به انجمن خوش آمدید

لینک پیشنهادی مدیران تالار همدردی:

 

"گلچین لینکهای خانواده، ازدواج و مهارتها(به روز شد)"

دانلود موسیقی و آرامش
دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 7 , از مجموع 7
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 03 آبان 89 [ 14:20]
    تاریخ عضویت
    1389-7-13
    نوشته ها
    2
    امتیاز
    1,795
    سطح
    24
    Points: 1,795, Level: 24
    Level completed: 95%, Points required for next Level: 5
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array

    Arrow (تعارض عقل و احساس در انتخاب همسر) نمیدونم مشکل کار کجا بوده ...

    با اعتقاد به اینکه شرایط هیچ دو فردی مشابه هم نیست از دوستان اجازه می خوام که یک پست جدید در خصوص مشکل خودم بزنم.
    من جوانی هستم 25 ساله، که علاوه بر تحصیل در مقطع کارشناسی ارشد ، در شغلی مناسب مشغول به کارم، در خانواده ای فرهنگی و اصیل بزرگ شدم و ظاهرم هم بد نیست.
    داستان از اونجا شروع می شه که از مدتها پیش (تقریبا دو سال) جمعی از بستگان ، خانمی را که ایشان هم از بستگان دور ما محسوب میشن رو برای ازدواج به خانواده ما معرفی کردند.فکر کردن راجع به این بحث تقریبا از نه ماه پیش با حضور من در تعدادی از مهمانیهای خانوادگی اونها قوت گرفت.این مهمانیها برای من فرصت مغتنمی بود تا بصورت غیر مستقیم با اون فرد آشنا بشم (چون من تا قبل از این ایشان رو ندیده بودم) منتها این دیدارها با فواصل نسبتا زیاد نسبت به هم انجام میشد(هر دو ماه)، البته گهگاهی در اینترنت، گپ و گفت مختصری باهم داشتیم که البته تمام این صحبتها راجع به مسائل روزمره بود و هیچ مطلب جدی راجع به مسئله ازدواج مطرح نشد. برخورد این خانم در تمام این صحبتها بسیار صمیمی و معقول بود.
    خانواده های ما از هم شناخت خوبی داشتند و به لحاظ سطح زندگی هم مشابه بودیم(هم کف بودیم) در ضمن جو عمومی خانواده اونها بعد از این رفت و آمدها نسبت به من بسیار مثبت و همراه با تحسین بود.
    اما مسئله ای که باعث میشد تا من و خانواده ام خیلی سریع پا پیش نگذاریم این بود که این خانم با استانداردهایی که من برای همسر آینده ام در نظر داشتم مثل سطح تحصیلات(رشته تحصیلی) و تا حدودی اعتقادات و تدبیر در زندگی(طبع مواردی که از جانب بستگان مطرح میشد)، قدری تفاوت داشت. و طبق آن استانداردها فردی عادی (یا حداقل بدون مشخصه بارز) محسوب میشد که البته نظر خانواده ام هم همین بود بدین خاطر قصد داشتم به خودم این فرصت رو بدم که شاید فرد ایدآلتری را پیدا کنم یا طی این رفت و آمدها به نکاتی برسم که بتونم این فرد رو از دید منطقی هم قبول کنم (با همین شرایط فعلی).
    ناگفته نماند که از نظر بعد احساسی، این فرد بسبب ظاهر خوبی که داشت از ماه ها قبل مورد پسند من بود که البته این حس درطول زمان و بتدریج ایجاد شده بود و روزبه روز در حال افزایش بود. اخیرا به نوعی مطلع شدیم که چند خواستگار برای این خانم اومده. بعد خودم و خانوادم تصمیم گرفتیم که برای خاستگاری رسمی اجازه بگیریم. منتهی این خانم در جواب گفته بوده که آمادگی خاستگار جدیدی رو نداره و در پیگیری من مشخص شد که گویا به قول خودش یک خواستگار خیلی جدیتر داره و الان با اون جلورفته و فعلا مورد پسند هم بودن و به همین خاطر نمیخواد موضوع دیگه ای مطرح بشه.
    راستش من هیچوقت به اینکه ممکنه با چنین شرایطی مواجه بشم بطور جدی فکر نکرده بودم مخصوصا بعد از اینکه بعد احساسیم قویتر شده بود، اما همیشه به خودم این نهیب رو میزدم که ممکنه که دو نفر در گفتگوهایی که با هم دارند به نتیجه مطلوب نرسند و این رو پذیرفته بودم اما اینکه حتی فرصت صحبت کردن رو هم پیدا نکنم بیشتر شبیه شوک بود.
    این مسئله باعث شد که احساس کنم وجودم به صحنه تعارض دو بعد عقلانی و احساسی شخصیتم تبدیل شده. بعد احساسی وجودم که تا قبل از اون بسبب اعتقادی که به "انتخاب عاقلانه و زندگی عاشقانه" داشتم به آن رسمیت نمیدادم و صحبت و دخیل کردن اون رو در زمان شناخت ازدواج صحیح نمی دانستم، با چنان شدتی متبلور شد که شاید هیچکدام از نزدیکان هم انتظار اون رو نداشتن و علاوه بر اون آشفتگی، احساس خسران و شکست من رو اذیت می کرد.
    از طرفی بعد عقلانی وجودم: حساسیت و دقت برای بررسی استانداردها رو صحیح و تامل بر آنها را پافشاری بر اصول می دونست، همچنین اطلاعات دریافتی رو برای جمع بندی پیش ازاین ناکافی و معتقد بود که تصمیم گیری راجع به بعضی مسائل نیازمند تعامل بیشتره. از طرفی روند طی شده رو صحیح میدونه و احساس خسران رو بسبب اینکه در آینده احتمال پیدا کردن فردی با استانداردهای بالاتر زیاده، قبول نداره و احساس شکست رو از اونجا که خود فرد در زمانی که امکان پیش قدم شدن را داشته و بنا به صلاحدیدهایی این کار رو انجام نداده، بی مورد میدونه.
    از طرف دیگه بعد احساسی: توجه نکردن به آن رو جفا در حق احساس به وجود آمده میدونه، معتقده که وجود ارتباط عاطفی میتونه حلال و مرتفع کننده خیلی از کمبودها باشه، وجود اون در این مورد خاص امری مغتنم بود که باید بهای بیشتری به اون داده می شد چون ممکنه به راحتی در موارد دیگه ایجاد نشه. تامل بیش از حد رو ناشی از وسواس و آرمانگرایی بیش از حد میدونه و معتقده که صرف داشتن شرایط عمومی باید بحث بصورت جدی مطرح میشد. بر شناخت عمومی از خانواده، حال اونکه شناخت کمی از خود فرد بود باید بیشتر تاکید میشد. بخاطر از دست دادن فردی که حسی در مورد اون وجود داشت احساس خسران میکنه و این شکست رو ناشی از کلیه تفکراتی میدونه که منجر به همچین نتیجه ای شد و همچین تفکراتی رو بر نمیتابه.
    پاسخ بعد عقلانی نسبت به این موارد به این صورته که: این حس بر اساس اون مواردی از فرد که از دور قابل استنباطه (مثل ظاهر و تصوری که از روحیات اون فرد هست) شکل گرفته و نه بر اساس تعاملاتی واقعی (ممکن بود روحیات اون فرد طوری نباشد که استنباط میشده). اصولا این حس چقدر اصالت داره؟ به حسی که رکن اصلی اون ظاهره فرده چقدر میشه اعتماد کرد؟ آیا در آینده ای نزدیک این حس کمرنگ نمیشه؟ ممکن بود این حس یکطرفه هیچگاه دوسویه نشه آیا باز هم میشد برای مواجه با مشکلات احتمالی آتی روی آن حساب کرد؟
    بعد احساسی: آیا کلا معیاری برای سنجش اصالت احساس پیش از ازدواج وجود داره؟! گیریم که اطمینان از آن نیازمند تعاملات واقعی باشه! آیا راه اون جز مطرح کردن سریعتر موضوع بود تا بشه بستر مناسبتری رو برای شناخت ساخت!؟ وجود این حس انگیزشی برای ادامه شناخت بود! آیا این مطلب قابل پیش بینی نبود که زمان برای فکر کردن راجع به مطرح شدن یا نشدن همچین موضوعی نامحدود نیست؟؟! و ممکن است اتفاقی مشابه موردی که برای این خانم اتفاق افتاد پیش بیاد.آیا نمیشد این مسئله را با تحمیل لطمه های روحی کمتری مدیریت کرد؟
    بعد عقلانی: بسبب نسبت فامیلی ممکن بود مطرح شدن و بعد منتفی شدن این موضوع از طرف ما تبعاتی داشته باشه بنابراین باید قبل از مطرح شدن اون به یک قطعیت رسیده باشیم. ازدید عقلانی ریسک از دست دادن این مورد در مقابل با احتمال مواجه با موارد بهتر قابل ملاحظه بود. بنابراین پذیرش این ریسک غیر منطقی نبود. به سبب وجود همین حس ممکن بود در مراودات بیشتر این حس غالب شود و فرد بر تمام مشکلات احتمالی چشم بپوشه و بعدا پشیمان بشه.
    به نظر شما خانواده من در این بین چه نقشی را باید در جمعبندی و مدیریت این جریان ایفا میکردند؟
    هرچقدر که به این مسئله فکر میکنم میبینم که این بحثها برنده مشخص یا حداقل تحلیلی که بتونه من را آروم کنه نداره. اما یک بازنده اصلی داره و اون آرامش و تمرکز منه که بعد از این جریان از بین رفته.
    تحلیل صحیح این مطلب از اونجا که پایه اقدامات آتی هست، برای من اهمیت خاصی داره. بنابراین هر یک از دوستان نظراتشون رو که فکر میکنن به این موضوع کمک میکنه به من بگن. بلاخره مشکل کار کجاست؟! چه کسی مقصره!؟

  2. #2
    ((( مشاور خانواده )))

    آخرین بازدید
    شنبه 17 خرداد 04 [ 14:17]
    تاریخ عضویت
    1386-6-25
    نوشته ها
    9,602
    امتیاز
    308,765
    سطح
    100
    Points: 308,765, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 75.0%
    دستاوردها:
    VeteranCreated Blog entryTagger First ClassSocial50000 Experience Points
    نوشته های وبلاگ
    7
    تشکرها
    23,763

    تشکرشده 37,309 در 7,141 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    0
    Array

    RE: نمیدونم مشکل کار کجا بوده لطفا در تحلیلش کمک کنید!

    با سلام
    قبل از اينكه شما دچار تعارض بين مقوله عقلاني و احساسي شده باشيد. به خاطر شيوه رفتارتون تحت فشار هستيد.
    در بعد عقلاني، شناخت و جمع آوري نظام دار داده ها از روش رسمي و مشخص و مستمر لازمه كار هست.
    گمانه زني و ذهن خواني و انتزاعي فكر كردن جزء شناخت دقيق و عيني نيست.

    پس در واقع اولين فاز اينست كه خواستگاري رسمي انجام شود (حتي اگر فاميل باشد وتبعات احتمالي داشته باشد)، خواستگاري به معني اتمام كار نيست به معني شروع شناخت هست. پس از خواستگاري و شناخت ممكن است نظر شما بلي يا خير شود.

    اما حتي قبل از ادواج صحيح نيست كه بي خيال احساس بود و آن را ذبح كرد.
    آنچه مهم هست اينست كه نبايد تصميم گيرنده اصلي احساس باشد، ‌و نبايد تنها معيار نيز احساس و هيجانات باشند.

    همچنين بايد توجه داشت كه گاهي احساسات ما مي تواند بعد عقلاني را دچار تحريف كرده و ما داده هاي شناختي خود را سوگيرانه به نفع احساس تعبير كنيم. در اين گونه موارد نظرات مشورتي با تجربه ها و مشاوره با يك مشاور خانواده به صورت حضوري مي تواند بسيار موثر باشد.

    خلاصه:
    يكم:

    بايد به صورت رسمي خواستگاري انجام شده و همه اطلاعات دقيق كه براي شما مهم هست كسب شود.

    دوم:
    نبايد بي خيال احساسات شد ، احساس هم در كنار ساير معيارهاي شما براي ازدواج بايد ضريب قابل قبولي داشته باشد.

    سوم:
    مي توانيد (طبق توضيحاتي كه در اين تاپيك داديم: حل تعارض از طريق شيوه حل مسئله) به جمع بندي در مورد معيارهاي خود بپردازيد.

    چهارم:
    براي اينكه دچار خطاي شناختي آن هم تحت تاثير احساسات نشويد،‌حتما يك مشاوره پيش از ازدواج با يك مشاوره خانواده داشته باشيد.

  3. 2 کاربر از پست مفید مدیرهمدردی تشکرکرده اند .

    مدیرهمدردی (سه شنبه 13 مهر 89)

  4. #3
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 05 اردیبهشت 90 [ 14:08]
    تاریخ عضویت
    1389-6-05
    نوشته ها
    54
    امتیاز
    2,336
    سطح
    29
    Points: 2,336, Level: 29
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 114
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    51

    تشکرشده 51 در 24 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: (تعارض عقل و احساس در انتخاب همسر) نمیدونم مشکل کار کجا بوده ...

    سلام
    من که از حرف های دوستمون هیچی نفهمیدم.چرا به زبون خودمون سخن نمیگین؟
    البته ما مهندس ها فقط با اعداد و ارقام راحتیم!
    ولی به نظر من انسان باید با عقل تصمیم بگیره و با احساس زندگی کنه.نباید زور عقل یا احساس به اون یکی بچربه.

  5. کاربر روبرو از پست مفید parse تشکرکرده است .

    parse (سه شنبه 13 مهر 89)

  6. #4
    ((( مشاور خانواده )))

    آخرین بازدید
    شنبه 17 خرداد 04 [ 14:17]
    تاریخ عضویت
    1386-6-25
    نوشته ها
    9,602
    امتیاز
    308,765
    سطح
    100
    Points: 308,765, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 75.0%
    دستاوردها:
    VeteranCreated Blog entryTagger First ClassSocial50000 Experience Points
    نوشته های وبلاگ
    7
    تشکرها
    23,763

    تشکرشده 37,309 در 7,141 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    0
    Array

    RE: (تعارض عقل و احساس در انتخاب همسر) نمیدونم مشکل کار کجا بوده ...

    نقل قول نوشته اصلی توسط parse
    سلام
    من که از حرف های دوستمون هیچی نفهمیدم.چرا به زبون خودمون سخن نمیگین؟
    البته ما مهندس ها فقط با اعداد و ارقام راحتیم!
    ولی به نظر من انسان باید با عقل تصمیم بگیره و با احساس زندگی کنه.نباید زور عقل یا احساس به اون یکی بچربه.
    با سلام
    ايشون به طور خلاصه اينو گفتند:
    كه تمايل داشتند صرفا بر اساس منطق يك دختر براي ازدواج انتخاب كنند. اما در حال سبك و سنگين بودند و در حاليكه به ذهنشان مي رسيده او شرايط مناسبش را ندارد، قبل از اينكه اقدامي كنند آن دختر خواستگار جدي پيدا كرده و ايشون هم وقتي به قلب خود مراجعه مي كند مي بيند كه به شدت به او علاقمند شده است. و اين تعارض ايشون هست.


  7. کاربر روبرو از پست مفید مدیرهمدردی تشکرکرده است .

    مدیرهمدردی (سه شنبه 13 مهر 89)

  8. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 05 اردیبهشت 90 [ 14:08]
    تاریخ عضویت
    1389-6-05
    نوشته ها
    54
    امتیاز
    2,336
    سطح
    29
    Points: 2,336, Level: 29
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 114
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    51

    تشکرشده 51 در 24 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: (تعارض عقل و احساس در انتخاب همسر) نمیدونم مشکل کار کجا بوده ...

    شاگردی از استادش پرسيد:" عشق چست؟ "

    استاد در جواب گفت: " به گندم زار برو و پر خوشه ترين شاخه را بياور. اما در هنگام عبور از گندم زار، به ياد داشته باش که نمی توانی به عقب برگردی تا خوشه ای بچينی! "

    شاگرد به گندم زار رفت و پس از مدتی طولانی برگشت. استاد پرسيد: "چه آوردی؟ "

    و شاگرد با حسرت جواب داد: " هيچ! هر چه جلو ميرفتم، خوشه های پر پشت تر ميديدم و به اميد پيدا کردن پرپشت ترين، تا انتهای گندم زار رفتم ."

    استاد گفت: " عشق يعنی همين! "

    شاگرد پرسيد: " پس ازدواج چيست؟ "

    استاد به سخن آمد که : " به جنگل برو و بلندترين درخت را بياور. اما به ياد داشته باش که باز هم نمی توانی به عقب برگردی! "

    شاگرد رفت و پس از مدت کوتاهی با درختی برگشت . استاد پرسيد که شاگرد را چه شد و او در جواب گفت: " به جنگل رفتم و اولين درخت بلندی را که ديدم، انتخاب کردم. ترسيدم که اگر جلو بروم، باز هم دست خالی برگردم."

    استاد باز گفت: " ازدواج هم يعنی همين!!
    [size=small]
    نمیدونم این داستان مناسب حال این دوستمون هست یا نه؟
    ولی حس ایشون رو درک میکنم,ولی من عکس این آقا عمل کردم و قبل از جدی شدن قضیه خواستگار های طرفم,به صورت جدی وارد شدم و خودم رو یه خواستگار جدی نشون دادم,که خدا رو شکر اونا هم پذیرفتند.
    ولی خوب کسی چه میدونه,شاید خیر شما تو اینه که بهش نرسین,یا شاید اگه بهش رسیدین قدرشو خیلی بیشتر بدونین.
    [/size]

    كشاورزي چيني اسب پيري داشت كه از آن در كشت و كار مزرعه اش استفاده مي كرد.

    يك روز اسب كشاورز به سمت تپه ها فرار كرد. همسايه ها در خانه ي او جمع شدند و به خاطر بدشانسيش به همدردي با او پرداختند.

    كشاورز به آنها گفت: «شايد اين بدشانسي و شايد هم خوش شانسي، فقط خدا مي داند.»

    يك هفته بعد، اسب كشاورز با يك گله اسب وحشي از آن سوي تپه ها برگشت. اين بار مردم دهكده به او بابت خوش شانسيش تبريك گفتند.

    كشاورز گفت: «شايد اين خوش شانسي بوده و شايد هم بدشانسي، فقط خدا مي داند.»

    فرداي آن روز وقتي پسر كشاورز در حال رام كردن اسب هاي وحشي بود، از پشت يكي از اسب ها به زمين افتاد و پايش شكست.

    اين بار وقتي همسايه ها براي عيادت پسر كشاورز آمدند، به او گفتند: «چه آدم بدشانسي هستي؟»

    كشاورز باز جوادب داد: «شايد اين بدشانسي بوده و شايد هم خوش شانسي، فقط خدا مي داند.»

    چند روز بعد سربازان ارتش به دهكده آمدند و همه جوانان را براي خدمت در جنگ با خود بردند، به جز پسر كشاورز كه پايش شكسته بود. اين بار مردم با خود گفتند: «شايد اين خوش شانسي بوده و شايد هم بدشانسي، فقط خدا مي داند!»
    کسی چه میدونه؟
    شما تلاشتو بکن,ولی اگه خدای نکرده نشد,زیاد به خاطر تعلل کردن خودتونو سرزنش نکن.

  9. کاربر روبرو از پست مفید parse تشکرکرده است .

    parse (سه شنبه 13 مهر 89)

  10. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 03 آبان 89 [ 14:20]
    تاریخ عضویت
    1389-7-13
    نوشته ها
    2
    امتیاز
    1,795
    سطح
    24
    Points: 1,795, Level: 24
    Level completed: 95%, Points required for next Level: 5
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: (تعارض عقل و احساس در انتخاب همسر) نمیدونم مشکل کار کجا بوده ...

    نقل قول نوشته اصلی توسط مدیرهمدردی
    نقل قول نوشته اصلی توسط parse
    سلام
    من که از حرف های دوستمون هیچی نفهمیدم.چرا به زبون خودمون سخن نمیگین؟
    البته ما مهندس ها فقط با اعداد و ارقام راحتیم!
    ولی به نظر من انسان باید با عقل تصمیم بگیره و با احساس زندگی کنه.نباید زور عقل یا احساس به اون یکی بچربه.
    با سلام
    ايشون به طور خلاصه اينو گفتند:
    كه تمايل داشتند صرفا بر اساس منطق يك دختر براي ازدواج انتخاب كنند. اما در حال سبك و سنگين بودند و در حاليكه به ذهنشان مي رسيده او شرايط مناسبش را ندارد، قبل از اينكه اقدامي كنند آن دختر خواستگار جدي پيدا كرده و ايشون هم وقتي به قلب خود مراجعه مي كند مي بيند كه به شدت به او علاقمند شده است. و اين تعارض ايشون هست.

    سلام دوستان ممنون بابت پاسخهاتون و تشکر ویژه از مدیر بخاطر شفاف سازیشون.
    من سعی کردم مواردی رو که بهشون فکر میکردم رو اینجا بیارم تا دوستان بهتر بتونن راجع بهش قضاوت کنن.
    اما استنباطی که از پاسخ مدیر محترم داشتم این بود که سبک نگرش و رفتار من کلا اشتباه بوده این مسئله نگرانی من رو بیشتر میکنه.

    راستش منظور از "به خاطر شيوه رفتارتون تحت فشار هستيد" را درست درک نمیکنم یا بهتر بگم نمی دونم به چه رفتاری اشاره میکنه!


  11. #7
    ((( مشاور خانواده )))

    آخرین بازدید
    شنبه 17 خرداد 04 [ 14:17]
    تاریخ عضویت
    1386-6-25
    نوشته ها
    9,602
    امتیاز
    308,765
    سطح
    100
    Points: 308,765, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 75.0%
    دستاوردها:
    VeteranCreated Blog entryTagger First ClassSocial50000 Experience Points
    نوشته های وبلاگ
    7
    تشکرها
    23,763

    تشکرشده 37,309 در 7,141 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    0
    Array

    RE: (تعارض عقل و احساس در انتخاب همسر) نمیدونم مشکل کار کجا بوده ...

    نقل قول نوشته اصلی توسط voovoo85
    راستش منظور از "به خاطر شيوه رفتارتون تحت فشار هستيد" را درست درک نمیکنم یا بهتر بگم نمی دونم به چه رفتاری اشاره میکنه!
    سلام
    منظورم از شيوه رفتارتون اين هست كه بدون شروع به خواستگاري رسمي، و تعامل با ايشون و بدون جمع آوري اطلاعات دقيق و عيني شروع به گمانه زني در مورد ايشون كرديد.
    در واقع يك طرفه سعي كرديد مسائل را بررسي كنيد. و اين هم منجر به از دست دادن فرصت خواستگاري شده و هم ممكن است بعضي مسائل را كه مورد ايشون گمان مي كرديد، صحيح نباشد.
    من در پست قبلي مسائل مرتبط و مكمل در خصوص شيوه صحيح رفتار در موارد مشابه را نيز مطرح كردم .
    توجه داشته باشيد من منظورم اصلا اين نبود كه كلا شيوه شما اشتباه بوده است. بلكه به قسمتي از رفتار شما اشاره كردم كه منشاء‌فشار شما شده است. و گرنه بحث تحليل شما از مسائل عقلاني و احساسي و بررسي آنها كاملا صحيح هست با تكميلاتي كه من در پست قبلي داشتم.

    تصور مي كنم لينك ذيل هم براي حل تعارضات شما مفيد باشد. اگر اطلاعات كافي و صحيح را در مورد ايشون داشته باشيد:
    انتخاب صحيح، شيوه حل مسائله و تعارضهاي ما

  12. کاربر روبرو از پست مفید مدیرهمدردی تشکرکرده است .

    مدیرهمدردی (چهارشنبه 14 مهر 89)


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. تعادل روحی ندارم کمکم کنید
    توسط anjelaa در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 17
    آخرين نوشته: پنجشنبه 13 تیر 92, 05:43
  2. شوهرم تعادل روحی و اخلاقی نداره منو آزار می ده
    توسط paper در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: سه شنبه 13 دی 90, 09:19
  3. خوابم تعبیر میشه؟
    توسط roze_bikhar در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: چهارشنبه 27 مهر 90, 11:05
  4. با همسرم تعارف دارم چه کنم؟
    توسط فرات در انجمن عقد و نامزدی
    پاسخ ها: 10
    آخرين نوشته: یکشنبه 03 مهر 90, 13:16

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1404 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 08:38 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.