سلام من دختری هستم حدودا 22 سال البته ماه دیگه 23 ساله میشم اما اصلا دوست ندارم خودمو بیشتر از اون چیزیکه هستم نشون بدم
حقیقتا حدود 1 سال هست که از دوست پسرم جداشدم طرف اوایل خیلی ابراز احساسات بهم میکرد اواخر متوجه شدم دروغ میگه و تو یه چشم به هم زدن بهم خیانت کرد این قضیه خیلی برام گرون تموم شد چون خخیلی رو اعصاب و دیدگاهم نسبت به دیگران تاثیر منفی گذاشت مخصوصا اینکه فهمیده بودم با اون دختر رابطه جنسی هم برقرار کرده و از کم و زیادش هم باخبر شدم قصش مفصله اصلا دلم نمیخواد درموردش حرف بزنم حتی نوشتن درموردش هم منو عذاب میده خلاصه خیلی اثر بدی توی زندگی من گذاشت خیلی تو این عشق اذیت شدم مخصوصا اینکه من اونو نمیخواستم و این خودش بودکه پاپیش میذاشت اما با خیانت به من پیش دستی کرد و واقعا من ازش متنفر شدم تا حد مرگ
خیلی افسرده و دل پریشانم احساس میکنم هیچ مرد واقعی توی دنیا وجود نداره و همه به هم خیانت میکنن خیلی تنهام و احساس تنهایی میکنم کسی هم دورو برم نیست تا بهش اعتماد کنم و یک عشق واقعی رو باهم بسازیم همش تو بهر خیانتها و اذیتهای اون اشغال هستم و مدام یادش عذابم میده مخصوصا اینکه الان میدونم با همون دختره بد رفاقت داره الحق که لیاقت عشق من رو نداره اما خاطرات تلخ عذابم میده از طرفی هم خاطرات شیرین بیشتر عذابم میده و اصلا برام معقول نیست
خیلی دوست دارم یک رابطه احساسی با کسی برقرار کنم که به ازدواج ختم بشه یه رابطه با اصول و عاشقانه اما ازطرفی من دختر سربزیری هستم و گاهی وقتها هم به علت بی اعتمادی پاسخ کسی رو نمیدم
خواهش میکنم بهم راهنمایی کنید و بگید که من چه باید بکنم ایا میشه منتظر یه عشق بود یا اینکه باید تا اخر عمرم با این خاظرات تلخ باشم![]()
علاقه مندی ها (Bookmarks)