سلام
خوشحال می شم اگر نظرتون رو در مورد مشکلم بگید. واقعا مستاصلم
حدود دو سال قبل با جوانی آشنا شدم.با هم قرار ازدواج داشتیم. ولی مشکل اینجاست که اصلا شرایطش رو نداریم. ادامه دادن بیشتر از این رابطه هم مارو به گناه می اندازه و من نمی خوام اجازه بدم. گاهی تصمیم می گیرم که هم دیگه رو نبینیم ولی این کار هم به شدت روی اعصاب هردومون تاثیر می ذاره و عملی هم نیست.
اون از طرف خانواده اش هم هیچ حمایتی نمی شه با این که می دونن اصلا به روی خودشون نمی آرن. در صورتی که من از همون اول همه چیو به خانوادم گفتم و اونها هم منو حمایت کردن.
از یه طرف ترس از افتادن به گناهه از یه طرف هم حرف مردم و خانواده ام که هی سوال می کنن چی شد. به همین خاطر تصمیم گرفتم حالا که هرکار می کنیم حتی فقیرانه ترین شرایط برای ازدواجمون هم فراهم نمی شه همه چیو تموم کنم. چون واقعا معلوم نیست تا کی این وضعیت ادامه داره.
البته بگم قبلا هم این تصمیمو گرفتم ولی به خاطر علاقه و وابستگیمون دوباره برگشتیم با هم.
می خوام بدونم چه طور آسیب های رابطه رو برای هر دومون کم کنم.
بعد از عید هم یک امتحان خیلی سرنوشت ساز داره.
باید صبر کنم تا امتحانشو بده؟ این جوری بد نیست با کسی که می خوام ردش کنم بیرون برم و حقیقت رو ازش مخفی کنم؟
با این که خیلی خیلی نگران واکنش و تاثر اون هستم خودمم واقعا دیگه اعصابشو ندارم.نمی تونم بگم چه قدر رنج می کشم. از یه طرف این بلا تکلیفیه تو سن 26 که دیگه دارم فرسوده می شم. از یه طرفم نمی دونم بعد از به هم زدن با اون می خوام چه کار کنم. از همین حالا هر پسری که سعی می کنه بهم نزدیک بشه روانی می شم. فکر نمی کنم بعدا بتونم رابطه درستوحسابی دوباره پیدا کنم. برام مفهومی نداره. 2سال از بهترین سال های زندگیم فنا شده.
ولی روی این تصمیم که می خوام دیگه همه چیو تموم کنم مصر هستم. چون فراهم نشدن شرایط اگه 70 در صدش به خاطر وضعیت جامعه باشه 30 در صدشم دست خود آدمه. با این که دوستش دارم ولی دیگه یه جورایی از چشمم افتاده. انگار که قابل اتکا نباشه. منم دخترم می خوام با یکی باشم که بتونم بهش تکیه کنم. زندگی هزار جور بالا و پایین داره.
نمی دونم باید چطوری با عواقب جدایی کنار بیام؟
می شه آروم آروم تمومش کنیم؟ چه کار باید بکنم؟
ممنون می شم اگر تا دیر نشده راهنماییم کنید
علاقه مندی ها (Bookmarks)