سلام
من 26 سال دارم و یه بار در 21 سالگی ازدواج کردم اما بخاطر بیماری همسرم (صرع) که از من پنهان کرده بود ازش جدا شدم. در کل رابطه ما فقط 4 ماه بود اونم دوران عقد ولی از نظر قانونی 2ساله ازش جدا شدم
بعد از این اتفاق تقریبا از ازدواج مجدد صرف نظر کردم و ترجیح دادم مجرد بمونم تا زمانی که یکی رو خوب بشناسم و بهش اعتماد کامل داشته باشم و بعد شاید تصمیم به ازدواج باهاش بگیرم.
حدود 4 سال پیش توی چت با یه پسر اشنا شدم که یکم صحبت کردیم و فهمیدیم همشهری هستیم و هردو در یه رشته تحصیل کردیم البته من دیپلم و اون فوق دیپلم داشت همون سال هردو کنکور شرکت کرده بودیم و اون کارشناسی قبول شد و من کاردانی و دیگه سرگرم تحصیل شدیم و رابطه مون تموم شد چون رابطه خاصی هم نبود و فقط در حد صحبت های متعارف و معمولی
گاهی وقتا تو چت که هم رو میدیدیم باهم صحبت می کردیم و از وضعیت درسی هم می پرسیدیم. رابطه خیلی کمی بود تا اینکه من برای کاراموزی رفتم همون شرکتی که اون پسر کارمندش بود من ترم اخر کاردانی و اون ترم اخر کارشناسی و هردو باید پروژه تحویل میدادیم این شد که من برای درسام و بخصوص پروژه م ازش کمک می گرفتم و اونم تا جایی که می تونست کمکم می کرد
کم کم یه گاهی باهم درد دل هم می کردیم و من همه اتفاقات زندگیمو بهش گفتم و اونم تقریبا همه چیزو به من میگفت چون دوست صمیمی نداشت و منم دوست صمیمی و قابل اعتمادی نداشتم
اینم بگم خانواده هردومون خیلی مذهبی هستن و خودمون هم اعتقادات مذهبی سختی داریم و رابطه مون خیلی محدود و در چهارچوب خاصی بود و هیچ وقت ازین چهارچوب فراتر نرفتیم
این رابطه درسی ادامه داشت تا اینکه چندروز پیش بر حسب اتفاق و با شوخی و حرفایه معمولی بطور غیر مستقیم در مورد ازدواج حرف زد و نظر منو خواست . اولش شوکه شدم و فکر کردم فقط داره نظرمو می پرسه اما بعد که بیشتر باهم صحبت کردیم بهم ابراز علاقه کرد و منم می تونم بگم دوستش دارم اما هنوز نمی تونم احساس واقعیم رو نسبت بهش در خودم بفهمم. نمی دونماین حس دوستی بخاطر رابطه بینمونه یا واقعا عاشق هستم و می تونم به چشم یه همسر بهش نگاه کنم
حالا موندم بهش چی جواب بدم؟ اون از همه گذشته من خبر داره و همه چیز رو پذیرفته و من رو هم به خوبی میشناسه و منم اونو کامل میشناسم فقط مشکلی که هست ممکنه خانواده ش با ازدواجمون مخالف باشن ولی چون خواهرش هم این اتفاق تو زندگیش افتاده فکر نمی کنم زیاد سختگیری کنن اما به هرحال امکان مخالفتشون هست
ولی برای من مهم تر اینه که تصمیم درستی بگیرم که باعث خوشبختی هردومون بشه
لطفا راهنماییم کنید که الان چیکار کنم و به چی فکر کنم و چجوری تصمیم بگیرم
منتظر جواب دوستان عزیز هستم
ممنون
علاقه مندی ها (Bookmarks)