علتش هم میدونم، اولیش بخاطر اینکه همسر من بچه ی اول و تک پسر خانواده شون هست! پدرشوهرم که اصولا حرف نمی زنه، خواهرشوهر بزرگم که خیلی با مادرش گرم نیست، خواهرشوهر کوچیکم که تا همین چند وقته درست مثل یه بچه بود که مادرش همش زفت و رفتش می کرد، می مونده شوهر من که تا قبل از نامزدیمون دائم با مادرش خونه ی این فامیل، اون فامیل، این آشنا و اون آشنا بوده و مدام هم حرفهای زنونه شنیده و گفته!
دلیل دومش هم بخاطر اینکه که پدرشوهر من خیلی خیلی آدم کم حرفی هست، شاید یه مهمون بیاد خونش، اگر اون حرف نزنه، پدرشوهرم هم اصلا یک کلمه هم حرف نمی زنه و بارها و بارها فقط خودم دیدم که مادرشوهرم از توی آشپزخونه هی اشاره میکنه که با مهمون حرف بزن! الان ناراحت میشه، شاید شوهر من به همین خاطر فکر میکنه اگر پیش مهمون حرف نزنه، شاید طرف ناراحت بشه!
خلاصه من موندم و این فکرهای عجیب و غریب، که از شما دوستان خوبم میخوام که اگر دوست داشتید مثل همیشه راهنماییم کنید.
ممنون و سپاسگذارم

علاقه مندی ها (Bookmarks)