به انجمن خوش آمدید

لینک پیشنهادی مدیران تالار همدردی:

 

"گلچین لینکهای خانواده، ازدواج و مهارتها(به روز شد)"

دانلود موسیقی و آرامش
دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 7 , از مجموع 7

موضوع: عدم استقلال

  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 26 شهریور 89 [ 00:35]
    تاریخ عضویت
    1389-6-19
    نوشته ها
    3
    امتیاز
    1,838
    سطح
    25
    Points: 1,838, Level: 25
    Level completed: 38%, Points required for next Level: 62
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array

    عدم استقلال

    با سلام و خسته نباشيد
    نزديك 5 سال نامزد كردم و2 سال به خونه شوهر اومدم.مادر شوهرم خيلي جوون وفكر كنم اين مشكل ساز شده برامون.همش سعي داره با من رقابت كنه.ومشكل بزرگتر اين كه ما طبقه بالاي اونا زندگي مي كنيم.توقع دارن هر كارمون و با اونا تنظيم كنيم و توقعات اونا رو بجا بياريم.
    مادر شوهرم يه زن ديكتاتور و تو خونه هميشه حرف حرفه اون بوده.حتي شوهرش هم تحت تسلط اونه.خواهر شوهري دارم كه ازم 2 سال كوچكتر ولي اونم عين مادرشه و اونم به پدرش محل نمي ذاره وپدرش از اونم تابعيت داره .
    از اونجايي كه من به همشون احترام قايل بودم و هستم الان 3 تاشونم ازم انتظار هاي بي جا دارن(حتي اون فسقليشون) و اين حسابي كفرم و در اوده.چون واقعا نمي دونم چه كار كنم. از اونجايي كه بلد نيستم به كسي بي احترامي كنم فقط رفت و امدم و كم كردم .وچون ديگه ازشون نفرت دارم ديگه حتي چشم ديدنشونم ندارم واين هفته اي يه بار رفتن هم فقط به خاطر شوهرم .شوهر من و درك مي كنه و كاري به كارم نداره ولي وقتي پاي حرفاي مامانش مي شينه رفتارش عوض ميشه و پاي خانواده ي من و پيش مي كشه با انكه مي دونم تو دلش از حرفاش خجالت ميكشه.
    حالا با توجه به اين كه داشتن خونه مستقل برامون ممكن نيست من واقعا نمي دونم چه كار كنم؟!!خواهش ميكنم كمكم كنيد ديگه نميتونم بيشتر از اين غرورم زير پا بزارم وشاهد سر در گمي شوهرم باشم.

  2. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 29 مهر 91 [ 06:01]
    تاریخ عضویت
    1389-6-11
    نوشته ها
    189
    امتیاز
    3,988
    سطح
    40
    Points: 3,988, Level: 40
    Level completed: 19%, Points required for next Level: 162
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    562

    تشکرشده 569 در 128 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: عدم استقلال

    سلام...
    نبايد نسبت به خونواده ي همسرت حس تنفر داشته باشي چون در اين صورت حتي نمي توني با خودتم كنار بياي اگه نميتوني دوسشون داشته باشي حداقل بي تفاوت باش تا كمتر عصباني بشي وكينه اي به دل نگيري و خوب كاري كردي احترامشونو نگه داشتي اما اجازه دخالت نده هر چقدر اونا رو پسرشون تسلط دارن تو هم رو همسرت تسلط داري اگه بيشتر نباشه مطمئن باش كمترم نيست.سعي كن بتوني همسرتو سمت خودت بيشتر جذب كني تا كمتر حرفهاي اطرافيان بهش تاثير بذاره.ببين خودت ميدوني مهم همسرته درسته با اونا زندگي ميكني با هم تويه ساختمون هستيد اما همسرت هميشه كنارته.به خاطر همسرتم شده جوابشونو نده خدا كه بهت 2 تا وگوش داده يكي دره يكي دروازه با يكي بشنو از يكي ديگه خارج كن اگه اونا حرفي زدن بسپر به خدا اون بهترين كسيه كه راه حل تموم مسائلو داره پس توكل كن به خدا زيادم واسه همسرت وقت آزاد نزار كه تنها بره پيش خونوادش هميشه باهم بريد.هر مسئله اي يه راه حلي داره هميشه به مشكلات به چشم مسئله نگاه كنيد تا بتونيد راه حلشو پيدا كني.سعي كن چيزهاي زيباي اطرافتو ببيني هميشه شاد باش به مسائل كوچيك زندگي لبخند بزن تا حس تنفر و انرژي منفي ازت دور بشه
    پس زندگي را بدان گونه كه دلخواه شماست تصور كنيد تا از اين طريق الگوهاي رفتاري مثبت را به زندگي خود جذب كنيد.تا به آنچه خواهيد برسيد.
    تا به عشق...تا به عرفان...تا به خدا!!!

  3. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 26 شهریور 89 [ 00:35]
    تاریخ عضویت
    1389-6-19
    نوشته ها
    3
    امتیاز
    1,838
    سطح
    25
    Points: 1,838, Level: 25
    Level completed: 38%, Points required for next Level: 62
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: عدم استقلال

    نقل قول نوشته اصلی توسط shomila
    سلام...
    نبايد نسبت به خونواده ي همسرت حس تنفر داشته باشي چون در اين صورت حتي نمي توني با خودتم كنار بياي اگه نميتوني دوسشون داشته باشي حداقل بي تفاوت باش تا كمتر عصباني بشي وكينه اي به دل نگيري و خوب كاري كردي احترامشونو نگه داشتي اما اجازه دخالت نده هر چقدر اونا رو پسرشون تسلط دارن تو هم رو همسرت تسلط داري اگه بيشتر نباشه مطمئن باش كمترم نيست.سعي كن بتوني همسرتو سمت خودت بيشتر جذب كني تا كمتر حرفهاي اطرافيان بهش تاثير بذاره.ببين خودت ميدوني مهم همسرته درسته با اونا زندگي ميكني با هم تويه ساختمون هستيد اما همسرت هميشه كنارته.به خاطر همسرتم شده جوابشونو نده خدا كه بهت 2 تا وگوش داده يكي دره يكي دروازه با يكي بشنو از يكي ديگه خارج كن اگه اونا حرفي زدن بسپر به خدا اون بهترين كسيه كه راه حل تموم مسائلو داره پس توكل كن به خدا زيادم واسه همسرت وقت آزاد نزار كه تنها بره پيش خونوادش هميشه باهم بريد.هر مسئله اي يه راه حلي داره هميشه به مشكلات به چشم مسئله نگاه كنيد تا بتونيد راه حلشو پيدا كني.سعي كن چيزهاي زيباي اطرافتو ببيني هميشه شاد باش به مسائل كوچيك زندگي لبخند بزن تا حس تنفر و انرژي منفي ازت دور بشه
    پس زندگي را بدان گونه كه دلخواه شماست تصور كنيد تا از اين طريق الگوهاي رفتاري مثبت را به زندگي خود جذب كنيد.تا به آنچه خواهيد برسيد.
    تا به عشق...تا به عرفان...تا به خدا!!!

    shomilaجان از راهنماييت ممنون ولي دركم كن كه الان من انگاري رو ميخ نشستم.
    من تو يه خانواده ي مرفه بزرگ شدم واصلا كشش تحقير و منت ندارم.اونابرا يه دونه پسرشون هيچ كدوم از وعده هاي سر خواستگاري رو كه انجام ندادنبعدش هم بجاي انكه از دستمون بگيرن از پامون كشيدن تا ما هيچ وقت ترقي نكنيم و هميشه زير منت اونا باشيم.اونا از ما توقع دارن بي اين كه به توقعات ما توجه كنن!
    من دوست دارم اونام مثل هر پدر مادري از رشد بچه شون خوشحال بشن وبراي ترقي بيشتر كمكش كنن ولي افسوس:(
    فكر اين كه من يك عمر قراره اينجوري زندگي كنم داغونم مي كنه.
    عزيزم منم خيلي خيلي به خدا متكي ام ولي صبرم كمه چون بهترين سالهاي عمرم و دارم از دس مي دم.من حتي جرات بچه دار شدنم ندارم در حالي كه عاشق بچه ام چون ميترسم تو تربيت بچه ام هم دخالت كنن.

  4. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 28 شهریور 89 [ 00:45]
    تاریخ عضویت
    1389-5-07
    نوشته ها
    7
    امتیاز
    1,989
    سطح
    26
    Points: 1,989, Level: 26
    Level completed: 89%, Points required for next Level: 11
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    5

    تشکرشده 5 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: عدم استقلال

    سلام
    خانواده همسر من هم از ترقی حتی پسرشون ناراحت می شن اونها با وجود اینکه از نظر مالی هیچ احتیاجی ندارن انتظار هدیه بالا از ما دارن .همیشه من ناراحت بودم چون دانشگاه رفتن من هم واسشون اشکال داشت با اینکه خانواده تحصیل کرده ای هستن. من قطع رابطه کردم حدود 1 سال بی فایده نبود الان که میرم خونشون دیگه نمی پرسن چی کار کردین . کی اومد کی رفت؟ کی بچه دار می شین؟ و از این حرفها.... . الانم که میرم در حد احوال پرسی با هم رابطه داریم و آخر خدافظی و تشکر همین.و الان هم هر کاری می کنیم بهشون نمی گیم هیچی و این باعث شده راحت باشیم.اگر سوالی هم کردن که دخالت بود جواب نمی دیم.البته باید شوهرتم باهات باشه تنهایی سخته ولی می شه.صبر کن درست میشه .من اول خودم را درگیر می کردم و این باعث ناراحتیم میشد

  5. #5
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    [ ]
    تاریخ عضویت
    1387-10-24
    محل سکونت
    قم
    نوشته ها
    146
    امتیاز
    13,263
    سطح
    75
    Points: 13,263, Level: 75
    Level completed: 4%, Points required for next Level: 387
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class10000 Experience Points
    تشکرها
    285

    تشکرشده 346 در 110 پست

    Rep Power
    32
    Array

    RE: عدم استقلال

    سلام
    به تالار همدردی خوش آمدید
    نمونه ی سوال و پاسخ مدیر همدردی به اعضاء:

    سوال:
    من 1 سال است كه ازدواج كردم دختري بسيار شاد بودم ولي كم كم با خانواده همسرم مشكل پيدا كردم آنها اصلا من را تحويل نمي گيرند و اين موضوع من را عصباني مي كند .من خيلي كارها در حق لنها انجام دادم ولي آنها هيچ .وقتي من اين مسائل را با همسرم مطرح مي كنم .ابتدا گوش مي دهد ولي خوب او هم عصباني ميشودلطفا من را راهنمايي كنيد

    پاسخ:
    یکم: ما برای اینکه در زندگی آرام و شاد باشیم ، بهتر اینست که این موهبت الهی را وابسته به یک چیزی در بیرون خود نکنیم. چرا که هزاران متغیر در بیرون از ما هست که لزوما همه آنها را نمی توانیم کنترل کنیم و در دست بگیریم. مثلا شما نمی توانید چنان خانواده همسرتان را تغییر دهید که رفتار و اعمالی انجام دهند که موجب شادی شما بشوند. بهتر است شاد بودن خود را به درون خود ببرید و نسبت به توانایی ها، اعتقادات، علائق ، استعدادها و رشدهای خود احساس شادمانی داشته باشی. اینطور هر وقت هم که ناشاد بشوی ، کلیدش دست خودت هست و می توانی با کمی تلاش شادی را بدست بیاوری. نیاز نیست که منتظر بمانی تا دیگران این شادی را به تو پیشکش کنند.
    دوم: بهتر است خانواده ها مرزهای خود را با اطرفیان برجسته کنند به این معنی که کمتر دخالت درکار یکدیگر داشته باشند. و این بهترین قاعده ارتباط عروس و مادر شوهر هست. این به معنی قطع رابطه نیست. این معنای کاهش توقعات ، انتظارات و مداخلات هستم.
    سوم: هیچ گاه همسرت را به عنوان قاضی بین خودت و خانواده اش قرار نده. چون همسرت باید تعارض احساس همسری ومادری را حل کند که سنگین تعارضی هست. و این به مرور حساسیتش را نسبت به شما کاهش داده و به قول عوام ، رویش به شما باز می شود.
    چهارم: شما نیاز نیست هر کاری برای خانواده همسرت بکنید. تا توقع تحویل گرفتن از سوی آنها داشته باشی. شما به وظایفی که فکر می کنی بر گردن داری عمل کن و بابت آنها به خودت پاسخگو باش.
    پنجم: به هر حال کاهش تنش بین این گونه ارتباط ها به 2 عامل مهم بستگی دارد.
    الف) به کارگیری مهارتهای ارتباطی ( که خود بحث گسترده و عمیقی هست که به مرور ما در سایت همدردی به آن می پردازیم.
    ب) گذشت زمان
    یعنی با استفاده از مهارتهای زندگی و مهارتهای ارتباطی در بستر زمان می توانید ارتباط خودتون وخانواده همسرتان را بهبود بخشید.


    تاوقتی خوشبختی ما گره به چیزی یا کسی می خوره ، ما باید دنبال آن کس و چیز بدویم و التماس کنیم که همانجایی بروند که ما می خواهیم. در حالیکه در پاسخ من تاکید کرده ام باید روی افکار و ذهن خود کار کنید. ما نمی توانیم آدمهای دنیا را آنطور که می خواهیم و آن هم در کوتاه مدت چنان تغییر دهیم که رفتارشان طبق میل ما باشد.
    تو اهمیت را از بیرون خودت کم کن و به خودت اهمیت بده. مثالی می زنم خوب توجه کن:
    اگر شما گردنبند طلایی گرانبها و اصلی داشته باشی. خیلی به حرف دوستات که با پوزخند میگویند بدلی هست توجه نخواهی کرد. چون قیمت واقعی در دل خود این طلاست. لذا ارزش آن درون آنست و با تعریف کردن و توجه کردن دیگران هیچ ربطی ندارد. و اگر هم دیگران نپذیرند و از آن تعریف نکنند، از ارزش این طلا کم نمی شود یا طلا از چشم شما نمی افتد.
    اما اگر شما شک داشته باشید که این گردنبند طلاست، و مرتب در چشم این و اون به دنبال ارزش آن باشی. با هر متلک ، خنده و بی توجهی به خودت و این گردنبند شک می کنی. کافیست که ارزش واقعی این گردنبند را بدانی تا خودت قیمتش را دانسته و دنبال تعریف و توجه های دیگران به آن نباشی.
    البته این یک مثال است. ولی نکته ای که مهم است ، این است که طبق پاسخهای قبلی ( که امیدوارم این بار به قصد عمل کردن به آن فکر کنی)، شما لازم است ارزش واقعی خودت را بدونی، ( حالا می خواهد مادر شوهر توجه و صحبت و ... با شما داشته باشد یا نه). اما رفتار شما نیز با آنها تابع ارزشها و معیارهای خودت هست. اگر شما فردی خود ساخته و خودانگیخته باشید. می توانید طبق معیاری که درست می دانید رابطه مودبانه ای با آنها داشته باشید. ولی خیلی برای اخمها و بی توجهی ها اصلا ارزش قائل نباشی . از طرفی هم آنقدر ضعیف نباشی که تحت تاثیرات آنها فراموش کنی که ارزشهایت چیست و واکنشهایی شبیه خود آنها به آنها نشان دهی.
    تمام این مطالب با فرض اینست که شما خوب مطلق و آنها بد مطلق باشند.( که بنده به این مطلق ها زیاد اعتقاد ندارم) و عقیده دارم اگر شما بتوانید طبق شناخت خود و ارزشهای درونی خود درست رفتار کنید به مرور شاهد تغییرات مثبتی در زندگی خود خواهید بود.
    سوال:
    با عرض سلام مجدد
    ممنون از پیگریتون ولی من تمام اینها را می دانم ولی به نظر من این حرفها فقط تئوری است و در زندگی واقعی نمی توان از آن استفاده کرد .مثلا مادر شوهری که من مجبورم حداقل هفته ای یک دفعه ببینمش و مجبورم خودم را خوشحال ،شاد نشان بدم و شوهرم هم بگوید به خاطر من .به خاطر من بخند و... .حالا این بار را فراموش کن .گذر زمان همه چیز را درست می کند و... .من واقعا کم اوردم .چون با هر زنگ آنها زندگی ما کنفیکون می شود.و بعد از مدت کمی همسرم می گه مییای بریم خونه مامانمینا و آن وقت است که می خواهم بمیرم.واقعا جنبه زندگی کردن را ندارم گاهی اوقات فکر می کنم چرا باید یه آدم بیگناه را به دنیا بیاورم .من آدمی بودم که به همه می گفتم مگر می شود که ادم با مادر شوهرش اختلاف داشته باشد الان متوجه شدم که بله میشه.میدونید من ادمی هستم که نمی توانم جواب کسی را ندهم ولی نمی دونم چرا شاید به خاطراحترام جواب حرفهای مادر شوهرم را نمی دهم .
    پاسخ:

    در ارسال مجدد سئوالت، متوجه این موضوع شدم که دقت بسیار اندکی به محتویات پاسخ قبلی من داشته ای دلیلش این جملات در صحبت هات هست:
    - نمی توان این حرفها را در زندگی استفاده کرد
    - مجبورم حداقل هفته ای یک دفعه ببینمش
    - مجبورم خودم را خوشحال نشان بدهم
    - با زنگ آنها زندگی ما کن فیکون می شود
    - می خواهم بمیرم
    - جنبه زندگی کردن را ندارم
    - چرا باید یک آدم بی گناه را به دنیا بیاورم
    - نمی توانم جواب کسی را ندهم

    تمام این پارامتر ها که در سئوالت هست یک نوع غلط فاحش در شناخت شما نسبت به موضوعات زندگی است وهمین ها موجب ناراحتی شماست. تاسبک فکریت اصلاح نشود، توقع نداشته باش زندگی ات تغییر کند. در واقع آن چیزی که شما در بیرون از خودت دنبالش می گردی و می خواهی عوض کنی، باید از درون این کار را بکنی.
    مجددا برگرد پاسخ قبلی مرا با دقت بیشتری مطالعه کن. مطالعه نکن که بخواهی جواب مرا بدهی. مطالعه کن تا روزنه های نور به سوی رهایی از این مخمصه را بیابی.
    در پاسخ قبلی گفته بودم به جای تمرکز بر روی این مشکل و بستن چشمهایت به سوی همه هستی بیکران، بهتر است که وجودت را بی نهایت فرض کنی و بدنبال رشد جنبه های خودت باشی.( این به معنای بیچارگی و درماندگی و تسلیم نیست) این به معنای قدرت هست آن هم قدرت تغییر خودت ( نه تغییر برای رضای مادرشوهرت) ، تغییر برای رضایت خودت ، برای رشد خودت.
    می بینیم که بین پاسخ قبلی من و جواب شما زمان کوتاهی هست، و این نشان می دهد زمان کافی برای فکر و به کارگیری در اختیار نداشته ای.
    اگر پیشاپیش فکر کنی همه چیزی را بلد هستی و همه کار را کرده ای، و نجاتی نیست، پس بدان که هیچکس نمی تواند به تو کمک کند. باید کمی به راه های نرفته بیندیشم
    ***
    در روابط باید اعتدالی رعایت بشه. نباید منتظر باشیم همه این اعتدال را داشته باشند( اگرچه خوبست داشته باشند). احترام، ادب، مهربانی، خوش خلقی و....، از یک طرف، قاطعیت ، استقلا از یک طرف دیگر در کنار هم اعتدال می آورند.
    اشتباه نشود، بد خلقی، خودرایی، درگیری، اخم و تخم، لجبازی، غر زدن و ....، هیچکدام جزو اعتدال نیست. قاطعیت به معنای آن است که روی حرفت با کمال احترام و متانت و خوشرویی بایستی و اگر حقوق خصوصی و شخصی خودت هست پافشاری کنی و در بدترین حالت ، نسبت به بعضی خواسته های ایشون بی تفاوت باشی. ولی در جنبه های دیگر با مهربانی رفتار کنی.
    خلاصه اینکه نباید فقط منفعلانه به او واکنش دهی. باید خودت سبک معتدل را داشته باشی و عمل کنی. اگر او شما را تحویل نگرفت. شما منفعلانه پاسخ نگو بلکه شیوه ای را که از قبل برای خودت در نظر گرفتی اجرا کن.
    فراموش نکن. به مرور زمان این مسائل از شدتشون کاسته می شود و این منوط به آنست که شما نه از روی احساس تصمیم بگیری و نه اینکه با ترس از خواسته های خود عقب بنشینی.
    به مادر شوهرت یه جورایی ثابت کن که دوستش داری و برای خواسته های احترام قائلی و این مسئله را مرتب تکرار کن. اما در کنارش در مواردی که لازم است خواسته های منطقی خود را با لطافت اجرا کن[/].

  6. کاربر روبرو از پست مفید ساقی تشکرکرده است .

    ساقی (پنجشنبه 01 مهر 89)

  7. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 26 شهریور 89 [ 00:35]
    تاریخ عضویت
    1389-6-19
    نوشته ها
    3
    امتیاز
    1,838
    سطح
    25
    Points: 1,838, Level: 25
    Level completed: 38%, Points required for next Level: 62
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: عدم استقلال

    با سلام وتشكر از راهنمائيهاي شما
    من به تمام صحبتهاي شما مصمم.ولي اولا اينكه شادي را وابسطه به درون خود كنم خيلي خيلي سخت هست.
    چون ما ايراني ها لحظاتمون در كنار اطرافيان شادتر پس ناخوداگاه شاديمون وابسطه به اطراف ميشه.
    ولي با اين وجود دوست دارم حرفهاتون را تو زندگي ام پياده كنم.
    ولي اين جمله اخرتون به دلم ننشست.چطور ميشه يه نفر كه اين قدر برات مشكل تراشيده كه به خاطرش دست به دامن اينترنت هم شدي براش نقش بازي كني كه دوسش داري؟!!مگه اين اصلا امكان داره؟؟؟
    تازه به نظر من اگر هم امكان داشته باشه اين نقض حرف اولتون ميشه .نه!!!

  8. #7
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 21 بهمن 92 [ 18:58]
    تاریخ عضویت
    1390-2-30
    محل سکونت
    کرج
    نوشته ها
    620
    امتیاز
    4,643
    سطح
    43
    Points: 4,643, Level: 43
    Level completed: 47%, Points required for next Level: 107
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Social1 year registeredTagger Second Class1000 Experience Points
    تشکرها
    3,824

    تشکرشده 3,762 در 695 پست

    Rep Power
    77
    Array

    RE: عدم استقلال

    سلام به نطر من تو و شوهرت با هم یکی بشید و به شوهرت بگی کمکت کنه تا بتونی این مشکل رو حل کنید و اونم اینطوری که : جلوی خونواده شوهرت به شوهرت دستور بدی و همش بهش امرو نهی کنی وهی بگی که توی این خونه خیلی راحتی چون همه چیز به نفع خانومهاست و زن سالاریه و مردها هم هیچ نقشی ندارند و انقدر این حرفهارو بزن تا مادرشوهر و خواهرشوهرت به زبون بیان اونوقت همه چیزهای توی دلت رو با احترام و ادب به زبون بیار و بگو که باید همگی با هم یکی باشیم تا همیشه بخندیم و خوشحال
    عزیزم این رو هم بگم تا موقعی که احترام بیش تر از خودشون بزاری هیچی رو متوجه نمی شن باید یه جایی جلوشون بایستی تا قدر احترام رو بدونند من ه امتحان کردم خیلی خوب جواب گرفتم موفق باشی
    هیچگاه دلت را به روزگـــــــار مسپار که دریایی از ناامیدی هست ...
    دلت را به خــــــدا بسپار که دریایی از امید است...


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1404 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 01:37 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.