انا لله و انا الیه راجعون
سلام بر دوستان عزیز
شنبه هفته پیش که از اینجا رفتم به ehtemalan عزیز گفتم که فقط 15 دقیقه دیگه اینترنت دارم و بعد شمیرم تا فردا ! چون فکر میکردم حتما فرداش میام و حرف میزنیم. اما نشد بیام چون پدرم عمرش رو داد به شما عزیزان و بار سفر عبدی بست و از پیشمون رفت ...
رفت پیش خدا
جایی که باید می رفت و باید بریم تا مرگ و زندگی معنا پیدا کنه.
جایی که جایگاه ابدی ماست و از اول هم از همونجا به این کره خاکی اومدیم.
بابام رفت پیش مهربون خدا، رفت و از این همه رنج و عذاب خلاص شد.
رفت و از درد و بیماری و غصه و رها شد...
بابام این یکی دو سال اخیر بیمار بود.ناراحتی عصبی داشت و انقدر دارو مصرف کرد که ناراحتی گوارشی هم پیدا کرد.قلبش یه کم کم کار بود نارسایی قلبی داشت و همین باعث شده بود خون رسانی به مغزش کم بشه و بیخواب و عصبی بشه.
اما طوری بود که همیشه حتی شب قبل از اینکه از دنیا بره خودش رختخوابشو پهن می کرد و میخوابید یعنی خودش کاراشو انجام میداد و اجازه نمیداد ما انجام بدیم.
هزار بار گفتیم بابا سیگار نکش یا لااقل کمتر بکش ، گفتیم ین سیگار لعنتی تو رو از بین میبره اما گوش نکرد .میگفت من الان تو سنی هستم که نمیتونم ترکش کنم و خود ترکش باعث مردنم میشه .
آخرشم به علت سکته قلبی از دنیا رفت...
از دنیا رفت و ما رو تنها و بی پدر گذاشت...
البته ما یه پدر داریم که از پدر شناسنامه ای مون خیلی خیلی بهتر و مهربونتر و عزیزتره ، بیشتر از بابای خودمونهم دوستمون داره و مواظبمونه،
اما زمان (ع) رو میگم، از این به بعد به ایشون میگیم بابا...
خدا رو شکر میکنم که نذاشت پدرم لحظات اخر عمرش عذاب بکشه و لحظه احتظارش طولانی و دردناک بشه ...خیلی راحت و آروم و در عرض حدود دو دقیقه تموم کرد و به آرزوش رسید..
این اواخر میترسید سکته کنه و بیوفته رو دستمون اما خدا نذاشت نه اون عذاب بکشه نه ما
خدایا شکرت که پدرم رو اون جوری که دوست داشت بردی پیش خودت.
خدا رفتگان همه شما عزیزان رو قرین رحمتش قرار بده و بیامرزه
علاقه مندی ها (Bookmarks)