چقدر زندگی کردن سخته. گاهی ادم احساس می کنه به بن بست رسیده و هیچ راهی نداره. گاهی مثل امروز ادم کم میاره و هیچ کار ی نمی تونه بکنه جز اینکه همه فریاد خفته در گلو رو بر سر خدا بزنه و بعد پشیمان و نادم نه مشکلی حل شده خدا رو هم رنجوندی و گاهی حتی گریه هم ادم و اروم نمی کنه.
خیلی دلم گرفته از خیلی ها . دلم از خودم از دنیا از .... از همه گرفته
دنیا:
مطمئن باش و برو
ضربه ات کاری بود
دل من سخت شکست
و چه زشت به من و سادگی ام خندیدی
انقدر بيقرارم كه هيچ اتفاقي ، دل غمگينم را شاد نمي كند.
می خواهم سخن بگویم از
بیرحمی تقدیر
از بی وفایی انسانها،از
بی پناهی مجنون
می خواهم از پرسه زدن در
کوچه های بی انتهای
تشویش بگویم.
از آرزوهایی که بر دل مانده است
از قصه های آشفته زندگی
آنقدر می خواهم بگویم تا گوش
شنوایی برای شنیدن
دلتنگیهایم پیدا شود.
براستی چه کسی سنگینی
کلامم را به دوش خواهد کشید؟
خسته شدم از زتدگی................
علاقه مندی ها (Bookmarks)