به انجمن خوش آمدید

لینک پیشنهادی مدیران تالار همدردی:

 

"گلچین لینکهای خانواده، ازدواج و مهارتها(به روز شد)"

دانلود موسیقی و آرامش
دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 10
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 27 اردیبهشت 90 [ 20:30]
    تاریخ عضویت
    1390-1-12
    نوشته ها
    8
    امتیاز
    1,466
    سطح
    21
    Points: 1,466, Level: 21
    Level completed: 66%, Points required for next Level: 34
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    11

    تشکرشده 11 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array

    نمی دونم من اشتباه کردم یا نامزدم

    سلام
    سال نو همه مبارک امیدوارم سال خوبی داشته باشید
    یه سری مشکلات و جربحثهایی بین من و همسرم هست که از اول زندگی برا تون تعریف میکنم ممنون میشم راهنماییم کنید و بگید کجای کارم اشتباه بود و من ازدواج می کنم یا همسرم
    من کلا ادم ساکتی هستم حرف زیاد نمی زنم و بیشتر شنونده هستم تو دعوا و جر و بحث همیشه سکوت می کنم یا زیاد بهم فشار بیاد گریه میکنم از نظر ارتباط اجتماعی شاید ضعیف باشم شاید این ضعفم به خاطر تنهایی و نداشتن خواهر و خانواده کم جمعیت باشه و اینکه همیشه همجا با مادرم بودم و همایتم میکرده .

    من ازطریق اینترنت سال 1387 با همسرم اشنا شدم 1/5 با هم دوست بودیم هردومون دانشجو بودیم بیشتر ارتباطمون سر پروژه های دانشگاه بود خانواده ام از موضع انجام پروژه ها خبر داشتن ولی خانواده همسرم کاملا از همه جریان خبر داشتن .
    شرایط کاری خوبی نداشت چون هم ترم اخر بود هم سربازی نرفته بود هم تازه قرارداد کاریش تموم شده بود و بیکار شد .
    پیشنهاد ازدواج داد ولی من چون هنوز درسم تموم نشده بود ازش خواستم تا رسم تموم نشده دیگه حرفی نزنه اونم قبول کرد.
    اون موقع نمی دونم چرا خواستگارا پشت سر هم میومدن نگرانیش و اسرارش برا خواستگاری بیشتر شد یکی از خواستگارا از فامیل نزدیک بود که حتی تا اخر خواستگاری هم پیش رفت ولی به خاطر شرایط فامیلی جواب دادن و تصمیم خانواده ام طول کشید چندتا خواستگار دیگه هم بود که سرم میرفت خودم اصلا قبول نمی کردم ........(جریان خواستگار هابماند)ولی همین هانگرانی همسرما بیشتر کرد اذر 88 اومدن خواستگاری و نمی دونم چرا دهنم بسته شده بود از نظرم هم هیچی به خانوادم نگفتم خانواده هم چیزی نپرسیدن گفتن چون از همدیگه میشناختن پس جوابش مثبت.........
    قبل خواستگاری خیلی با هم صحبت کردیم شاید بیشتر همسرم حرف زد و تمام نقطه نظراتشا گفت و باید و نباید تعین کرد از طرز پوشش تا طرز حرف زدن تا رفتار با خانواده و دوستداشتنی ها از همه دری حرف زد و جایی برا حرف زدن من نزاشت شاید به خاطر کم حرفی خودم بود ...من خانواده راحتی دارم خیلی بهم اعتماد دارن و حرفی که بزنم قبول دارن ولی خانواده همسرم به خاطر زندگی در روستا ساده تر و قوانین خودشا داره مثثل نوع پوشش حرف زدن رفت و امد فامیلی ...

    شب خواستگاری هم باز با هم صحبت کردیم قرار شد چند ماه نامزد باشیم و بعد مراسم عقد توی خونه ما مفصل گرفته بشه و بعد از یه سال نیم عقد مراسم عروسی تو تاریخ تعیین شده بگیرن
    4 ماه سیقه محرمیت خوندیم و لی مراسم عقد را انقدر عقب اندااختن که پدر بزرگم گفت بریم محضر و عقد کنیم
    خانواده شوهرم هیچ تلاشی برا ازدواج ما نکردن انگار دختر مفت می خوان نه خرجی نه جشنی نه مهمونی نه تو دوران نامزدی نه تو دوران عقد حتی یه بارهم خانواده ما را دعوت نکردن وبه رسم مهمونی ها عمل نکردن (بر عکس خانواده من هیچی کم نذاشتن چندبارهم مهمونی گرفتن هم مهمونی پشت عقد هم بعد از نامزدی هم عید هم وقتی که مراسمی بود مثل شب یلدا و مناسبتهای دیگه )
    فروردین 89 در ساده ترین شکل ممکن ما رفتیم محضر عقد کردیم حتی پدرشوهرم گفت کسی محضر نیاد خودشم سریع بعد از ختبهعقد رفت سر کار .
    الان هنوز عقد هستیم و هنوز معلوم نیست سر تاریخ عروسی کنیم یا نه ...به خاطر وضعیت مالی شوهرم و حمایت نکردن خانوادش فکر نکنم بتونیم سال جدید عروسی بگیریم ...

    این جریان ازدواج خیلی هاشا نگفتم چون دیگه خیلی خیلی زیاد می شد

    تو دوران دوستی خیلی ابراز علاقع و دوست داشتن می کرد حتی یه بار تصمیم به جدایی کردم ولی انقدر گریه کرد... که دلم نیومد دلشا بشکنم اعتراف میکنم که علاقع و دوست داشتن من خیلی کمتر بود تنها چیزی که از قبول داشتم دل پاکش بود وگرنه هیچ چیزه دیگش برام قابل قبول نبود نه کار داشت نه سربازی رفته بود نه موقعیت مالی داشت هنوز هم دانشجو کاردانی بود .....
    حرف نزدن من و فراری بودن از جروبحث و دل پاکش و نوع ارتباط همسرم که خیلی حرف میزد و از همه دری تعریف میکرد و همیشه یه چیزی برا گفتن داشت باعث شد که رابتمون ادامه پیداکنه و به ازدواج ختم بشه
    گذشته از این که به هیچ قولش عمل نکرد حالا دیگه نوع رفتارش با قبل فرق کرده به خاطر دوست داشتنش از همه خواسته هام گذشتم حتی به روشم نیاوردم اعتراض هم نکردم همیشه وقتی نامزد بودیم بهم زنگ میزد در روز چند بار همیشه پیش هم بودیم از اول نامزدیمون خونه ماست هفته ای یه بار یا دو هفته ای یه بار میریم خونه اونا ....
    از وقتی عقد کردیم به قول معروف خرش از پل گذشت رفتارشم عوض شد زنگ زدناش شد روزی یه بار بعد کمتر و حتی وقتی کار داره فقط زنگ میزنه و حالم را میپرسه حس میکنم دیگه دوستم نداره یا براش تکرای شدم
    جر وبحثمون زیاد شده یه جور با لج باهام حرف میزنه خیلی سنگ خانواده و فامیلشونا به سینه میزنه از همه چیز میزنه برا خانواده و فامیل خودش مثلا وقتی میره خونه خواهرش من جرئت ندارم زنگبزنم حالشا بپرسم فکر میکنه من ناراحتم که رفته اونجا و سریع میگه من باید برم خونهخواهرم بای از تو اجازه بگیرم ....
    یا وقتی مامان بزرگم دعوتمونکرد میگه خسته ام حال ندارم خوابم میاد نمیام ولی همون موقع مامانش زنگ زد گفت خونه داییش دعوتیم سریع پاشد لباس پوشید بدون اینکه از من نظر بخواد گفت لباس بپوش بریم ..........
    برا عید هم کل وقت خریدشا گذاشت برای دووستاش پسر عمه اش ،برادرش ،خواهرش وبچه خواهرش دو روز اخر را با من اود خرید همش غر زد زود باش بخر خسته شدم پام درد میکنه اصلا تو بد سلیقه ای ... اخرشم از دروغ میگفت خوشگله تامن زودبخرم برگردیم خوهنه حتی لباسی که من اصلا دوست نداشتم میخرید میگفت من دوست دارم خوبه باید بپوشی و میگرفت و از مغازه میومد بیرون .....همه جا هم که میریم میگه خودش انتخاب کرده و ..
    همیشه از سلام و احوالپرسی من با فامیلاش گله میکنه میگه من بلد نیستم سلام الیک کنم و تو فامیلشون من سرد رفتار میکنم (ولی من کوچکترین بی احترامی نکردم خیلی حرف از فامیلشون شنیدم و حتی جواب هم ندادم و بیخیال شدم خیلی کنایه تیکه به هم زدن ولی کوتاه اومدم خودش هم خوب می دونه)
    اوایل همیشه حواسش به من بود تو مهمونی ها پیشم بود تا تنها نباشم همیشه زنگ میزد بریم بیرون ولی حالا همه چیز برعکس شده بی توجهه بیرون به زور میاد زنگ کمتر میزنه فقط من دارم کوتاه میام با حرف نزدنم با بیخیالیم.از رفتارش دیگهخسته شدم از انتخابم پشیمونشدم خیلی از رفتارها هست که نگفتم روز نمیشه که جروبحث نکنیم داره بد رفتار میشه و روز بهروز بدتر میشه

    بعضی وقتها فکر میکنم فقط جسم من می خواد اگه حرفی بزنه مربوط به روابط جنسی
    دوست داره مثل زنای 50 سالرفتار کنم لباس بپوشم دوست داره برم جلو فامیلشون خم و راست بشو هر نم ساعت برم بوسشون کنم :(

    اعصابم ریخت به هم دیگه نمی تونم ادامه بدم و براتون بنویسم
    ببخشید خیلی حرف زدم
    شاید حوصلتون نیاد بخونید
    ممنون میشم بگید مشکل از کجاست میدونم یکیش از حرف نزدن خودمه


    فدای همتون


  2. 2 کاربر از پست مفید eli_87 تشکرکرده اند .

    eli_87 (یکشنبه 21 فروردین 90)

  3. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 18 اردیبهشت 92 [ 16:23]
    تاریخ عضویت
    1389-4-01
    نوشته ها
    697
    امتیاز
    4,956
    سطح
    45
    Points: 4,956, Level: 45
    Level completed: 3%, Points required for next Level: 194
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    2,162

    تشکرشده 2,174 در 573 پست

    Rep Power
    84
    Array

    RE: نمی دونم من اشتباه کردم یا نامزدم

    سلام
    با تالار همدردی خوش اومدی.
    سال نو هم مبارک.
    دوست عزیز قبل از هر چیز بگم بخشی از جر و بحث ها در دوران نامزدی طبیعیه و بعد از اردواج خیلیاشون حل می شن.
    اما معمولا مردا بعد از عقد حتی خطاها و ایرادای خانوادشون و می پوشونن و روش درپوش می ذارن و مدام از اونا دفاع می کنن. به تجربه به من ثابت شده اتفاقا وقتی بر عکس رفتار کنی و همیشه شما پیش قدم باشی برای برقراری رابطه و خطاهاشون و مدام گوشزد نکنی خود مردا به اشتباهات خانواده اقرار می کنن و تازه از شما هم دفاع می کنن.
    همسر شما اگه دوست داره شما بیشتر خانوادش و تحویل بگیری در واقع به خاطر خود شماس. دوست داره که شما نزد اونا عزیز باشی. پس اروم اروم سعی کن یاد بگیری که باید با خانواده شوهر گرم تر و صمیم تر برخورد کنی.. اشتباهات و کم کذاشتناشون و مدام تو سر همسرت نکوبی و برعکس اگر خوبی دارن ا ونو پررنگ کنی و به همسرت بگی مثلا چقدر خوبه که مادرت اینقدر زن تمیز و کدبانوییست و ......
    نگران نباش که وایییی نه مرد پررو می شه دقیقا برعکس دید ما خانما در این جور مواقع مرد به خوب بودن شما پی می بره.
    سعی کن خانواده همسرت و هر جور که هست بپذیری چون شما قادر نیستی چند نفر ادم و تغییر بدی مگر اونقدر رفتار خودت خوب باشه تا به مرور زمان خوبیت به اونا ثابت بشه و رفتار بهتری باهات داشته باشن.
    در مورد همسرت:
    یکی از ایراداتی که به اقایون وارده اینه که رفتارشون بعد و قبل از ازدواج یه ذره فرق داره. این موضوع فقط مشکل شما نیست و مشکل خیلی از ما خانماس پس بزرگش نکن و کطکئن باش که همسرت خیلی بیشتر از قبل دوستت داره فقط بعد از ازدواج شاید کمتر اونو به زبون بیارن.

  4. 9 کاربر از پست مفید sisili تشکرکرده اند .

    sisili (جمعه 12 فروردین 90)

  5. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 27 اردیبهشت 90 [ 20:30]
    تاریخ عضویت
    1390-1-12
    نوشته ها
    8
    امتیاز
    1,466
    سطح
    21
    Points: 1,466, Level: 21
    Level completed: 66%, Points required for next Level: 34
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    11

    تشکرشده 11 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: نمی دونم من اشتباه کردم یا نامزدم

    مرسی از راهنماییت
    خیلی دل گرمم کردی
    خوش بختانه من ادمی کینه ای نیستم همین باعث شده که جروبحث هامون بدون قهر باشه و خیلی زود تموم بشه و ادامه پیدا نکنه من حرف های قبل را دوباره پیشش تکرار نمی کنم
    ولی هیچ وقت حاضر نیست از حرفش بگذره یا واقعیت را قبول کنه اونقدر یه طرفه به موضوع نگاه میکنهو یه طرفهطرفداری میکنه که دلم میشکنه اونقدر بحث را با لج و حس تنفر ادامه میده که من فکر میکنم از من بدش میاد یا من قریبه هستم
    طوری که بعضی موقع ها مجبور میشم بهش بگم بس کن، باهام حرف نزن ،ادامه نده ،تو درست میگی


  6. 4 کاربر از پست مفید eli_87 تشکرکرده اند .

    eli_87 (جمعه 12 فروردین 90)

  7. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 09 تیر 93 [ 15:40]
    تاریخ عضویت
    1389-12-03
    نوشته ها
    453
    امتیاز
    4,461
    سطح
    42
    Points: 4,461, Level: 42
    Level completed: 56%, Points required for next Level: 89
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    2,177

    تشکرشده 2,204 در 465 پست

    Rep Power
    60
    Array

    RE: نمی دونم من اشتباه کردم یا نامزدم

    سلام دوست خوبم. من هم با sisili عزيز موافقم. فقط خواهش ميكنم از خودتون ضعف نشون ندين و سعي كنيد احترام بينتون حفظ بشه. اين مشكل به مرور زمان حل ميشه. شما بايد سعي كنيد به مرور زمان همسرتونو به سوي خودتون متمايل كنيد و اعتمادشونو جلب كنيد. با دستور و اجبار نه! با خواهش غير مستقيم و سياست. مهرباني ، منطق ، آرامش و شوخي (در حد معقول) از جمله ابزار هاي سياست هستند كه بد نيست ازشون استفاده كنيد. چند تا نكته:
    همسرتون رو سين جيم نكنيد و سعي كنيد غير مستقيم ازش اطلاع بگيريد. زياد هم باهاشون تماس نگيريد. فرصت بدين خودشون دلتنگ بشن و تماس بگيرند. هيچكس از اينكه احساس كنه ديگران بهش نيازمند و وابسته هستند خوشش نمياد.

    وقت شناس باشين و در موقع مناسب از احساستون باهاشون صحبت كنيد.

    اقايون رو خانوادشون حساسند. از خانوادشون بد نگين يا اصلا صحبت نكنيد.

  8. کاربر روبرو از پست مفید shabe barooni تشکرکرده است .

    shabe barooni (جمعه 12 فروردین 90)

  9. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 27 اردیبهشت 90 [ 20:30]
    تاریخ عضویت
    1390-1-12
    نوشته ها
    8
    امتیاز
    1,466
    سطح
    21
    Points: 1,466, Level: 21
    Level completed: 66%, Points required for next Level: 34
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    11

    تشکرشده 11 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: نمی دونم من اشتباه کردم یا نامزدم

    مرسی از راهنماییت شب بارونی
    من همیشه طرف دار مامانش هستم واقعا مانش خوبه و من مثل مامان خودم دوستش دارم و هیچ وقت در مورد خانوادش بد نگفتم و همیشه موقعی که اونجا مشکلی با همسرم داشتم کوتاه اومدم وجلویه خانوادش حرفی نزدم وحتی اونجا همیشه بدون چون و چرا حرفشا قبول کردم روی حرفش حرفی نزدم همیشه جلوی فامیلاش و خانوادش بردمش بالا و بهش احترام گذاشتم برایمثال من امسال عید وقتی با خواهرش رفته بود خرید حتی من خبر نداشتم بعد خودش گفت برا خواهرش لباس چه شکلی خریدن من حتی گفتم خودت میگرفتی به عنوان عیدی بهش می دادی بعد چند روز بهم گفت وقتی با خواهرش رفته بیرون من مدام بهش غر زدم و گلایه کردم و... در جایی که من نمی دونستم رفته خرید وخودش یه تیکه گفت وسوتی داد بعدش هم من به روش نیاوردم ......
    دلم طاقت نمیاره بهش زنگ نزنم من روزی یه بار بیشتر زنگ نمیزنم اونم وقتی میزنم که اون روز به من زنگ نزده باشه اخهخونه تنهام و همش چشم به راهشم تا بیاد خونه از اول که باهم نامزد کردیم اون میاد خونه ما
    طوری شده که فامیلاش وقتی میبیننش بهش میگن تو زن نگرفتی تو شوهر کردی (من از این تیکه هاشون خیلی ناراحت میشم ولی به روی خودم نمیارم)
    خودش هزارتا شوخی میکنه که بعضی موقع ها شوخیهاش واقعا ادم اذیت میکنه ولی من اگه یکم شوخی کنم باهاش زود ناراحت میشه همیشه حرف اون عملی میشه
    همه کارها را خودش انجام میده و تصمیم میگیره بعدش میاد به منمیگه .
    فکر میکنه ادم منطقی هست و رومانتیک و خیلی پسر خوبی چون این افکار را خانوادش بهش تحمیل کرن
    مامانش همیشه میگه این پسر خوبم بوده که دادم
    خواهرش میگه خیلی رمانتیکه زیادی رویایی
    داداشش میگه خیلی صبوره و ناراحت نمیشه اگه ناراحت بشه بدون طرف تقصیر داره
    این حرفها همیشه و مدام از طرف خانوادش بدون دلیل و حرفی تکرار میشه اگه هم حرفی بزنم که نمی زنم قبول نمیکنن و باز همین حرف ها را تکرار میکنن......
    .....

  10. 3 کاربر از پست مفید eli_87 تشکرکرده اند .

    eli_87 (جمعه 12 فروردین 90)

  11. #6
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 18 اردیبهشت 92 [ 16:23]
    تاریخ عضویت
    1389-4-01
    نوشته ها
    697
    امتیاز
    4,956
    سطح
    45
    Points: 4,956, Level: 45
    Level completed: 3%, Points required for next Level: 194
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    2,162

    تشکرشده 2,174 در 573 پست

    Rep Power
    84
    Array

    RE: نمی دونم من اشتباه کردم یا نامزدم

    سلام
    خیلی خوبه که با خانوادش رابطه خوبی داری . افرین.
    دوست عزیز من یه سوال می پرسم امیدوارم ناراحت نشی.:
    مگه می شه همه با ادم بد رفتار کنن یا همه بگن شوهرت خوبه و مثلا فقط تو بدونی بده؟
    (اینا مثال بود می دونم از دید شما همسرت بد نیست.)
    فقط می خوام بگم تو رفتارای خودت دقیق شو. شما دو تا ادم هستید با دو فرهنگ مختلف و از دو خانواده مختلف .
    پس رفتاراتون با هم فرق می کنه. مثلا ممکنه در خانواده شما تلفن زدن و از حال همسرت با خبر شدن خوب باشه ولی از دید همسرت و خانوادش این کار چک کردن او محسوب بشه.
    پس دقیق شو به اختلافان فرهنگیتون و اونا رو بین خودتون هماهنگ کن.
    در ضمن یه چیزیم حالا که همین اول راه هستی بگم:
    اگه بینتون اختلافی بوجود اومد و واقعا همسرت مقصر بود برای اشتی اقدام نکن چون مشکلات بعدی و در پی خواهد داشت.
    حتی اگه خیلی طول کشید صبور باش و بذار او برای عذر خواهی اقدام کنه. البته قهر نکن اما سنگین رفتار کن تا متوجه اشتباهاتش بشه.
    به خاطر اینکه بحث بینتون طولانی نشه مدام حق و به او نده که این پایه ریزی یک بدعت بد بینتون می شه و بعد راست کردن این ساختمان کج کار سختی خواهد بود.
    موفق باشی

  12. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 27 اردیبهشت 90 [ 20:30]
    تاریخ عضویت
    1390-1-12
    نوشته ها
    8
    امتیاز
    1,466
    سطح
    21
    Points: 1,466, Level: 21
    Level completed: 66%, Points required for next Level: 34
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    11

    تشکرشده 11 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: نمی دونم من اشتباه کردم یا نامزدم

    درسته وقتی همه بگن خوبه یعنی خوبه (رای با اکثریت) ولی این هم شنیدید که میگه برای دیگران مادر و برای ما زن باباست؟

    شوهرم خیلی خون گرمم و خیلی زود با همه صمیمی میشه و بیشتر از روی سادگی با همه خوبه. از نظر حرف زدنباید بگم خیلی حرف میزنه و باهمه تعریف میکنه و از هر دری سخنی داره برای گفتن ولی من نقطه مخالف این اخلاقش هستم کم حرف میزنم اگه حرف بزنم با کسی مطمئنن خیلی طرف را میشناسم و باهاش راحتم این یکی از مشکلاتمونه که من حرف زدن زیاد اون رنج میبرم و اون از کم حرفی من رنج میبره و همیشه گلایه میکنه حتی قبل از رفتن به جایی بهم تذکر میده یا مثلا تو خیابون وقتی اشنایی میبینه با دست میزنه به من و یه جورایی بهم میفهمونه که سلام علیک خیلی خیلی گرم بکن درجایی که من اونقدر ادب دارم که بخواهم سلام علیکم مثل همه باشه و کم نزارم اگه هم زیاد نباشه به خاطر اینکه من اشنایی ندارم باهاشون من حتی خیلی از فامیلاشون ندیدم و فقط فامیل نزدیکشون میشناسم .
    بیشتر همسرم زنگ میزنه وفقط موقعی که هیچ اطلاعی ازش نداشته باشم و اون زنگ نزده باشه و من نگران بشم بهش زنگ میزنم
    هیچ وقت از حمایت کردن خانوادش گلایه نکردم ولی دوست ندارم اخر همه به فکر من باشه واقعا از این موضوع رنج میبرم مثل خرید عید امثال و سال گذشته وبیرون رفتن ها و مهمونی رفتن های فامیلی اول با خانواده میره بیرون و خرید بعد روز اخر اسفند یاد من افتاد اون هم با هزار تا قر قر کردن و گلایه من را برد بیرون که هیچ ذوقی برا بیرون نرفتن نداشتم و از روی اجبار بود
    اگه فامیل ما دعوت کنن باید با التماس ببرمش و مدام بگم پاشو پاغشو زود باش .... اونم یا اون موقع خواب یا میگه پام درد میکنه یا میگه خسته یا حال نداره
    ولی خونه فامیل خودشون لازم نیست بهش بگی پاشو خودش از قبل رفته لباس پوشید و اماده امادست بعد میاد به من میگه پاشو فلان جا دعوتیم .!!!!!!!!
    این اتفاقها به وضوح برام اتفاق افتاده تو یه لحظه هم خونه فامیل ما دعوت بود که به دلایل های گفته شده گفت نمیاد یک دقیقه بعد فامیل خودشون دعوتش کرد سریع پاشود و اماده شد اون موقع اگه من میگفتم نمیام به نظر شما خوب بود؟؟؟؟ولی من را مجبور میکنه و قهر میکنه و میبره.
    قهر بین ما اصلا طول نمیکشه هردومون فراموش میکنیم و تمومش میکنیم جروبحثی نداشتیم که به معذرت خواهی و.. تموم بشه
    همیشه جروبحثهامون بدون نتیجه و پایان هست
    اگه سنگین رفتار کنم میفهمه و میگه لج کردی و رفتارش بدتر میشه اونقدر بد رفتار و با کلمات سخت رفتار میگنه که اررابطمون و ازدواجم بدم میاد ...

  13. 2 کاربر از پست مفید eli_87 تشکرکرده اند .

    eli_87 (یکشنبه 21 فروردین 90)

  14. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 27 اردیبهشت 90 [ 20:30]
    تاریخ عضویت
    1390-1-12
    نوشته ها
    8
    امتیاز
    1,466
    سطح
    21
    Points: 1,466, Level: 21
    Level completed: 66%, Points required for next Level: 34
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    11

    تشکرشده 11 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: نمی دونم من اشتباه کردم یا نامزدم

    سلام
    باز من اومدم با یه مشکلی که شاید خودم بزرگش کردم
    دیروز نامزدم زنگ زد گفت که میخواد بره بندر عباس تا برای کارفرمای شرکتی که قبلا کار میکرده 2الی 3 روز کارشونا انجام بده چون نیرو کم دارن و... من گفتم نه به مسخره گرفت و حرفما جدی نگرفت و خندید با این حرکتش بدتر لجم گرفت اخهمن اصلا از اون کارفرماش خوشم نمیاد چون خود نامزدم سر مسائل کاری قبلا باهاش مشکل داشته و حتی کارشون به اداره کار هم کشیده و خیلی از مزایا و حق شوشو نداد و...
    باز دوباره میخواد بره براش کار کنه انقدر هم ساده همیشه مفت کاری میکنه برای همه همینه منم از این کاراش اصلا خوشم نمیاد وقتی هم بهش میگم زن داری دیگه برای خودت کار کن (اخه وضعیت مالی خوبی نداره نامزدم برا همین من بهش میگم وقتت را برای دیگران حدر ندهدیگه مجرد نیستی مسئولیت گردنته و هنوز هیچ پس اندازی برا اینده و خرج عروسیمون نداره اصلا به فکر نیست ...گوش نمیده)
    پشت تلفن گفت میام خونه با هم حرف میزنیم
    از این کارش بدم میاد که همیشه میره قول وقرارشا میزاره بعد میاد به من میگه مثل این دفعه ...
    وقتی اومد خونه گفت می خوامبرم من گفتم نه گفت ربطی نداره اصلا من برا کار شاید برا همیشه بریم تهران من گفتم چه جور خودت تنها تصمیم گرفتی به مسخره گرفت
    منم گفتم پس منم میامبندر عباس گفت نه منم بهشگفتم یا منا میبری یا نمیری .....
    امروز هم باز زنگ زد گفت وسایلما اماده کن من بهش گفتم نمی کنم .....
    خودش از سر کار اومد من هم زیاد بهش محل نزاشتم و حرف نزدم خودش رفت همهوسایل را اماده کرد لباس پوشید هرچی هم بهمن گفتت چته چرا حرف نمی زنی چرا قهری من بهش چواب ندادم گفتم قهر نیستم و...
    هرچی هم شوخی کرد محل ندادم
    خداحافظی هم کرد جواب ندادم یه جورایی قهر کردم
    رفت از خونه بیرون ولی دوباره برگش خندید کهمنبخندم باهاش اشتی کنم ولی من بهش گفتم برو دیرت میشه اونم گفت بزار با دل خوشی برم منمگفتم اگهمیخوستی این طوری نمی کردی ...
    وقتی رفت من از پشت پنجرهنگاش کردم مثل همیشه اخه از اول وقتی میرهمن عادت دارم از پشت پنجرهنگاش کنم تا از سرکوچه رد بشه.....

    حالا دیگه نمیدوننم چکار کنم شاید برخوردم بد بوده و نباید اینکارا میکردم ولی تقصیر خودشه می دونه من از اونمرد خوشم نمیاد وموافق نیستم باهاش کار کنه چندبارهم بهش گفتم ولی باز می ره بدون من تصمیم میگیره وکار خودشا میکنه و بدتر میکنه حتی قبل ازدواج منبهش گفتمشهر دیگه نمیامبرا زندگی ولی باز میگه من میخوام برم تهران با این مرده کار کنم و برا زندگی میریم همش حرف خودشا میزنهو عمل میکنه


    چکار کنم از دستش دلم گرفته ازش انگار فقط کارش و دوستاش براش مهمن





  15. #9
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 25 مهر 92 [ 09:18]
    تاریخ عضویت
    1388-10-19
    نوشته ها
    1,262
    امتیاز
    11,056
    سطح
    69
    Points: 11,056, Level: 69
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 194
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class10000 Experience Points
    تشکرها
    4,891

    تشکرشده 4,928 در 1,071 پست

    Rep Power
    143
    Array

    RE: نمی دونم من اشتباه کردم یا نامزدم

    سلام الی جان

    اگه اجازه بدی فقط می خوام در مورد این پست آخرت نظر بدم. عزیزم سعی کن خیلی تو مسائل شغلی نامزدت و بعد ازدواج شوهرت دخالت نکنی. یه مرد باید این حق رو داشته باشه که مردانگیش و توانایی هاش رو اثبات کنه و حتی خطر کنه. اون نان آوره خانواده ست، پس باید خودش این مسئولیت رو بپذیره و حتی تاوان اشتباه احتمالیش رو بده. حالا اگه ازت مشورت خواست، خوب نظرت رو در حد مشورت دادن و نه تحمیل بگو.

    در ضمت بذار حد و حدودتون و اینکه کجا باید نظر بدی و کجا باید ازت نظر بپرسه معلوم بشه. اگه تو هرکاریش دخالت کنی دیگه حتی اگه حقم باهات باشه، به حرفت گوش نمی کنه و تمام نظرات براش بالسویه و دخالت محسوب میشه.

    اینو گفتم که برای رفتن و زندگی تو یه شهر دیگه تو بعنوان زنش حق داری نظر بدی و باید نهایتا به یه تصمیم مشترک برسین ولی در مورد اینکه با کی کار کنه، چنین حقی نداره و تنها می تونی نظرت رو اونم اگه ازت خواست بگی و تصمیم رو بهش بسپاری.

    البته این نظر من بود.
    در مورد بقیه مسائل هم که انشاءا.. بقیه دوستان راهنمایی می کننن و بنده هم به همراه شما استفاده می کنم.

  16. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 27 اردیبهشت 90 [ 20:30]
    تاریخ عضویت
    1390-1-12
    نوشته ها
    8
    امتیاز
    1,466
    سطح
    21
    Points: 1,466, Level: 21
    Level completed: 66%, Points required for next Level: 34
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    11

    تشکرشده 11 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: نمی دونم من اشتباه کردم یا نامزدم

    مرسی از راهنماییت blue sky
    ولی هیچ وقت مشورت نمیکنه و فقز وانمود میکنه که با من مشورت کرده
    همه کار هاش و رفتارهاش شده وانمود کردن بعضی موقع ها فکر میکنم برای حرف و دید فامیل و دیگران زندگی میکنه و اهمیت میده
    من و داداشم با هم نامزد کردیم وقتی زن داداشم خونه ما باشه چند بار از شرکت به من زنگ میزنه ولی روزای دیگه به ندرت پیش میاد که زنگ بزنه و همیشه جلو زن داداشم خودشا خوب و عاشق پیشه نشون میده یا وقتی خونشون هستم .

    دوست دارم خودش باشه یا حداقل مثل قبلا و اوایل باشه مثل زمان دوستیمون (یادش بخیر)
    اکه من نباید به کار اون کار داشته باشم پس اون هم نباید بهکار منکار داشته باشه و از من سوال بپرسه کجا برم منم هیچ وقت ازش اجازه نمیگیرم که برجایی یا کاری کنم منم باهاش هیچ وقت مشورت نمیکنم هر کسی برای خودش زندگی کنه؟ (پس چرا با هم ازدواج کردیم )ادما با هم ازدواج میکنن که بچه دار بشن و زن کارای خونشون انجام بده براش کلفتی کنه و بگه چشم هرطور شما دوست دارید بهنظر من شریک زندگی یعنی همه چیز ......



 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1404 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 20:18 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.