سلام
خواهر من و شوهرش حدود ده سال است که ازدواج کرده اند. متاسفانه در دوران عقدشان مشکلی بود که تصمیم به جدایی داشتند که با وساطت بزرګترها ( البته بدون حل مشکل ) صورت مساله را باک کردند و طلاق منتفی شد.
بعد از آن زندګی چندان جالبی نداشتند. خواهر من آدم کم حرفی است و کلا نه خوبی و نه بدی زندګیش را نمی ګوید.
حدود سه سال بیش شوهر خواهرم حدود یک ساعت با من حرف زد و از اینکه زندګی خوبی ندارند و جالب اینکه مساله دوران عقد را برای من بازګو و تشریح کرد. من واقعا هیچ حرفی نمی توانستم بزنم. ترسیدم که هر حرفی قضیه را بدتر کند. سکوت کردم و فقط چند تا جمله مثل فکر نکنم اینطور باشه، ... این قضایا مال ګذشته است و باید فراموش کنید. اون هم حتما زندګیش و شما را دوست داره و ... بعد هم بیشنهاد مراجعه به مشاور دادم و تمام شد.
همان شب ایشون به من اس ام اس زدند که در مورد حرفهایی که امروز با هم زدیم لطفا با کسی صحبت نکن و چیزی نګو. من هم تا به حال به کسی نګفته ام.
هر چند وقت یک بار اختلافات این دو نفر بالا می ګیرد و بقدری روابطشان به بن بست می رسد که خواهر من علیرغم کم حرفی و صبوری به خانواده ګله می کند که همسرم خیلی اذیتم می کند.
مادر و بدر من هم اولین و آخرین بیشنهادشان طلاق است. به نظر من خیلی سطحی و سنتی فکر می کنند. زمانی که عقد بودند و می خواستند جدا شوند بدر و مادرم قبول نکردند. چون فکر می کردند که دختری که در زمان عقد جدا شود هزار حرف بشت سرش است که حتما موردی بوده که عقد کردند و جدا شدند. اما الان می ګویند دخترمان شاغل است، خانه دارد، درآمد و بس انداز هم دارد، نیازی به این مرد ندارد!!!
هفته ګذشته مادرم با یکی از اقوام ما که واسطه این ازدواج بوده تماس ګرفته و موضوع را توضیح داده که ده سال است این آقا دختر من را اذیت می کند. خانم واسطه هم به خاله دامادمان زنګ زده و خلاصه کل فامیل را خبر کرده اند. کاری که به نظر من اصلا درست نبوده. شوهر خواهرم هم ګفته حالا که مامانت این کار را کرده و آبروی من را توی فامیل برده کاری می کنم که بشیمان شود. من هم قبول دارم که کار مادرم زشت بوده و اشتباه، اما اصلا نمی دانم این وسط چه کار کنم. مادرم حرف من را ګوش نمی کند و می ګوید بذارم دخترم از دست بره؟ خواهرم بی توجه به زندګیش و دخترش آروم و صبور و افسرده به کار خودش ادامه می دهد. شوهرش عصبی و خسته و ناراحت و ...
به نظر شما آیا درست است که من دخالت کنم و با شوهر خواهرم صحبت کنم؟ می خواستم زنګ بزنم با شوهر خواهرم صحبت کنم. ګفتم با توجه به اینکه قبلا هم خودش با من صحبت کرده، شاید از اینکه من با ایشان در مورد زندګیشان صحبت کنم ناراحت نشود. می ترسم هم ناراحت شود و قضیه را بدتر کنم.
خواهرم و همسرش از من بزرګتر هستند. رابطه من و شوهر خواهرم معمولی است. تا به حال در این مسایل دخالتی نکرده ام و همیشه هم احترام ها و رعایت حد و حدودها در خانواده بوده و هست. کلا اهل دعوا و فحش و ... هم نیستیم.
علت اینکه می خواهم با شوهر خواهرم صحبت کنم این است که فکر می کنم ایشان با منطق من همراه ترست تا خواهرم. به خواهرم بارها ګفته ایم که مشاوره برود ( من نګفتم ) اما اصلا برایش مهم نیست که این مساله حل بشود. ولی فکر می کنم شوهرش راحت تر ببذیرد.
این مساله باعث شده که دخترشان هم اذیت بشود. دختر بسیار باهوش و با محبت و نازی که این وسط آسیب رابطه نادرست بدر و مادرش را می بیند.
علاقه مندی ها (Bookmarks)