به انجمن خوش آمدید

لینک پیشنهادی مدیران تالار همدردی:

 

"گلچین لینکهای خانواده، ازدواج و مهارتها(به روز شد)"

دانلود موسیقی و آرامش
دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 5 , از مجموع 5

موضوع: رفیق آسمونی

  1. #1
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 10 فروردین 93 [ 12:48]
    تاریخ عضویت
    1388-1-03
    نوشته ها
    1,249
    امتیاز
    16,138
    سطح
    81
    Points: 16,138, Level: 81
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 212
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    8,122

    تشکرشده 8,124 در 1,482 پست

    حالت من
    Vaaaaay
    Rep Power
    142
    Array

    رفیق آسمونی

    تقدیم به بهترین دوست کودکی ام



    امشب خیلی غمگینم..
    صدای نفس هاشو از دور میشنوم..
    حالا اونقدر از من دور شده که به زحمت خاطرات روزهای کودکی ام را به یاد می آورم..به یاد او که همه گذشته ام و سرنوشتم با تار وپود حضورش گره خوردو امروز من پر از تنهایی اویم ..
    صدای قهقهه های دیروزمان تمام گوش فلک را کر کرده است آنقدر که صدای گریه مان را گوش شنوایی نیست...
    کاش اینجا کنارم بودی و بار دیگر دستانم را در دستت می گرفتی و با تو می اندیشیدم..
    چقدر ناگهانی جدا شدی و رفتی به دنبال مردی که نمی دانم چقدر ارزوهایت را برآورده خواهد کرد و من ماندم و مردی که دوستش دارم ولی جای تورا همیشه حس می کنم..
    کاش به دوران دامن ها قرمز و موهای دم موشی باز می گشتم و آنقدر زشتی و پلیدی را ندیده بودم..
    کاش هیچ وقت آنقدر بزرگ نمی شدم که تو از من دور شوی..
    اشتباه نمی کنم ..من خوشبختم..شاید خوشبخت ترین زن دنیا ..
    امروز ولی .
    .نه امشب پر از غم دوریت هستم..
    یاد روزهایی افتادم که در فراق او برایت گفتم و تو پا به پایم اشک ریختی و به حرف های هزار باره ام گوش دادی....
    یاد اینکه هیچ کس را ندیدی تا من از آن همه عذاب رها شوم..
    یاد روزها و شب هایی که کنارم خوابیدی و چون خواهرم که بلکه بهتر موهایم را نوازش کردی تا غم او را فراموش کنم..
    نمی دونستم بدست آوردن او مصادف میشه با نداشتن تو...
    حالا من کسی رو کنارم دارم که همه زندگیم ست پس چرا هنوز تو را می خواهم..
    چرا؟


    ما دو تا پرنده بودیم
    خونمون رو سقف ابرا
    توی آسمون شادی
    بی خیال از فکر فردا

    اما یک روز نمی دونم
    که ته افق چی دیدی
    که گذشتی از من آسون
    تک و تنها پر کشیدی

    تو این راه نرفته
    حالا من موندم و غم
    تنم زخمی راهه
    یه دنیا درد و ماتم

    رفیق آسمونی
    به کجا پر کشیدی
    غم تنهایی رو تو
    چشمام ندیدی


    امشب به یاد تو می نویسم..تویی که بهترین همراه من در تمام ثانیه های بزرگ شدنم بودی..
    و من خوشبختی امروزم را مدیون از دست دادن تو هستم ....
    از دست دادن کسی که امروز خوشبختی اش ضامن لبخند من است....
    هر بار که شادم تو را به یاد می آورم و به او می گویم که چگونه تنهایم نگذاشتی...
    برق چشمانت را آن روز که غرق نور و شادی بودم ...و در لباس سفیدم کنار او می بالیدم از یاد نمی برم که چقدر ..چقدر خوشحال بودی....

    خدایا امشب را پایانی نیست برای دل من...........


    با صدای غم گرفته
    توی تنهایی میخونم
    اگه رفتی از کنارم
    من به یاد تو می مونم

    می دونی از تو جدایی
    برای من خیلی درده
    شب و روزم دیگه بی تو
    ساکت و تیره و سرده

    تنم زخمیه درده
    پرو بالم شکسته
    غم تلخ جدایی
    روی قلبم نشسته

    رفیق نیمه راهم
    به کجا پر کشیدی
    غم تنهایی رو توی
    چشمام ندیدی


    دوستت دارم.............




    _____________

    پاورقی:شعر:امید عراقی

  2. 10 کاربر از پست مفید سارا بانو تشکرکرده اند .

    سارا بانو (جمعه 09 مهر 89)

  3. #2
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 10 فروردین 93 [ 12:48]
    تاریخ عضویت
    1388-1-03
    نوشته ها
    1,249
    امتیاز
    16,138
    سطح
    81
    Points: 16,138, Level: 81
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 212
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    8,122

    تشکرشده 8,124 در 1,482 پست

    حالت من
    Vaaaaay
    Rep Power
    142
    Array

    RE: رفیق آسمونی

    تقدیم به او.....

    امروز همان دیروزی ست که آرزویش را داشتم و عجیب نمی توانم این حصار را بشکنم..
    حصار اطرافم هر روز تنگ تر می شود و من دیگر دختر دیروز نیستم...
    عوض شده ام ..آنقدر بزرگ شده ام که به سختی اون روزها را فراموش می کنم...
    من تنهام..
    خدایا شکرت که تنهایی من مملو از انسان هاییست که دوستشان دارم...
    ولی اطرافم پر از زخم است....
    کاش می تونستم برگردم ..
    حداقل به 10 سال قبل ..آنوقت شاید آنقدر هراسناک روزهای رفتن نبودم....
    کاش بتوانم بایستم و به پیش نروم....
    کاش بتوانم در همین لحظه اکنونم غرق شوم و هیچکس نباشد که مرا نجات دهد...
    من خوشبختم ولی خوشبختی ام با زمان کوچک و کوچکتر می شود ..
    برای کنار او بودن باید از کسانی می گذشتم که تا امروز کنارم بودند..من ترکشان کردم و نگاه های پشت سرشان را ندیدم و خود را در آغوش کسی رها کردم که دوستش دارم.
    هنوز به غایت دوستش دارم و شیرین تر از جانم می ستایمش ولی دیروز.............خدایا ........دیروزهایم چه شد؟
    باید نیاندیشم ..
    نیاندیشم و پیش بروم ..
    چون اگر بیاندیشم باید بایستم....من نمی خواهم بایستم ...من او را می خواهم....
    اویی که شکوفایم کرد و دوباره لبخند بر لبم نشاند..
    به کنارم دست می کشم..
    دستی گرمایش را به وجودم بخشید...
    من برای این گرما می تازم....می تازم به قیمت گزافی.......
    به قیمت عمر.............

    دوستت دارم.....



  4. 9 کاربر از پست مفید سارا بانو تشکرکرده اند .

    سارا بانو (شنبه 08 بهمن 90)

  5. #3
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 10 فروردین 93 [ 12:48]
    تاریخ عضویت
    1388-1-03
    نوشته ها
    1,249
    امتیاز
    16,138
    سطح
    81
    Points: 16,138, Level: 81
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 212
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    8,122

    تشکرشده 8,124 در 1,482 پست

    حالت من
    Vaaaaay
    Rep Power
    142
    Array

    RE: رفیق آسمونی

    تقدیم به ....





    خیلی خوب روزهایی را به یاد می آورم که سرشار از تنهایی بودم..
    خیلی خوب روزهای عذاب و گریه و پریشانی را به یاد می آورم و ناخوداگاه اشک پهنای صورتم را می پوشاند..
    ان روزها که دست دوستی دادیم و از فراز و نشیب ها گذشتیم تا امروز رقم خورد که من غرق در خوشبختی ام..
    به کدامین نیکی چنین پاسخی دریافت کردم که همچنان از شهدش سیرابم..
    چقدر روزهای زیادی از فاصله های زیادی هم را نظاره کردیم و تو برایم از چرایی و چگونگی زندگی گفتی...
    چقدر ان روزها تنها بودم
    می دانم که به یاد داری چگونه خم می شدم و تو مانع شکستنم می شدی..
    هزاران بار زبان گشودم تا رازت را بیان کنم ..ولی افسوس ..که هنوز در رازت مانده ام...
    تو انقدر برایم خدا را تصویر کردی و ارام ارام مرا راه بردی که امروز برایت ادعای دانایی می کنم...
    نمی دانستم فرشته ها بر روی زمین هم راه می روند ...
    خوشحالم کنارم هستی..
    من سالها بی تو بودن را به بهای گزافی از دست دادم ....
    و اکنون سرشارم از حس داشتنت....
    دوست خوبم...دوستت دارم...



  6. 5 کاربر از پست مفید سارا بانو تشکرکرده اند .

    سارا بانو (جمعه 10 آذر 91)

  7. #4
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 10 فروردین 93 [ 12:48]
    تاریخ عضویت
    1388-1-03
    نوشته ها
    1,249
    امتیاز
    16,138
    سطح
    81
    Points: 16,138, Level: 81
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 212
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    8,122

    تشکرشده 8,124 در 1,482 پست

    حالت من
    Vaaaaay
    Rep Power
    142
    Array

    RE: رفیق آسمونی



    برای خواهر بزرگم.........


    امروز نشسته بودم و تمام عکس های کودکی ام را که لحظه لحظه اش را با هم طی کردیم می نگریستم
    هر بار که به چهره تو نگاه می کردم یاد روزهایی می افتادم که با هم بودیم
    روزهایی که آنقدر زود گذشتند ..آنقدر زود که تنها غباری از خاطرات باقی مانده است
    امروز من هستم و زندگی
    چه زود روزهای شاد کودکی مان گذشتند و تو فرسنگ ها از من دور شدی
    آنقدر دور که گاهی فراموش می کنم با هم بودیم
    و الان در آستانه فصلی نو
    دوست دارم از محبتت بنویسم
    محبتی که هیچ گاه به تو نگفتم
    شاید حصار زمان و مکان مرا نمی گذاشت تا از محبتت بگویم
    ولی امروز می خواهم از همه محبت های دیروز و امروزت شعری بسرایم
    نه
    شعر نه
    حلقه گلی بسازم و بیاندازم به دور قاب عکس دو نفره مان
    هیچ وقت یادم نمی رود روزهایی که شهرمان زیر آتش بمب و خمپاره بود
    هیچ وقت یادم نمی رود که چگونه با دست های کوچکت دور من حلقه می زدی تا من نترسم
    هیچ وقت یادم نمی رود با اینکه کوچک بودی مرا با خود داشتی
    آرزویم دوباره خوابیدن در کنار دست های کودکی ات است
    کاش آنزمان بلد بودم از دوست داشتنت بگویم
    ولی امروز دیر نیست
    امرو که یاد گرفتم از دوست داشتن بگویم
    بگذار بگویم
    نه
    فریاد بزنم
    دوستــــــــــــــــت دارم





    برای خواهر کوچکم....

    الان که می نویسم هیچ وقت فکر نمی کردم آنقدر وجود ساکت و کوچکت برایم ارزشمند است
    الان که فکر می کنم ..
    الان که به عکس های کودکی ات نگاه می کنم
    آنزمان که بی پروا می خندیدی و هنوز دنیا را نمی شناختی
    چقدر دوست داشتنی بودی
    و امروز
    امروز همان قدر که بیشتر برایم دوست داشتنی هستی
    با وجود تمام دانسته هایت
    وقتی دستان ظریفت را در دستم می گیرم احساس می کنم که چقدر دوستت دارم
    این چیزی ست که همیشه احساس می کنم
    ناخودآگاه یاد روزهایی می افتم که آنقدر کوچک بودی که من کنار مادر می نشستم و کودکانه با تویی که در دنیای دیگر بودی حرف می زدم
    به امید اینکه مرا بیشتر از هرکس دوست بداری
    امروز نمی دانم کجای جهان ایستاده ام
    ولی می دانم دوستت دارم
    الان در آغازی فصل نو
    من ایستاده ام تنها
    هرکدام ما به سویی
    برای هدفی
    و من باور دارم
    که

    دوستــــــــــــــــت دارم



  8. 9 کاربر از پست مفید سارا بانو تشکرکرده اند .

    سارا بانو (جمعه 10 آذر 91)

  9. #5
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 10 فروردین 93 [ 12:48]
    تاریخ عضویت
    1388-1-03
    نوشته ها
    1,249
    امتیاز
    16,138
    سطح
    81
    Points: 16,138, Level: 81
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 212
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    8,122

    تشکرشده 8,124 در 1,482 پست

    حالت من
    Vaaaaay
    Rep Power
    142
    Array

    RE: رفیق آسمونی

    می نویسم برای عشقم...

    عزیزم روزهاست که چشمان زیبایت را ندیده ام ولی هنوز گرمای نگاهت مرا تا عرش بالا می برد
    به اندازه همان نگاه اول دوستت دارم
    عکس تو
    برای من
    زیباترین تابلو دنیاست و من چقدر خوشبختم که صبح و شب نظاره گر این مهربانی بی پایان هستم
    دوستت دارم

    انقدر دوستت دارم که
    بویت هرگز از مشامم بیرون نمی رود
    نگاهت همیشه تسلی بخش روح من است
    لبخندت تنها دلیل زندگیم
    و
    اغوشت تنها تکیه گاه ارامشم

    چگونه ستایش کنم خدایی را که تو را افرید
    چقدر امشب دلم برای چشمانت تنگ است
    می دانم که همیشه عاشقت
    بودم
    هستم
    و
    می مانم

    دوستت دارم همسر عزیزم


  10. کاربر روبرو از پست مفید سارا بانو تشکرکرده است .

    سارا بانو (جمعه 10 آذر 91)


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1404 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 01:36 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.