معیارهای من

[فرهنگ 27]

فعلن معیارهای من اینها هستند.ایرادش کجاست؟نکات مثبتش چیه؟در کل این معیارها مناسبن؟


دنبال اینم.یه دختر با تحصیل دانشگاهی،آفتاب مهتاب روشو دیده باشه،گذشته با هر کی بوده یا هر کاری کرده

مربوط به خودشه ولی بعد ازدواج اونو با روابطی که داشته رو با شوشوش مقایسه نکنه.سن از 22 تا 25 خودم 27

خانواده یه بابای بازنشسته دولت لیسانس،مامان کارمند یا خونه دار،افکار بسته نداشته باشن،عروسی رو مختلط

بگیرن،چند ماه نامزد باشیم اگر دیدیم مناسب هم نیستم جدا بشیم نه اینکه بگن رو دخترمون اسم گذاشتید آبرومون

می ره.اگر بعد ازدواج از کسی دیگه خوشش اومد بعد اینکه مطمعن شد بیاد بهم بگه،من سعی می کنم مهرمو

دوباره به دلش بندازم اگر نتونستم جدا می شیم.ولی خیانت نکنه.از دوره گذاشتن که بعضیا با دوستاشون می ذارن

خوشم نمیاد.البته خونه دوستش بره یا اون می تونه بیاد.به اندازه درآمدمون خرج کنه، نخواد به خاطر چشم و هم

چشمی یه چیز غیر ضروری بخره که مجبور بشیم بریم زیر بار قرض،با دوستاش روزی 1 ساعت تلفنی نحرفه،اگر می ره

سرکار وسایل شخصیشو با حقوق خودش بخره،بقیه پولشم پس انداز کنه برای خودش طلا بخره.خنده رو باشه.

[lvlahtab]

فکر کنم اول باید همه اینا رو در مورد خودتون بگین تا معلوم بشه معیارهاتون براتون مناسبه یا نه.معیارهای هر کسی با توجه به ویژگیهای خودش و خانواده ش متفاوته.
شما باید درمورد ویژگیهای خودتون اول صحبت کنین تا درست یا غلط این معیارها معلوم بشه

[niloofar 25]

سلام آقاي فرهنگ!
بهتون توصيه اكيد ميكنم تو معياراتون دراره روابط شخصي و حقوق خانمتون!تجديد نظر بفرمائيد!
اين ليست چك نويسه ديگه نه!بعدها با مطالعه و تمرين و تجربه تغيير ميكنه ديگه حتما!
موفق باشيد!

[حسین پور]

با درود

گذشته با هر کی بوده یا هر کاری کرده

مربوط به خودشه ولی بعد ازدواج اونو با روابطی که داشته رو با شوشوش مقایسه نکنه

فرهنگ جان دیدگاه شما بسیار تابع و شبیه دیگاه وجودگرایان است(تمام توضیحاتی که دادی این را نشان می دهد) آنان معتقدن انسان در هر لحظه می تواند از نو متولد شود.. فکر می کنم برای همین هم گذشته همسرآیندتان برایت مهم نیست.

بله می توان گفت هر کسی قربانی گذشته خود نیست... ولی افراط در زمینه به نفع شما نیست. فرض کنید شما اکنون بیست سال دارید در واقع تجربیات هر سال شما جمع شده و حال شخصیت فرهنگ بیست ساله را تشکیل می دهد.بنابراین علاوه بر اینکه بر موقعیت حال تاکید داریم باید گوشه چشمی هم به گذشته فرد داشته باشیم

.اگر بعد ازدواج از کسی دیگه خوشش اومد بعد اینکه مطمعن شد بیاد بهم بگه،من سعی می کنم مهرمو

دوباره به دلش بندازم اگر نتونستم جدا می شیم.ولی خیانت نکنه

دکتراسماعیل زاده یکی از روان شناسان نیز همین نکته را پیشنهاد می دهد و معتقد است اجبار در دوست داشتن صحیح نیست و دقیقا همین جمله شما را بارها و در راهنمایی ها و سخنرانی ها بکار بسته است.

اما باید توجه داشته باشید زندگی زناشویی همواره آرام نیست گاهی طوفانی می شود اما اندک زمان
مبادا در موقعیت طوفانی زندگی فرض کنی جدا شدن بهترین راه است.

ولی آیا ما شناخت خوبی از خود داریم... کاش فرهنگ جان ابتدا می گفتی مثلا:

من فردی صبور و صادق هستم و در مقابل دوست دارم همسرم نیز در روابط خود با من صداقت لازم را داشته و صبور باشد

.....
فرهنگ جان این معیارهای که شما انتخاب کرده ای و در نظر داری بیشتر سطحی و مربوط به بعد ازدواج است.. در صورتی که باید متمرکز شوی به شخصیت و میزان اعتقادات و تعهد یک دختر در قبال شما و زندگی مشترک
......

و در آخر کاش در این تاپیک مطرح می نمودی "من آمادگی ازدواج را دارم یا نه؟""

راستی عزیز تاپیک رو در قسمت مقالات ایجاد کرده ای باید در انجمن سوالات ایجاد می کردی

بدرود

[مدیرهمدردی]

فرهنگ جان این معیارهای که شما انتخاب کرده ای و در نظر داری بیشتر سطحی و مربوط به بعد ازدواج است..

با سلام
ما قبلا مفصل در مورد معیارهای اساسی و مصداقهای آنها طی مقالات مختلف مطالب را جمع آوری کردیم. معیارهای شخصی شما می تواند مد نظرتان قرار گیرد، لکن باید بدانید اینها کافی نیست.
خودآگاهی، انعطاف پذیری، مسئولیت پذیری، تقسیم وظایف و نگاه به نقشها درون خانواده، سایر مسائل اخلاقی ، سایر مسائل اعتقادی، مهارتهای ارتباطی و زندگی و از همه مهمتر ویژگی های روانی یا شخصیتی و تناسب آنها بسیار مهم و اساسی هستند. که البته اینجا کلی گفتم و جزئیات و نحوه بررسی آنها را می توانید در تالار جستجو کنید.

[ماهک@]

سلام دوست عزیز.خوبه که آدم معیارهای خودشو بدونه اما بعضی معیارها ممکنه اشتباه باشه.شاید بتونید کسی رو با این معیارها پیدا کنید و حتی ازدواج کنید ولی به نظر من بعد از ازدواج با مشکلاتی مواجه میشید.شما معیارهای اصلی رو فراموش کردید!در مورد معیاراتون بیشتر فکر کنید.
با آرزوی موفقیت

[هم پرواز]

سلام...وایییی که من چقدر خندیدم از این تاپیک!
می دونی من قبل از اینکه ازدواج کنم هرکی تو خواستگاری یا غیر از اون از من می پرسید معیارات واسه ازدواج چیه هر هر می زدم زیر خنده! واسم مسخره بود...فکر می کردم باید یکی بیاد تو زندگیت که تو واقعا از نگاه کردن بهش لذت ببری و این می تونه هیچ دلیل خاصی هم نداشته باشه...همینجوری هم شد...اما از اولین روزی که زیر یک سقف رفتیم فهمیدم که گاهی طرز راه رفتن همسرتم می تونه روی اعصابت باشه و تورو از زندگی ناامید کنه...خیلی با خودم فکر کردم و فهمیدم من اصلا نمی دونستم چی می خواستم از تاهل و فقط خواستم واسه فرار از تنهایی ازدواج کنم...عاشق شوهرم بودم اما کوچکترین رفتارهاش باعث آزارم بود تا جایی که ترجیح دادم واسه همیشه بی خیالش بشم...ملاکهات اصلا غیر منطقی یا سطحی نیست...چون منی که خونه ی پدرم مثلا حجاب نداشتم دیدم که وقتی عروسیم جدا برگذار شد یا وقتی می رفتیم عروسی های مختلط و همه مرد و زن با هم می رقصبدن و شوهر من هم با دوستاش و من مجبور بودم یک گوشه بشینم و فقط رقص شوهرمو تماشا کنم چون باید روسری می داشتم...این باعث می شد تمام اون شب زهر مار بشه...پس کاش قبلش می دونستم که بهتره با کسی ازدواج کنم که اهل حجاب نباشه و با خودم روراست می بودم...یا مثلا من اصلا یک جا بند نمی شم همش باید بالا پایین بپرم و بخندمو از اینور اونور حرف بزنم و دیوونه بازی و تخس بازی در بیارم تو خونه ولی شوهرم دوست داشت من افسرده، ،آروم و کم حرف باشم...من دوست داشتم شبا قبل خواب حرف بزنیم تا خوابمون ببره اما شوهرم ی کلمه حرفم باید به زور ازش می کشیدی...من دوست داشتم شوهرم از سر کا ر که می آد ریز ریز کاراو حرفاشو بیاد با ذوق واسم بگه اما اون می گفت مرد حرف کارشو نباید واسه زنش بگه...واسه ی خودش 2 تا 2 تا گوشی و لپ تاپ می خرید اما نوبت من که می شد با اینکه پولدار بودن خیلی پول نداشت و حتی نمی زاشت برم سر کار که لاقل خودم واسه خودم هرچی می خوام بخرم...همیشه هرچی می شد مقصر من بودم...هیچ وقت نمی تونستم از نگرانی هام ترسهام واحساسم براش بگم چون سریع سو استفاده می کرد و آدم قابل اعتمادی تبود...به زنها می گفت ضعیفه! با اینکه من بارها بش متذکر شده بودم من قویه هستم به بقیه کاری نداشته باش...من اصلا نمی تونم تو خونه بند بشم و اون می خواست من فقط خانه دار.هزجاااااا می رفتیم می خواست خانوادشم باشن 2 تایی می گفت خوش نمی گذره که چی بشه؟! من اصلا تو مدل پوشش دیگران نظریه نمی دم اما اون دائم تو دست و پای من بود آدمو روانی می کرد بسکه به پرو پام می پیچید و هر روز ی گیر تازه! اون چای نمی خورد! آرهههههه من روزی 20 تا لیوان! خوب اصلا پایه ی خوبی نبود ...من از غذای ترش نفرت دارم و اون عاشقش بود و این باعث می شد 8 ماه غذاهارو به زور می دادم پایین! اون اصلا اهل کتاب و شعر نبود و من وقتی شعری واسش می خوندم تقریبا اصلا نمی فهمید که یعنی چی! من از زندگی مردسالارانه متنفرم اما اون می گفت زن باید اون جوری که شوهرش دوست داره نفس بکشه! من دوست دارم هرکی خط قرمزای خودشو داشته باشه و لی اون تو همه کار من دخالت می کرد...اون اصلا معنی رفاقتو نمی فهمید و حرفاشو با زور می گفت.اون می گفت زن باید یا بگه چشم یا هر جور خودت می دونی! (به نظرتون فرق این دو تا چیه؟) من از این حرف که اون مرده تو زنی متنفرمممممم...از اینکه ی کارایی واسه همه زشته اما اونا می گفتن مرد ذاتش اینه که خیانت کنه انا زن حق نداره ! فقط شوهرش! ای وایییییی سر درد گرفتم ...کلا موجود خاصی یود! حالا منظور از همه اینه اینگه حتی ریزترین مسائل می تونه ی زندگیو تهدید کنه...شما هم هیچچچچچ وقت به دختری نگو ی زن می خوام که اینجوری باشه چون اول نقش همون آدم رو بازی می کنند بعد که خر از پل گذشت عوض می شن! خودت بی سر صدا باید ی مدت باهاش بری بیای که خودت بفهمی به معیارات نزدیکه یا نه...

[بالهای صداقت]

فرهنگ یه دل سیر امشب خندیدم
خدایی چه معیارهای باحالی داری
زندگیت یه زندگی فوق العاده میشه
حالا گذشته از شوخی الان که یکسال و اندی از ایجاد تاپیکت گذشته معیارهات چه تغییراتی کرده؟
اگه نکرده آدرس بدم هفت هشت جا بری خواستگاری که همشون با دیدن این معیارها بی برو برگرد بهت دختر میدن




========
خانم مریم ، کتاب "از حال بد به حال خوب" نوشته اریک برن رو حتما بخون
نوشته های شما رو من هم یه زمانی داشتم و درکتون می کنم با چه احساساتی روبرو بوده اید
و با خوندن اون کتاب می تونم بگم اگر دیدگاه متفاوت من و همسرم نبود ،الان زندگیمون اینقدر جذاب و دوستداشنی نمی شد

[شوکا]

سلام اقای فرهنگ

من میگم ملاک هاتونو دقیق مشخص کردین البته باز هم میتونین به جزئیاتش بپردازین و بهش اضافه کنین

منم حرف maryam p رو قبول دارم .سعی کنین طرف رو خوب بشناسین و تو رفتارها دقت کنین

البته من کوچیک تر از اونیم که بخوام بهتون توصیه ای بکنم.چ.ن شما صاحب نظر هستین

ولی به قول بالهای صداقت عزیزمنم خیلی ها رو با این شرایط میشناسم هااااااااا

راستی واسه منم این سوال پیش اومد:

بعد از گذشت این چند وقت ایا تغییری در معیار هاتون به وجود اومده یا نه؟

[هم پرواز]

حالم خوبه الان بالهای صداقت عزیز کلا الان که شوهرم دیگه نیست حالم از بد به خوب تغیر کرده!
دیدگاه متفاوت فرق داره با دیدگاه مخرب! شوهر من ی بیمار پارانوئید و ی شخصیت خودشیفته بود که تازه رفتارهاش با سنش در تناسب نبود...مردی که با 30 سال سن و دو تجریه ازدواج ناموفق تا نیمه شب مثل پسرای 20 ساله تو خیابون به دختر بازی و دور دور...آدم یا باید خوشحال زندگی کنه یا اصلا نکنه...زندگی یک باره و دور زدن ممنوع! من جوونیم رو به پای همچین ادمی هدر نمی دم حالا بقیه مختارن بمونن یا نه...امیدوارم همه متاهل یا مجرد هرچی هستن خوشحال باشن