دیروز اونقدر عصبانی بودم و همه فکرا اومده بود تو سرم
فکر کردم شاید تو راه به سمت پارک تصادف کنم چون در حالت عادی ش هم رانندگی م دخترونه نیست
یه نامه نوشتم واسه خانوادم
مادر خوبم اگه مردم و نتونستی از چهره م من رو شناسایی کنی می تونی دستهام رو بگیری و جای ضربات چاقوهایی که بهم پرت می کردی رو ببینی اگه قابل دیدن نبود بگو سرم رو بتراشند اون دیگه کاملا معلومه چون وقتی دستم رو می ذارم روی سرم برجستگی جای شکستگی م رو حس می کنم چون داداش وقتی خونه نبودید می شست رو کمرم و می گفت چند دور باید کل خونه رو بگردونیم تا بذارم کارتون ببینی و بخاطر نوازش دستهای قشنگت و پاهای قوی ت کمرم شل شده بود و شب ادراری پیدا کرده بودم.
پدر عزیزم زخم تو روی دستهام واضح تره گرده شبیه قاشق می مونه... اه! حواسم نبود جای داغ قاشقیه که چون پول تو جیبی داداش رو برداشته بودم تا برم واسه خودم جامدادی بخرم و آرزوی چند سالم رو برآورده کنم رو دستم زدی اما حق داشتی چون نباید به پول تو جیبی کسی دست می زدم شاید اگه چند سال دیگه منتظر می موندم برام جامدادی می خریدی از اونایی که دو طرفش در داره و مستطیلیه, خیلی قشنگه.
داداشی جونم تو هم می تونی واسه تشخیص هویت کمک کنی, یه مربع خوشگل رو پام هست, اونموقع که قیچی تیز خیاطی مامان رو به سمتم پرت کردی و مستقیم رفت تو پام تو چرا اونقدر قدرت طلب بودی؟کنترل کنار دستت بود و می گفتی زود باش بیا اینو بده بهم, خب من اونور خونه بودم اگه دستت رو تا نصفه دراز می کردی می تونستی برش داری تازشم فکر می کردم داری باهام شوخی می کنی اما یکدفعه بهم قیچی پرت کردی و منو راهی بیمارستان کردی.
بخاطرتون کلی آمپول خوردم
خب من از آمپول بدم میومد الانم بدم میاد
چرا کاری کردید که آمپول بزننم
پارش کردم و یه لحظه فکر کردم اگه بمیرم چقدر چیزای بد از خودم جا گذاشتم و اونا عذاب وجدان می گیرن خب
خدایا ببخش که خبیث شدم
خدایا من و خانوادم رو ببخش
آمین
( در ادامه تاپیک من دیوانه وار تشنهء نوازشم)
علاقه مندی ها (Bookmarks)