سلام
لطفا نخونده قضاوت نکنین!
من یه پسر 23 ساله هستم، به شدت معتقد هستم، از لحاظ اجتماعی در سطح خیلی خوبی هستم ولی از نظر مالی نه...
حدود سه ماه قبل برای اولین بار در عمرم وارد چت روم شدم... البته من آدم چشم و گوش بسته ای نبودم اما از روم خیلی خوشم نمی اومد...(تاجالا دوست دختر نداشتم)
دلم گرفته بود رفتم توی روم
بعد از چندساعت یه خانمی را دیدم توی روم، 20 ساله بود... سعی میکنم یه کم خصوصیاتشون را بگم:
از همون اول افعال جمع به کار می بردند، با اینکه من اوایل خیلی مستقیم خطابشون می کردم اما ایشون مودبانه خطاب میکرد... به هیچ وجه اجازه نمی دادن که من از یه حدی حریم را بیشتر بشکنم، ما بعد از سه ماه هنوز افعال جمع به کار می بریم، ایشون هم می گفتن به شدت متعهد و معتقد هستن، تاحالا دوست پسر نداشتن، خودشون هم دو سه هفته بوده توی روم رفتن، می گفتن توی روم دنبال جواب به یه سری مسائل اعتقادی بودن، اما خودشون می گفتن با اومدن توی روم حتی داره نظرشون راجع به اون مسائل هم سست میشه،(که البته حدارا شکر اینطور نشد و هم من و هم ایشون از روم بیرون اومدیم،و اعتقاداتتمون هم بهتر شده) ،همون شب اول بهم گفتن خواهرانه بهتون میگم که دیگه توی روم نرید محیط روم خیلی کثیفه...
ایشون چادری هستن، موضوع بحثتمون هم جهان بینی و تفسیر قرآن بود(من مطالعات علوم انسانی خوبی دارم و ایشون هم علاقه زیادی داشت) بحث هدف زندگی، بحث تلاش برای رسیدن به حدا، بحث شرک و توحید و عرفان و فلسفه
رابطه ما اصلا عاشقانه نبود، حرفهامون د رحد و حدود زده میشه، یعنی حریم ها حفظ شده، البته گاهی اوقات شاید شوخی هایی میکردیم اما کلا روابطمون مثل دوتا دوس پسر و دوس دختر نبود، رسمی بود
اولین دختری بود که می دیدم می توانه معنای حرفم را بفهمه، وقتی از هدف زندگی وقتی از رسیدن به خدا حرف می زدم اون می فهمید، من توی چندساله گذشته به واسطه کارو درسم خانم های زیادی را دیدم اما تقریبا هیچ کدومشون این حرف ها را نمی فهمیدن و از ته قلب به
این مسائل جهان بینی علاقه ای نداشتن(هرچند در آقایون هم این عده کم هستن)
خلاصه اینکه من تصمیم گرفتم به ایشون به دیده همسر آینده هم نگاه بکنم، شروع کردم در حدی که روابط اجازه می داد ایشون را تست بکنم، مثلا با یه آی دی دیگه باهاشون ارتباط بگیرم، یا اگه بتونم از توی حرفهاشون اشکال و ایراد بگیرم یا دروغ پیدا کنم
اما ایشون از همه این ازمونها سربلند بیرون اومدن
همون شب اول ایشون از من عکس خواسته بودن ولی گفتن از خودشون عکسی نمی دن ، من هم عکس از خودم خیلی بهشون دادم، بعد از اصرار زیاد من و چندروز که اعتماد بیشتر شد ایشون دو تا عکس از خودشون به من ارسال کردن، فکر می کنم از ظاهرشون هم خوشم بیاد
من حتی از یه خانم دیگه توی اینترنت (که آشنابودن) خواستم با این خانم ارتباط بگیره و نظرش را بگه...
این خانم هم می گه خوبه و مشکلی نیست
همه چیز آماده است برای تحقیقات بیرونی و خواستگاری رسمی
ولی....
چند تا مشکل است:
یکی اینکه گمون می کنم ایشون دختر ساده و ساده دلی باشه، همین که خیلی راحت بعد از دو سه روز به من عکسشون را دادن شاید نشون از سادگیشون باشه(البته من خیلی اعتمادزایی کرده بودم)
کلا بهم بگین آیا من که شخصیت پیچیده ای دارم می توانم با یه خانم ساده زندگی کنم؟
البته ایشون احمق نیستن ها، خیلی خیلی خیلی فهمیده هستن، توی شرایط مختلف واقعا غیراحساسی و منطقی عمل می کنن... نمونه اش اینکه از وقتی بهشون پیشنهاد آشنایی رسمی و خواستگاری دادم ایشون گفتن دیگه نباید با هم ارتباط آنلاین داشته باشیم و حداکثر ایمیل به هم می زنیم... تلفن هم از ایشون ندارم، یا مثلا وقتی ازشون خواستم یه جلسه حضورا در حضور شخص سوم هم را ببینیم و بعد من اقدام کنم نپذیرفتن و گفتن اصولا بحث راجع به آینده زندگی فقط باید درخضور خونواده ها باشه و گفتن حداکثر اینکه یه اتاقی توی دانشگاه ایشون و رفقاشون هستن من هم برم اونجا به عنوان ارباب رجوع و ایشون را ببینم
مشکل بعدی هم اینه که نمی دونم با خانواده ها چه کنیم؟
خانواده من روی حساب اعتمادزیادشون به من می تونن بپذیرن که ما توی اینترنت آشنا شده باشیم اما ایشون گفتن برای خانواده شون قابل قبول نیست... به نظرتون از همین اول برای دلیل آشنایی به خانواده ها دروغ بگیم ؟ یا مثلا یه راه دیگه واسه آشنایی پیدا کنیم و از اون راه توی محیط بیرون آشنا بشیم و اینطور به خانواده ها بگیم؟ ایشون گفتن به هیچ وجه آشنایی اینترنتی برای خونواده شون قابل قبول نیست...
مشکل آخرم هم اینه که علیرغم همه حرفهایی که زدم، علیرغم اینکه ایشون نشون دادن که واقعا دروغی بهم نگفتن، هنوز اعتمادم کمه،(می دونید یه ترسی ته دلمه که آخه مگه می شه کسی اینقدر خوب باشه، نکنه طرف داره من را فیلم میکنه، نکنه داره سعی میکنه طوری وانمود کنه که ساده است و من خوشم بیاد، اما هرچه می کنم دلیل منطقی برای این ترسم پیدا نکردم، نتونستم مصداقی از اینکه ایشون این کار را می کنن پیدا کنم) من گفتم یکی از رفقام از آقای معمار اصفهانی(که مرد عارفی هستن ) استخاره بگیره و آیات اول سوره مریم اومد که خیلی خیلی عالیه... بهم بگین چه کار کنم که اعتمادم صد درصد بشه ، البته به شکل منطقی نه الکی...
(ضمنا ما از یه استان هم هستیم )
خواهش میکنم کمککم کنین ، الآن که چندماه میگذره فکر میکنم جدای از عقلم از نظر احساسی هم به ایشون وابسته شدم و ایشون هم شاید همینطور شدن، با توجه به شرایط فوق با این چندتا مشکل چه کنیم؟
اینقدر توی گوشمون خوندن که ازدواج اینترنتی فلانه، ازدواح اینترنتی آخر و عاقبت نداره، ازدواح اینترنتی آخرش جداییه...
اینقدر از این چیزها توی گوشمون خوندن که هرچی هم میخوام خیال خودم را جمع کنم بازهم یکی پیدا میشه شروع می کنه از این حرفها بهم بزنه...دوباره اوضاعم را بهم میریزه
وقتی بهشون می گم دلیلتون واسه اینکه اردواج اینترنتی بده چیه، میگن خوب اگه خوب بود که مردم اینقدر بد نمی گفتن، یا میگن خشت اول چون نهد معمار کج...
اینقدر توی این مدت این ضرب المثل را شنیدم که دیگه حالم ازش بهم میخوره
سوال آخر: آیا ایراد دیگه ای هم ممکنه وجود داشته باشه که از دید من مغفول مونده باشه؟ آیا اسیب یا احتمال مشکل دیگه ای هم است؟ اگه است راهنمایی کنین لطفا
(من گشتم کسی مثل من تاپیک نداده بود و الا وقتتون را نمی گرفتم، شرمنده ام و پیشاپیش از محبتتون در قبال من و جواب هاتون ممنونم)
علاقه مندی ها (Bookmarks)