به انجمن خوش آمدید

لینک پیشنهادی مدیران تالار همدردی:

 

"گلچین لینکهای خانواده، ازدواج و مهارتها(به روز شد)"

دانلود موسیقی و آرامش
دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 2 , از مجموع 2
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 05 آبان 99 [ 11:26]
    تاریخ عضویت
    1386-12-06
    نوشته ها
    198
    امتیاز
    25,868
    سطح
    96
    Points: 25,868, Level: 96
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 482
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class25000 Experience Points
    تشکرها
    743

    تشکرشده 1,065 در 185 پست

    Rep Power
    0
    Array

    عشق؛ عصاره زندگی آدمی

    دانه فلفل سیاه و خال محبوبان سیاه
    هر دو جانسوزند اما این کجا و آن کجا

    در این تالار به خاطر موضوعهای مورد بحثش زیاد به عشق می پردازند. اما عشق به عنوان عصاره زندگی آدمی رو به بی نهایت داره.
    من سخن کوتاه می کنم و مطلب زیر را از فرزان شهیدی در مورد عشق می آورم.


    [align=justify] عصاره انديشه عرفاي گران‌سنگ پهنه ادب فارسي همچون مولانا وحافظ در گوهر «عشق» خلاصه مي‌شود كه آتش به همه عالم زده ودل ودين از هشياران ببرده است.
    شخصيتي چون مولانا جلال الدين در برهه‌اي از حيات خود پس از برخورد با شمس تبريزي اين عشق را مي‌آزمايد وجان به اخگر آن مي‌گدازد وتجارب عملي وشوريدگي خود را در قالب ابياتي عاشقانه وعارفانه مي‌سرايد. ني وجود او به حكايت اسرار وحقايق عشق مي‌پردازد وشوق وصال ورنج فراق را به تصوير مي‌كشاند:[/align]

    بشنو از ني چون حكايت مي‌كنـــد
    وزجـــدايي ها شكايـت مي‌كنـــد
    سينه خواهم شرحه شرحه از فراق
    تـا بگويم شـــرح درد اشتيــــاق
    آتش عشق است كاندر ني فتــــاد
    جوشش عشق است كاندر مي فتاد
    آتش است اي بانگ ني نيست بـاد
    هر كه اين آتش نـدارد نيست باد


    غزليات بي‌بديل حافظ شيرازي نيز كه جامي آن را تا سرحد اعجاز مي‌ستايد، ترجمان تجاربي عاشقانه در قالب رمز وكنايه واستعاره است. حافظ مونس قرآن وقرين درس صبحگاهي وهمدم باد صبا در سحرگاهان است، اما درتوصيف يار آسماني از كنايات زميني مدد مي‌جويد ودر توصيف معشوق از زلف ورخ ولب وقامت سخن مي‌گويد. لذا شگفت نيست كه همين حافظ سر از دير مغان وخرابات درآورده وسجاد به مي رنگين مي‌نمايد:
    به مي سجاده رنگين كن گرت پير مغان گويد
    كه سالك بي خبر نبود ز راه ورسم منزل‌ها

    ورود در وادي عشق به طور طبيعي نوعي عزلت براي عاشق رقم مي‌زند، از اين رو عرفا وعشاق معمولا در زمانه خود غريبند وهم‌نفس وحريفي نمي‌يابند، بل از صحبت ناجنس وديو ودد ملولند:
    دي شيخ با چراغ همي گشت گرد شهر
    كز ديو ودد ملولم وانسانم آرزوست

    كجاست هم‌نفسي تا كه شرح غصه دهم
    كه دل چه مي‌كشد ز روزگار هجرانش

    مولوي چون مستمعي براي بانگ ني نمي‌يابد، خود پاسخ خود را مي‌دهد:
    در نيابد حال پختــــه هيچ خـام
    پس سخن كوتاه بايد والسلام

    .
    .
    .

    آنچه عاشق را در هياهوي زرق وبرق وافسون دنيا وآشفته بازار تزوير و ريا، تسلاي خاطر است جرعه‌اي از جام عشق است كه مفتي شهر حرامش مي‌داند، اما عاشق در پناه آن دمي از شر وشور دنيا مي‌آسايد:

    شراب تلخ مي‌خواهم كه مرد افكن بود زورش
    كه تا يك دم بياسـايم زدنيا وشر وشورش


    البته شراب عشق دختر رز نيست ومستي آن نيز به گونه‌اي دگر است:
    شراب عشق نبود زاب انگور
    ره نوشيدنش هم از گلو نيست

    وازدگي از دكان دين حتي شامل مظاهر مشروع ومطلوب آن همانند دانش ومدرسه هم مي‌گردد، چرا كه از اين نهاد هم شائبه ريا برمي‌خيزد وعاشق حاضر است طاق ورواق آن را به ساقي وميكده بفرو‌شد:
    طاق ورواق مدرسـه وقيل وقال علم
    در راه ميكده وساقي مه‌رو نهاده‌ايم

    جالب آنكه مولانا نيز همچون حافظ سالها قرين علوم ديني بود وواعظ وعالمي برجسته به شمار مي‌رفت، اما طوفان شمس تبريزي خرمن صيت او را برباد داد وگويند چون كتاب از دستش برگرفت وبه حوض مدرسه قونيه انداخت، او را از علم قال به علم حال كشانيد.
    مولانا در مثنوي براي درمان آلام روحي نسخه «عشق» را تجويز مي‌كند كه علتهاي دروني را مداوا مي‌كند وريشه نخوت ناموس را در وجود انسان مي‌سوزاند:

    خوش باش اي عشق سوداي ما
    اي طبيب جمله علـــت‌هاي ما
    اي دواي نخــــوت ونامـوس ما
    اي تو افلاطون وجالينــوس ما


    علي الظاهر اين نسخه فراتر از درمان دردهاست ونه تنها كار جالينوس را مي‌كند، بلكه وظيفه افلاطون را هم به انجام مي‌رساند. يعني عشق از يكسو طبيب است وشفا بخش، واز ديگر سو حكمت آموز است وانديشه پرور:
    بلبل از فيض گل آموخت سخن ورنه نبود
    اين همه قول وغـزل تعبيه در منقارش

    آن روز بر دلـم در معنا گشوده شد
    كز ساكنان درگه پير مغان شدم

    با اين حال طريق عشق طريقي است دشوار وجان‌سوز وتوسن عشق سركش است وخون‌ريز:



    الا يا ايها الساقي ادر كاسا وناولها
    كه عشق آسان مود اول ولي افتاد مشكل‌ها


    عشق از اول سركش وخوني بود
    تا گريزد آن‌كه بيروني بود


    چو عاشق مي‌شدم گفتم كه بردم گوهر مقصود
    ندانستم كه اين دريا چه موج خون‌فشان دارد


    لذا عاشق بايد مرد راه باشد وخطرات وملامت‌هاي اين طريق را به جان بخرد، زيرا عشق هما‌ن گونه كه درمان است، در عين حال نوعي درد است واشك خونين وسوز جگر مي‌طلبد:

    اشك خونين نمودم به طبيبان گفتند
    درد عشق است وجگر سوز دوايي دارد


    وكسي به اين آستان بار مي‌يابد كه جان در آستين داشته باشد:
    حريم عشق را درگه بسي بالاتر از عشق است
    كسي آن آستان بوسد كه جان در آستين دارد

    به تعبير مولانا عشق هم زهر است وهم ترياق، هم لذيذ است وهم اليم، وجالب آنكه عاشق به دو وجه متضاد آن علاقه دارد والم وجور آن را برمي‌تابد:

    اي جفاي تو زدولـت خوب‌تـــر
    انتقــــــام تو زجــان محبـوب‌تر
    نار تو اين است نورت چون بود
    ماتمت اين است سورت چون بود
    عاشقم بر لطف وبر قهرش بجد
    اي عجب من عاشق اين هردو ضد


    عشق سودايي است دروني ميان عاشق ومعشوق در كشاكش وصل وفراق ودر فراز ونشيب وفا وجفا ودر عرصه ناز ونياز:

    ميان عاشق ومعشوق فرق بسيار است
    چو يار ناز نمايد شما نياز كنيد

    عشق را صــــد ناز واستكبار هست
    عشق با صد ناز مي‌آيد به دست


    لذا زبان حال عشاق آميزه‌اي است از شكر وشكايت:

    زان يار دلنوازم شكري است با شكايت
    گر نكته دان عشقي بشنو تو اي حكايت

    بي مزد بود ومنت هر خدمتي كه كردم
    يارب مباد كس را مخـــــدوم بي‌عنايت


    عاشق از يك سو در معرض كشش مظاهر دنيوي وهواهاي نفساني است كه اورا به حضيض خودي وانانيت مي‌كشاند، واز ديگر سو نظر به جذبه‌هاي جانفزاي جانان دارد كه هر از چند گاهي به او رخ مي‌نمايد:

    بنماي رخ كه باغ وگلستانم آرزوست
    بگشاي لب كه قند فراوانـم آرزوست

    بنماي رخ كه خلقي وال شوند و حيران
    بگشاي لب كه فرياد از مرد وزن برآيد


    والبته چشم تيز بي عاشق همواره اين الطاف وعنايات را مي‌نگرد:

    هر دمش با من دلسوخته لطفي دگر است
    اين گدا بين كه چه شايسته انعام افتاد

    من كه باشم كه برآن خاطر عاطر گذرم
    لطف‌ها مي‌كني اي خاك درت تاج سرم


    بنا بر اين تنها حجاب وحايل ميان عاشق ومعشوق خود اوست:

    ميان عاشق ومعشوق هيچ حايل نيست
    تو خود حجاب خودي از ميا برخيز

    شمس تبـــريزي اگر روي به من بنمايي
    من خود اي قالـب مردار به هم درشكنــم

    در ميان من ومعشوق همين است حجاب
    وقت آن است كه اين پرده به يك سو فكنم


    در لسان عرفا هم آمده: وجودك ذنب لايقاس به ذنب كه حاكي از خودخواهي وخود نگري است كه گناهي است بس بزرگ، در حالي كه عاشق واقعي نبايد خود راببيند وگرنه مدعي است واز الفباي عشق بي خبر:

    اي مرغ سحر عشق زپروانه بياموز
    زان سوخته را جان شد وآواز نيامد
    اين مدعيـان در طلبش بي‌خبرانند
    وان را كه خبر شد خبري باز نيامد


    در لسان ادعيه نيز سخن از حجاب نوراني(پس از حجب ظلماني) گفته شده كه مناجي خرق آن را از حضرت حق طلب مي‌كند:
    وأنر ابصار قلوبنا بضياء نظرها اليك حتي تخرق ابصار القلوب حجب النور...

    اين شراب عشق است كه آدمي را از مكر خودخواهي مي رهاند وبه تعبير شيخ محمود شبستري در گلشن راز:

    شراب بي‌خودي دركش زماني
    مگر از مكر خود يابي اماني
    بخور مي تا زخويشت وارهاند
    وجود قطره با دريا رسانــد
    شرابي خور زجام وجه بـــاقي
    سقاهم ربهم اوراست ساقي



    منبع:
    سيري با مولوي و حافظ
    نويسنده: فرزان شهيدي
    منبع: باشگاه انديشه 20/8/1383

  2. 2 کاربر از پست مفید غریب آشنا تشکرکرده اند .

    غریب آشنا (یکشنبه 22 اردیبهشت 87)

  3. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 11 شهریور 88 [ 09:47]
    تاریخ عضویت
    1386-12-12
    نوشته ها
    350
    امتیاز
    6,773
    سطح
    54
    Points: 6,773, Level: 54
    Level completed: 12%, Points required for next Level: 177
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    218

    تشکرشده 222 در 118 پست

    Rep Power
    53
    Array

    RE: عشق؛ عصاره زندگی آدمی

    سلام دوست عزیز
    اشعار بسیار زیبا ست
    واقعا ادم لذت میبرد
    ممنون


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. فشار عصبی و فکری در مورد کارم
    توسط bb12 در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: چهارشنبه 20 خرداد 94, 01:33
  2. اعصاب فوق العاده ناراحت خواهرم
    توسط نازنین 2 در انجمن طــــرح مشکلات کودکان: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: سه شنبه 15 اردیبهشت 94, 21:17
  3. خواهر و برادر ناسازگار و اعصاب خورد کن
    توسط من راضیه هستم در انجمن طــــــــرح مشکلات خانواده: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 8
    آخرين نوشته: دوشنبه 14 اردیبهشت 94, 13:12
  4. چرا اینقدر عصبی؟چرا اینقدر عصبانی؟
    توسط کاربر19 در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 14
    آخرين نوشته: جمعه 24 مرداد 93, 12:06
  5. چگونه با همسر عصبانی و پرخاشگر کنار بیایم؟
    توسط دختر بیخیال در انجمن مقالات و مطالب آموزشی در مورد خانواده
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: چهارشنبه 21 اسفند 92, 09:16

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1404 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 20:12 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.