به انجمن خوش آمدید

لینک پیشنهادی مدیران تالار همدردی:

 

"گلچین لینکهای خانواده، ازدواج و مهارتها(به روز شد)"

دانلود موسیقی و آرامش
دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 2 , از مجموع 2

موضوع: من، تو، او

  1. #1
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 14 اسفند 90 [ 23:46]
    تاریخ عضویت
    1387-7-21
    نوشته ها
    1,027
    امتیاز
    8,463
    سطح
    62
    Points: 8,463, Level: 62
    Level completed: 5%, Points required for next Level: 287
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    4,165

    تشکرشده 4,222 در 1,018 پست

    Rep Power
    120
    Array

    من، تو، او

    من به مدرسه میرفتم تا در س بخوانم
    تو به مدرسه میرفتی به تو گفته بودند باید دکتر شوی
    او هم به مدرسه میرفت اما نمی دانست چرا

    من پول تو جیبی ام را هفتگی از پدرم میگرفتم
    تو پول تو جیبی نمی گرفتی همیشه پول در خانه ی شما دم دست بود
    او هر روز بعد از مدزسه کنار خیابان آدامس میفروخت

    معلم گفته بود انشا بنویسید
    موضوع این بود علم بهتر است یا ثروت

    من نوشته بودم علم بهتر است
    مادرم می گفت با علم می توان به ثروت رسید
    تو نوشته بودی علم بهتر است
    شاید پدرت گفته بود تو از ثروت بی نیازی
    او اما انشا ننوشته بود برگه ی او سفید بود
    خودکارش روز قبل تمام شده بود

    معلم آن روز او را تنبیه کرد
    بقیه بچه ها به او خندیدند
    آن روز او برای تمام نداشته هایش گریه کرد
    هیچ کس نفهمید که او چقدر احساس حقارت کرد
    خوب معلم نمی دانست او پول خرید یک خودکار را نداشته
    شاید معلم هم نمی دانست ثروت وعلم
    گاهی به هم گره می خورند
    گاهی نمی شود بی ثروت از علم چیزی نوشت

    من در خانه ای بزرگ می شدم که بهار
    توی حیاطش بوی پیچ امین الدوله می آمد
    تو در خانه ای بزرگ می شدی که شب ها در آن
    بوی دسته گل هایی می پیچید که پدرت برای مادرت می خرید
    او اما در خانه ای بزرگ می شد که در و دیوارش
    بوی سیگار و تریاکی را می داد که پدرش می کشید

    سال های آخر دبیرستان بود
    باید آماده می شدیم برای ساختن آینده

    من باید بیشتر درس می خواندم دنبال کلاس های تقویتی بودم
    تو تحصیل در دانشگا های خارج از کشور برایت آینده ی بهتری را رقم می زد
    او اما نه انگیزه داشت نه پول. درس را رها کرد دنبال کار می گشت

    روزنامه چاپ شده بود
    هر کس دنبال چیزی در روزنامه می گشت

    من رفتم روزنامه بخرم که اسمم را در صفحه ی قبولی های کنکور جستجو کنم
    تو رفتی روزنامه بخری تا دنبال آگهی اعزام دانشجو به خارج از کشور بگردی
    او اما نامش در روزنامه بود روز قبل در یک نزاع خیابانی کسی را کشته بود

    من آن روز خوشحال تر از آن بودم
    که بخواهم به این فکر کنم که کسی کسی را کشته است
    تو آن روز هم مثل همیشه بعد از دیدن عکس های روزنامه
    آن را به کناری انداختی
    او اما آنجا بود در بین صفحات روزنامه
    برای اولین بار بود در زندگی اش
    که این همه به او توجه شده بود

    چند سال گذشت
    وقت گرفتن نتایج بود

    من منتظر گرفتن مدارک دانشگاهی ام بودم
    تو می خواستی با مدرک پزشکی ات برگردی. همان آرزوی دیرینه ی پدرت
    او اما هر روز منتظر شنیدن صدور حکم اعدامش بود

    وقت قضاوت بود
    جامعه ی ما همیشه قضاوت می کند

    من خوشحال بودم که مرا تحسین می کنند
    تو به خود می بالیدی که جامعه ات به تو افتخار می کند
    او شرمسار بود که سرزنش و نفرینش می کنند

    زندگی ادامه دارد
    هیچ وقت پایان نمی گیرد

    من موفقم من میگویم نتیجه ی تلاش خودم است!!!
    تو خیلی موفقی تو میگویی نتیجه ی پشت کار خودت است!!!
    او اما زیر مشتی خاک است. مردم گفتند مقصر خودش است !!!!

    من , تو , او
    هیچگاه در کنار هم نبودیم
    هیچگاه یکدیگر را نشناختیم

    اما من و تو اگر به جای او بودیم
    آخر داستان چگونه بود؟؟؟

  2. 3 کاربر از پست مفید gole maryam تشکرکرده اند .

    gole maryam (چهارشنبه 20 مرداد 89)

  3. #2
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 09 اسفند 96 [ 15:33]
    تاریخ عضویت
    1387-11-29
    نوشته ها
    1,732
    امتیاز
    22,684
    سطح
    93
    Points: 22,684, Level: 93
    Level completed: 34%, Points required for next Level: 666
    Overall activity: 3.0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    4,250

    تشکرشده 4,202 در 1,430 پست

    Rep Power
    190
    Array

    RE: من، تو، او

    مريم جان خيلي تلخ بود....خيلي خيلي تلخ...اما قشنگ بود و واقعيت بود...

    تمام باطري شارژ شده روحم خالي شد

  4. کاربر روبرو از پست مفید parnian1 تشکرکرده است .

    parnian1 (سه شنبه 19 مرداد 89)


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. معرفی کتاب :< نه حرف من، نه حرف تو، حرف خدا >
    توسط مدیرهمدردی در انجمن معرفی کتب روانشناسی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: پنجشنبه 21 فروردین 93, 10:43
  2. فقط تو، خود خود تو...
    توسط آرمان 26 در انجمن مقالات و مطالب آموزشی در مورد ازدواج
    پاسخ ها: 9
    آخرين نوشته: سه شنبه 01 بهمن 87, 08:57

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1404 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 11:18 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.