به انجمن خوش آمدید

لینک پیشنهادی مدیران تالار همدردی:

 

"گلچین لینکهای خانواده، ازدواج و مهارتها(به روز شد)"

دانلود موسیقی و آرامش
دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 6 , از مجموع 6
  1. #1
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 05 اسفند 90 [ 19:03]
    تاریخ عضویت
    1390-3-01
    نوشته ها
    433
    امتیاز
    3,819
    سطح
    39
    Points: 3,819, Level: 39
    Level completed: 13%, Points required for next Level: 131
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    783

    تشکرشده 794 در 331 پست

    Rep Power
    58
    Array

    Arrow واسشون نامه نوشتم که اگه مردم...

    دیروز اونقدر عصبانی بودم و همه فکرا اومده بود تو سرم
    فکر کردم شاید تو راه به سمت پارک تصادف کنم چون در حالت عادی ش هم رانندگی م دخترونه نیست


    یه نامه نوشتم واسه خانوادم


    مادر خوبم اگه مردم و نتونستی از چهره م من رو شناسایی کنی می تونی دستهام رو بگیری و جای ضربات چاقوهایی که بهم پرت می کردی رو ببینی اگه قابل دیدن نبود بگو سرم رو بتراشند اون دیگه کاملا معلومه چون وقتی دستم رو می ذارم روی سرم برجستگی جای شکستگی م رو حس می کنم چون داداش وقتی خونه نبودید می شست رو کمرم و می گفت چند دور باید کل خونه رو بگردونیم تا بذارم کارتون ببینی و بخاطر نوازش دستهای قشنگت و پاهای قوی ت کمرم شل شده بود و شب ادراری پیدا کرده بودم.


    پدر عزیزم زخم تو روی دستهام واضح تره گرده شبیه قاشق می مونه... اه! حواسم نبود جای داغ قاشقیه که چون پول تو جیبی داداش رو برداشته بودم تا برم واسه خودم جامدادی بخرم و آرزوی چند سالم رو برآورده کنم رو دستم زدی اما حق داشتی چون نباید به پول تو جیبی کسی دست می زدم شاید اگه چند سال دیگه منتظر می موندم برام جامدادی می خریدی از اونایی که دو طرفش در داره و مستطیلیه, خیلی قشنگه.

    داداشی جونم تو هم می تونی واسه تشخیص هویت کمک کنی, یه مربع خوشگل رو پام هست, اونموقع که قیچی تیز خیاطی مامان رو به سمتم پرت کردی و مستقیم رفت تو پام تو چرا اونقدر قدرت طلب بودی؟کنترل کنار دستت بود و می گفتی زود باش بیا اینو بده بهم, خب من اونور خونه بودم اگه دستت رو تا نصفه دراز می کردی می تونستی برش داری تازشم فکر می کردم داری باهام شوخی می کنی اما یکدفعه بهم قیچی پرت کردی و منو راهی بیمارستان کردی.

    بخاطرتون کلی آمپول خوردم
    خب من از آمپول بدم میومد الانم بدم میاد
    چرا کاری کردید که آمپول بزننم

    پارش کردم و یه لحظه فکر کردم اگه بمیرم چقدر چیزای بد از خودم جا گذاشتم و اونا عذاب وجدان می گیرن خب
    خدایا ببخش که خبیث شدم
    خدایا من و خانوادم رو ببخش


    آمین



    ( در ادامه تاپیک من دیوانه وار تشنهء نوازشم)

  2. 8 کاربر از پست مفید matin_female_1988 تشکرکرده اند .

    matin_female_1988 (یکشنبه 15 خرداد 90)

  3. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 06 تیر 90 [ 22:42]
    تاریخ عضویت
    1389-4-13
    نوشته ها
    57
    امتیاز
    2,036
    سطح
    27
    Points: 2,036, Level: 27
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 114
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    124

    تشکرشده 124 در 41 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: واسشون نامه نوشتم که اگه مردم...

    متاسفم :(

  4. #3
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 30 خرداد 91 [ 02:00]
    تاریخ عضویت
    1389-9-25
    نوشته ها
    71
    امتیاز
    4,612
    سطح
    43
    Points: 4,612, Level: 43
    Level completed: 31%, Points required for next Level: 138
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    971

    تشکرشده 981 در 133 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: واسشون نامه نوشتم که اگه مردم...

    تل می عزیزم سلام.یه روز جدید شروع شده و کلی اتفاق قراره بیافته که ما ازشون بی خبریم...حتما اتفاق هایی زیبایی هم بین این ها هست...اگر بخوای ببینیشون...

    اما خانومی...میشه بهم بگی اون تاپیک چه اشکالی داشت که یه تاپیک جدید باز کردی؟
    اینجوری هر کس میخواد بیاد ،و بخاطر وجود نازنین ات بیاد، و حرفی بزنه سر درگم میشه که به کدوم تاپیک سر بزنه...

    حرف هات دلم رو به درد میاره...من تجربه های شما رو نداشتم جز یکی دو تاش رو...اما با تمام وجودم درکت میکنم.شاید بتونیم با هم یه قدم مثبت تر برداریم اما بهتره از طریق یه تاپیک بحث رو دنبال کنیم...حالا دوست داری این تاپیک پیش بره یا اون یکی؟!

    منتظر جوابت میمونم...

  5. 4 کاربر از پست مفید شیدا حاتمی تشکرکرده اند .

    شیدا حاتمی (یکشنبه 15 خرداد 90)

  6. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 06 اسفند 91 [ 19:52]
    تاریخ عضویت
    1390-1-09
    نوشته ها
    423
    امتیاز
    5,445
    سطح
    47
    Points: 5,445, Level: 47
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 105
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered5000 Experience Points1000 Experience Points
    تشکرها
    3,495

    تشکرشده 3,519 در 509 پست

    Rep Power
    57
    Array

    RE: واسشون نامه نوشتم که اگه مردم...

    دختر خوب اشک منو دراوردی!
    عجب سرنوشتی!
    نمی خواستم اینجا دیگه ازگذشته ام بگم،می خواستم همه منو باهمین زندگی آرومی که الان دارم بشناسنم.
    ولی الان می خوام برات بنویسم.تا بدونی تنها تونیستی که طعم تلخ این روزها روچشیدی.
    اما من مثل تو نوشتن بلد نیستم وخیلی ساده به زبان خودم برات می نویسم.
    به زور یادم میاد، فکر کنم 4 ساله بودم صدای دعوای مامان وبابام ازتو خونه میومد.داشتم توحیاط با خواهرم بازی می کردم.یهویی دیدم مامانم دوید توی حیاط. ازدست بابام فرارکرده بود.بابام رودیدم که از درخونه آچار فرانسه رو پرت کرد طرف مامانم.خون سراسر صورت مامان روپوشوند!
    یادم میاد روزی روکه بابام با مشت زد تو فک مامانم وچندتا از دندوناش شکست.اینم درحالی بود که بارداربود.وقتی بالگد زدتوشکمش دیگه امیدی به زنده بودن بچه نداشتیم!
    خوب یادمه وقتی 10 ساله بودم سراینکه میل به خوردن شام نداشتم منواز اتاق بیرون کرد.مهمون داشتیم ،جلوی مهمونا اینکاروکرد.رفتم بیرون از اتاق.اجازه نداد چراغ روروشن کنم.توی تاریکی نشسته بودم که باسروصداهاشون فهمیدم شام تموم شده.همون موقع بود که احساس کردم یکی داره میاد طرفم.تاریک بود وچیزی نمیدم ولی خشم سیم کابلی رو روی بدنم به خوبی احساس می کردم.بابام منو زیر شلاق کبودم کرد.وقتی اومدن ،سیم روازدستش بگیرن ازموهام گرفت وروی زمین کشوندتا اتاقم.یک طرف موهام از ته دراومد وموند تودستاش.قدرتی داشت که بادراومدن موهام خودش عقب عقب خورد زمین.گناه من چی بود؟میل به خوردن شام نداشتم.تا چندوقت ازخجالت
    شب وروز روسری سرم بودتامباداکسی کچلی یک سرفه سرموببینه!
    اینم یادم میاد که وقتی 8 سالم بود وتوی دفتر مشقم سرکش گاف "ناگهان" رونذاشته بودم اونقدر سیلی ولگد بهم زد تاسروصورتم کبود شد.اونم فقط به خاطر غلط نوشتن تو دفتر مشق!
    واخرین مثالم اینکه وقتی خواهرم 2 سالش بود وسرشیطنت بچگیش بابام کمربندش رو ازکمرش کشید وتابلند کرد بیاره طرف بچه ،من که خیلی ازاین کمرها نوش جان کرده بودم هلش دادم وکمر بند خورد به پای من.که همین الان هم بعد این همه سال جاش روی بالای پام معلومه.


    الان من 25 سالمه وکلی ازاین دعواها وکتکها دیدم.هم کتکی که خودم خوردم وهم کتکهایی که مامانم خورده.اینا فقط گوشه ناچیزی بود که برات مثال زدم.حالا دیگه فقط حرف این دعواها رومی شنوم.می شنوم که با مامانم دعواش شده وباز کتک کاری.تنها کاری که ازدستم برمیاد اینه که خواهرم که حالا10 سالشه بیارم خونه خودم تا اونم مثل من شبا کابوس نبینه وتوروحیه اش تأثیر منفی نذاره.خودمم چون تاچندروز اعصابم خورده وچشم دیدن باباموندارم سعی می کنم چند روز نبینمش بعد دیگه فراموشم میشه.

    tell meعزیز با اینهمه من بابامو دوست دارم وحاضر نیستم یه تارمو ازش کم بشه با اینکه هر بیماری
    الان دارم(سردرد،دردهای مزمن قلب،دردهای مزمن معده، سرگیجه وکلی اختلالات عصبی)همش برمیگرده به اون زمون ها.
    حالم ازیادآوری این صحنه ها بد شد!!!
    سرت رو درآوردم فقط خواستم بدونی تنها تونیستی که شاهد همچین صحنه هایی توزندگیت بودی وهستی.خیلی ازدوستانی که اینجا باشور وشوق تمام میان وپست میذارن طعم این زندگی روچشیدند.
    گلم من این احساساتت رودرک می کنم ومیدونم چه حس بدیه.کاری ازدستم برنمیاد جزاینکه باهات همدردی کنم.

  7. 10 کاربر از پست مفید داملا تشکرکرده اند .

    داملا (یکشنبه 15 خرداد 90)

  8. #5
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 05 اسفند 90 [ 19:03]
    تاریخ عضویت
    1390-3-01
    نوشته ها
    433
    امتیاز
    3,819
    سطح
    39
    Points: 3,819, Level: 39
    Level completed: 13%, Points required for next Level: 131
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    783

    تشکرشده 794 در 331 پست

    Rep Power
    58
    Array

    RE: واسشون نامه نوشتم که اگه مردم...

    نقل قول نوشته اصلی توسط آریاناng
    دختر خوب اشک منو دراوردی!
    عجب سرنوشتی!
    نمی خواستم اینجا دیگه ازگذشته ام بگم،می خواستم همه منو باهمین زندگی آرومی که الان دارم بشناسنم.

    آریانا جونم ببخشید که اشکت رو در اووردم
    متاسفم بابت گذشتت و
    مرسی بابت همدردیت
    به قول "آسمان تنها" این اتفاقها رو باید قبول کنیم
    (به عنوان بخشی از زندگیمون)
    خوشحال نیستم که خیلی ها اینجوری زندگی کردن
    دلم می خواد اون مادرایی که به بچه هاشون آسیب می رسونن بدونن که دارن چه ظلم بزرگی در حق زندگی آینده بچشون می کنن
    دلم می خواد اون پدرایی که محیط خونه رو نا امن می کنن و احساس قدرت می کنن بدونن که دارن چه بلایی سر روحیه خانواده و خودشون میارن
    اگه پدر من دهن بین نبود الان ما مشکل مالی نداشتیم
    اگه قدرت طلب نبود برادر من این رفتارها رو با من نمی کرد الانم همونطوریه فقط دیگه نمی تونه دست روم بلند کنه اما از لحاظ روحی آزارم می ده
    پدرم به خودش بد کرده چون الان که مثلا خوب شده مادرم حسابش نمی کنه
    خب اینجوری خوبه؟
    تورو خدا روش زندگی تونو عوض کنید
    اگه
    مادرید
    اگه
    پدرید
    حتی اگه نیستید و تو آینده خواهید شد
    تورو خدا انتخاب درست کنید
    تورو خدا رفتار درست کنید
    نذارید بچه های طفل معصوم تو یه خانواده مریض رشد پیدا کنن
    نذارید احساس سر افکندگی کنن
    نذارید بهتون بگن چرا ما رو بدنیا اووردید
    چرا؟

    خواهر خوبی باشید
    برادر خوبی باشید





    نقل قول نوشته اصلی توسط شیدا حاتمی
    تل می عزیزم سلام.یه روز جدید شروع شده و کلی اتفاق قراره بیافته که ما ازشون بی خبریم...حتما اتفاق هایی زیبایی هم بین این ها هست...اگر بخوای ببینیشون...


    [size=medium]سلام شیدا جان

    این نامه واسم یه مطلب خاص بود

    نمی خواستم جزو نقل قولهام باشه

    بیشتر از هر چیزی آخرش برام مهم بود

    داشتم یه کار اشتباه می کردم و شاید اگه اتفاقی هم می افتاد خانوادم رو یک عمر دچار عذاب وجدان می کردم
    آخه دیروز خیلی بد رانندگی می کردم و چند بار نزدیک بود چپ کنم
    تو اون تاپیک بحث رو دنبال کنیم خانوم گل
    مرسی که درکم می کنی یه دنیا ازت ممنونم


  9. 6 کاربر از پست مفید matin_female_1988 تشکرکرده اند .

    matin_female_1988 (یکشنبه 15 خرداد 90)

  10. #6
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 18 شهریور 92 [ 10:34]
    تاریخ عضویت
    1389-12-08
    نوشته ها
    390
    امتیاز
    3,339
    سطح
    35
    Points: 3,339, Level: 35
    Level completed: 93%, Points required for next Level: 11
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    1,374

    تشکرشده 1,334 در 350 پست

    Rep Power
    54
    Array

    RE: واسشون نامه نوشتم که اگه مردم...

    سلام عزیزم[/color][color=#006400]

    اشک من رو هم دراوردی ها

    خیلی متاثر شدم عزیزم.

    من فن بیانم به اندازه ی تو خوب نیست اما سعی میکنم بتونم راهنمات کنم.

    اما میخوام بگم:

    همه ی ما ادما تو زندگیمون سختی کشیدیم و خواهیم کشید مهم طرز برخوردمونه با این سختی ها.

    امید داشته باش دوست عزیزم

    به خدا منم مشکلات خیلی داشتم(منم یه جور دیگه)اما الان خدا رو شکر دارم بعضیاش حل شده و بقیشم میخوام حلشون کنم.

    عزیز دلم منم از این دعواها دیدم منم از زندگی بارها شده که سیر شدم منم از خدا مردنم رو خواستم.

    اما باز اروم میشم و راهم رو ادامه میدم.

    هیچ کی تو این دنیا بی مشکل نیست عزیز دلم.

    همه به یه نحوی درگیرن.هر کی یه جور.مهم اینه که خسته نشیم.

    یاد یه شعری افتادم اما نمیدونم درست میگم یا نه ولی مضمونش اینه:

    هر که در این بزم مقرب تر باشد جام بلا بیشتر میدهند.


    دوست دارم عزیزم

    راستی تو رو خدا مواظب رانندگیت باش عزیزم.من میفهمم چی میگی.گاهی وقتا منم لجم میگیره از مشکلاتی که دارم و تو رانندگی اون قدر گاز میدم که بعد به به خودم میام میبینم وااااااای عجب کار احمقانه ای کردما.خوب اگه یه تصادف کنم و خدای نکرده معلول شم چی میشه؟؟؟؟؟؟

    وای از فکرشم میترسم.

    مواظب وجود نازنینت باش.
    [color=#800000][size=large]

  11. 2 کاربر از پست مفید شوکا تشکرکرده اند .



 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1404 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 19:37 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.