
    77
    امتیاز
    2,273
    سطح
    28
    Points: 2,273, Level: 28
    Level completed: 82%, Points required for next Level: 27
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    110

    تشکرشده 110 در 59 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: اگر به جای من بودید....

    سلام ، سارا جون چه جالب منم 30سالمه اما بچه ی اول نیستم . گفتی بدون بی احترامی جلوشون بایستم حقیقتا والاه چندمرتبه بهشون فهموندم که اصلا اگه قراره که من اینجوری ازدواج کنم و بعد از یک مدت دوباره برگردم پیشتون ، اصلا ازدواج نکنم بهتره ، اما انگاری فایده نداره ، دوباره همینه که یه خواستگار پیدا میشه ، روز از نو .
    خداییش دوست دارم میرفتم یک جایی که هیچ کسی را نمیدیدم و بحث ازدواج هم نبود وفقط کتاب میخوندم ، به ارشدم فکر میکردم و به موفقیتها و ....حالا که توی ایران ما دخترها حق انتخاب نداریم ، پس چرا باید تا موقعیت خوبش پیش نیومده ، تمام وقت و اعصابمون را بگذاریم روی ازدواج .
    100maahگفته خود من وقتی با شوهرم عقد بودم با اینکه خیلی ایرادهایی بود که میدیدم اما بعلت فشار
    خانواده ازدواج کردم که الان هم هنوز اون مشکلات ادامه داره.

    مرسی که اینرا گفتی ، قبلا به دیگران که توی انتخاب میموندند می گفتم که اگر مثلا شوهرتون این اخلاق را داشته باشه ، فکر نکن بعد میتونی عوضش کنی نه اون همین هست که الان میبینی ، و آدما در مورداخلاقشون خیلی کم میشه که عوض بشند اما الان یادم رفته بود خوب پسری که تا الان علاقه ای به خوندن نداشته بعد چه جوری علاقمندمیشه ،اصلا شاید برای اینکه من مثلا ازخودش سرنشم یا بالاتر نشم نگذاره که من ادامه بدم ، اگه برام خیلی مهم نبود کنار می اومدم اما به قول یکی از استادان هر انسانی یک بار به دنیا میاد پس باید به تمام آرزوهای خوبش برسه ، منم آرزومه که استاد بشم و توی محیط دانشگاه کار کنم و نمیتونم رهاش کنم .
    دلجوجان گفتید که : و اگر هم معیارهای اولیه شما رو دارند خوب شاید بهتره باهاشون بیشتر اشنا بشید.

    نه من که گفتم معیارهای اولیه ی من تحصیلاته و شغلش که این آقا هیج کدوم را نداره ، فقط نقطه مثبتش اینه که سنش از من بیشتره 5 سال که این موردخوبه ، خونه داره که اصلا برام مهم نیست چون من فکر میکنم آدم با سعی و کوشش میتونه به مادیات برسه . وتوی یک شرکت کار میکنه ، حالا چکار میکنه راهم نمیدونم.
    بعضی وقتها دلم برای خودم و بقیه دخترهای مثل خودم میسوزه ،دلم میخواد بگم که اصلا اونهایی که علاقه به ازدواج ندارم اونوقت فکر که میکنم یادم میاد به کنایه های مردم و دوستام که با اینکه خیلیهاشون توی زندگیشون مشکلات دارند وجالبه که مشکلاتشون هم تابلو پیداست چه جوری کلاس شوهراشون را میگذارند ویا کنایه که وای چرا ازدواج نکردی می کنند خوب میگم پس باید ازدواج کنم حداقل یکمی افکارمنفیم هم کمتر میشه ، میام به موضوع فکر کنم میبینم یه چنین موردهایی پیش میاد .
    اما خودمونیم ، چه جوری بعضی از آقایون به خودشون چنین حقی میدهند و اینجوری با روحیات یه دختر بازی میکنند حالا اگه یه دختر سیکلی بخواد با یک پسر لیسانس یا بالاتر ازدواج کنه وای انگاری گناه کبیره شده ، همه تعجب میکنند و میگند ارزش پسره بیشتر ه ، اما اگه برعکس بشه ، نه طوری نیست میگند مگه همه چیز تحصیلاته ، و دختره سختگیره .
    بچه هابرام دعا کنیدمن تاالان ازدواج نکردم که به اهدافم برسم یعنی یه آقایی با تحصیلات و عاشق درس ، خیلی برام سنگینه که مجبور بشم با یک نفری که هیچکدوم از این شرایط را نداره ازدواج کنم .
    پروردگارا به من دلیری ده تا تغییر دهم آنچه را که میتوانم تغییر دهم .
    ودر آخر همتون را دوست دارم وبرای موفقیتتون دعا میکنم .

  15. 3 کاربر از پست مفید asaman تشکرکرده اند .

    asaman (چهارشنبه 25 خرداد 90)

  16. #9
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 02 تیر 90 [ 16:00]
    تاریخ عضویت
    1390-3-20
    نوشته ها
    37
    امتیاز
    1,391
    سطح
    20
    Points: 1,391, Level: 20
    Level completed: 91%, Points required for next Level: 9
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    79

    تشکرشده 79 در 30 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: اگر به جای من بودید....

    صرف اینکه ایشون سیکل هستن نباید رد بشن. ببینیدشون و باهاشون صحبت کنید شاید به دلایلی مناسب باشند و بپسندید.

    من زوجی را می شناسم که خانم لیسانس و آقا زیر دیپلم بودند.
    آقا به دلایل مسایل دوران نوجوانی و عدم مهارت خانواده در کنترل و راهنمایی ترک تحصیل کرده بود. بعدها هم شاغل شده بود. تا اینکه بعد از ازدواج به کمک و تشویق همسرش درس خوند، دیپلم گرفت و الان هم دانشجوی فوق لیسانس است. هنوز هم توی همان اداره شاغل است و پست بهتری گرفته است.

    یک طرف دیگه قضیه این هست که زندگی مشترک اینقد مسایل و پیچیدگی داره که شما نخواهید وقتتون را صرف دیپلم گرفتن یا ادامه تحصیل همسر کنید و مخصوصا با مسایل اقتصادی امروزی، با همه اینها ... شاید تشخیص بدید که ارزش داره که این راه را برید.


  17. کاربر روبرو از پست مفید Eva تشکرکرده است .

    Eva (چهارشنبه 25 خرداد 90)


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1404 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 20:13 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.