به انجمن خوش آمدید

لینک پیشنهادی مدیران تالار همدردی:

 

"گلچین لینکهای خانواده، ازدواج و مهارتها(به روز شد)"

دانلود موسیقی و آرامش
دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 25
  1. #1
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 28 آذر 99 [ 01:10]
    تاریخ عضویت
    1387-2-31
    نوشته ها
    1,208
    امتیاز
    22,636
    سطح
    93
    Points: 22,636, Level: 93
    Level completed: 29%, Points required for next Level: 714
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteranSocial10000 Experience Points
    تشکرها
    6,336

    تشکرشده 3,618 در 912 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    143
    Array

    کم کم آگاه میشم!!!

    با عرض سلام و سپاس فراوان از تمام دوستان خوبم که همیشه راهنماهای خوبی برای من بودند.
    راستش فیلوسارای عزیزم، من امروز اون تاپیکی رو که شما در انجمن تجربیات فردی باز کردید رو دیدم و چون نمی تونستم اون جا پاسخ گو باشم، به دور از ادب و احترام دیدم که از شما به خاطر دید بازی که نسبت به افرادی که با اونها در تعامل هستید تشکر کنم.
    و دوست داشتم که بعد از 1 ماه که از آخرین تاپیکی که اینجا باز کردم و از راهنمایی های شما بزرگواران استفاده کردم، از زندگیم و نوع پیشرفتم آگاه تون کنم و اگر براتون مقدور باشه راهنماییم کنید.

  2. 3 کاربر از پست مفید del تشکرکرده اند .

    del (چهارشنبه 26 اسفند 88)

  3. #2
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 28 آذر 99 [ 01:10]
    تاریخ عضویت
    1387-2-31
    نوشته ها
    1,208
    امتیاز
    22,636
    سطح
    93
    Points: 22,636, Level: 93
    Level completed: 29%, Points required for next Level: 714
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteranSocial10000 Experience Points
    تشکرها
    6,336

    تشکرشده 3,618 در 912 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    143
    Array

    RE: کم کم آگاه میشم!!!

    راستش من توی همون بحبوحه ای که با همسرم اختلاف داشتم، ازش خواستم که اگر واقعا میخواد زندگیمون رو بسازه بره و به همون آدرسی که آقای سنگ تراشان و پیش همون مشاوره ای که ایشون معرفی کرده بوده اند، بره و وقت بگیره، اون روز برای اینکه بهم ثابت کنه که این زندگی براش مهمه رفت و برای تاریخ 6 اسفندماه برامون وقت گرفته بود.
    راستش دو هفته ی بعد یعنی اسفندماه ما با هم پیش مشاور رفتیم و ایشون خیلی آرام و محترمانه و بیشتر از همسرم در مورد روابط مون و شغلش و همین طور خصوصیات اخلاقی پدر و مادرش و خواهرهاش سوال کردند و همسرم هم همه چیز رو در حد خیلی خفیف توضیح می دادند و من بعد از صحبت های ایشون عین واقعیت رو توضیح دادم و گفتم که همه چیز به اون صورتی نبود که ایشون میگن!
    خلاصه! ایشون از من خواستند که من برم بیرون و با همسرم صحبت کرده بودند و یه سری نکات رو هم برای همسرم توضیح داده بودند که ایشون هم روی کاغذ نوشته بودند از جمله: گوش کن! به صورت چشمی، تاثیرهای غیرکلامی، رابطه ای.
    وسط حرف مردم به هیچ وجه نپرم. افزایش ظرفیت تحمل!
    هر روز 5 الی 10 دقیقه اختصاص به همسرم. در حضور جمع گهگاه به صورت خصوصی با همسر به گفتگو پرداختن و نکات ریز دیگه ای که کاملا متوجه شدم که جناب آقای مشاوره، همه اینها رو از صحبت هایی که من انجام دادم برداشت کرده بودند و به همسرم بروز داده بودند و بعد از ورود من به اتاق
    نکاتی رو که به من فرمودند هم شامل، همدلی کردن از همسر، تحت تاثیر زندگی دیگران قرار نگرفتن، مقایسه کردن ممنوع و همین طور در هنگام عصبانیت تا می توانم همسرم رو تنها بگذارم که ایشون با قوه ی تعقل خود مساله ی پیش اومده رو حل کنن و بعد خودشون به سمت شما می یایند. و به همسرم هم اعلام کردند که خانوم شما هر موقع ناراحت و عصبانی شده بود شما باید به سمتش بری و به صحبت هاش خوب گوش کنی و تا می تونی همراهیش کنی!
    این تا اینجا تا بعد بیام و بقیه اش رو براتون تعریف کنم.
    مرسی دوستان گلم

  4. 7 کاربر از پست مفید del تشکرکرده اند .

    del (چهارشنبه 26 اسفند 88)

  5. #3
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 28 آذر 99 [ 01:10]
    تاریخ عضویت
    1387-2-31
    نوشته ها
    1,208
    امتیاز
    22,636
    سطح
    93
    Points: 22,636, Level: 93
    Level completed: 29%, Points required for next Level: 714
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteranSocial10000 Experience Points
    تشکرها
    6,336

    تشکرشده 3,618 در 912 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    143
    Array

    RE: کم کم آگاه میشم!!!

    دوستان خوبم سلام! و پیشاپیش سال نوی 1389 رو به همه ی شما همراهان عزیز تبریک و تهنیت میگم و دوست دارم که آرزو کنم که هر جا که هستید ان شاء ا... سالی پر از خیر و برکت و محبت و عشق براتون باشه و همیشه سلامت و البته دل خوش باشید.

    می خوام بگم که از اون روز به امروز که دیگه چند ساعتی به شروع سال جدید نمونده من و همسرم تمام سعی خودمون رو انجام دادیم تا به تمامی اون نکاتی که البته خود آقای مشاوره از من خواستند که حتما به یه قلم خوب و درشت هر دو کاغذ رو تایپ کنم تا همیشه جلوی چشمامون باشه، من هم تایپ کردم و به اتاق خواب زدم، راستش از اون روز به امروز شاید باورتون نشه که من چی میگم، همسرم احساس می کنم که یه آدم دیگه ای شده، یکی مثل همون چیزی که همیشه می خواستم، شاید من این همه محبت و مهر رو توی دوران نامزدی از همسرم می دیدم اما همه ی اونها تنها برای یک لحظه بود و با یه باد کوچیک حتی یه نسیم همه ی اونها دود میشد میرفت هوا و دوباره روز از نو روزی از نو! نمی خوام بگم الان هم خیلی وقته که زندگیم خوب شده اما با امروز میشه گفت 24 روزه که زندگیم خیلی خیلی خوب شده و به قول همسرم که میگه نمی دونم چی شده، من اینقدر علاقه ام به شما زیاد شده!!!!!!!
    بچه ها! باور کنید که در طی این چند روز هم با مشکلاتی داشتیم اما همسرم خیلی سعی کرده که تا میتونه عاقلانه با مشکلات بیرونی و البته درونی که من هم کمکش بودم، برخورد کنه و می تونم بگم که بعضا بازخوردهای خوب من هم باعث شده که یه جورایی ایشون شرمنده بشن و باز همه چیز بهتر از قبل بشه! و تنها چیزی که میتونم بگم اینه که تمام سعی خودم رو انجام دادم که مدیریت درستی بر جریانات زندگیم داشته باشم تا هر روز زندگیم بهتر از دیروز بشه ( البته ناگفته نماند که همسر عزیز و خوبم هم خیلی خیلی کمکم کردند).
    فقط این وسط هر چی از این زندگی و از این رفت و آمدها بیشتر میگذره باز هم مساله ی قبلی رفتارهای در جمعی همسرم که شاید بارها من همین جا بحثش رو با شما عزیزان داشتم اذیتم میکنه!
    همون بحث شخصیت ایشون که البته مطمئنم که اگر رفتارهای یه فرد عوض بشه، امکان تغییر در شخصیت آدم ها کم هست مگر به اراده و خواست خود اون فرد!!!!
    دوستان خوبم دوست دارم بعد از تعطیلات عید نوروز و گذشتن این ایام بیشتر و پخته تر این بحث رو با هم داشته باشیم.
    پیشاپیش از توجهاتتون ممنون!!!!!

  6. 4 کاربر از پست مفید del تشکرکرده اند .

    del (شنبه 29 اسفند 88)

  7. #4
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 09 اسفند 96 [ 15:33]
    تاریخ عضویت
    1387-11-29
    نوشته ها
    1,732
    امتیاز
    22,684
    سطح
    93
    Points: 22,684, Level: 93
    Level completed: 34%, Points required for next Level: 666
    Overall activity: 3.0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    4,250

    تشکرشده 4,202 در 1,430 پست

    Rep Power
    190
    Array

    RE: کم کم آگاه میشم!!!

    خيلي خوشحالم كه اين خبر خوب رو از شما عيدي گرفتم....

    لحظه تحويل سال آرزوم سعادت و خوشبختي همه زوج هاي جوون و نامزد ها و ....است....

    شما عيدي امسال رو از دست خدا گرفتي....سال خوبي داشته باشي

  8. کاربر روبرو از پست مفید parnian1 تشکرکرده است .

    parnian1 (یکشنبه 08 فروردین 89)

  9. #5
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 28 آذر 99 [ 01:10]
    تاریخ عضویت
    1387-2-31
    نوشته ها
    1,208
    امتیاز
    22,636
    سطح
    93
    Points: 22,636, Level: 93
    Level completed: 29%, Points required for next Level: 714
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteranSocial10000 Experience Points
    تشکرها
    6,336

    تشکرشده 3,618 در 912 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    143
    Array

    RE: کم کم آگاه میشم!!!

    سلام و یه دنیا سلام به همه ی دوستای خوبم توی این تالار خوب!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
    سال نو شما مبارک. ان شاء ا... سال خوب و خوشی داشته باشید.
    سالی پر از خیر و برکت و خوشی و خوبی داشته باشید

  10. 3 کاربر از پست مفید del تشکرکرده اند .

    del (یکشنبه 08 فروردین 89)

  11. #6
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 28 آذر 99 [ 01:10]
    تاریخ عضویت
    1387-2-31
    نوشته ها
    1,208
    امتیاز
    22,636
    سطح
    93
    Points: 22,636, Level: 93
    Level completed: 29%, Points required for next Level: 714
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteranSocial10000 Experience Points
    تشکرها
    6,336

    تشکرشده 3,618 در 912 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    143
    Array

    RE: کم کم آگاه میشم!!!

    دوستان خوبم سلام، راستش بچه ها این حرفی رو که میخوام بزنم قبلا یکبار دیگه هم بحثش رو کرده بودیم، اما من هنوز نتونستم به نتیجه برسم، نه نتیجه ی دلخواهم، بلکه به یه نتیجه ی قانع کننده و منطقی!!!!!!!!!
    نمی دونم وسواس فکری منه یا نه یه عادت واسه ی همسرم، نمی دونم من توقع زیادی دارم یا نه اصلا این رفتار اشتباهه و باید که اصلاح بشه! نمی دونم من حق این رو ندارم که اگر این شخصیت همسرم هست به این فکر کنم که درست هست یا نه؟ باید جور دیگه ای باشه یا نه؟
    بچه ها! به این نتیجه رسیدم که اگر همه چیز هم خوب باشه و بر وفق مراد! اما تا مساله ی رفت و آمد و دور هم بودن و دید و بازدید پیش میاد یه چیزی ته قلبم آزارم میده و اون یکریز حرف زدن های شوهرم بخصوص توی محافلی هست که زن و مرد با هم هستند و این همیشه یه موضوعی بوده که ازش ناراحت شدم، خیلی وقت ها به روش آوردم و گفتم که بابت این موضوع ناراحتم، خیلی وقت ها هم ته دلم نگه داشتم ناراحتیم رو!
    ببینید موضوع اینه که همسر من همش دوست داره الان که پا توی خونه ی کسی گذاشت تا موقعی که بیاییم اون هم حتما همه باید به حرفهاش گوش بدن! بخصوص خانوم ها!!!!! اینه که اعصابه من رو به هم میریزه!
    اصلا از اینکه همسرم بشینه و با یه مردی یا نه گروهی از مردها یکجا و تا صبح حرف بزنه ناراحت نمی شم، اما اینکه همش دوست داره همه ی مسائل رو برای خانوم ها تعریف کنه و توی جمع خانوم ها باشه و هی هم تاکید و تایید اونها رو بخواد و شروع کنه به تعریف مسائل خنده دار برای خانوم ها تا کل یه جمع چه فامیل چه غریبه رو بخندونه!
    ناراحت نیستم که چرا می خواد دیگرون رو بخندونه اما باور کنید بعضی موقع ها یه چیزهایی رو و موضوعاتی رو تعریف میکنه که شاید توی این 4 سالی که با هم آشنا شدیم یکبار هم برای من تعریف نکرده، اون وقت میشینه توی جمع تعریف میکنه!
    براش مهم هم نیست که طرف جوون باشه یا پیر، چه خانوم جوون باشه، چه پیر باشه، چه یه دختر بچه ی کوچیک هم باشه باز شوخی و خنده میکنه!
    می دونید این چند وقته خیلی به این موضوع فکر کردم، خصوصا توی رفت و آمدهایی که داشتیم، همسر من از لحاظ ذاتی پاکه پاکه، تا اونجایی که این چند وقته خیلی از این طرف و اون طرف، دایی هاش، یا حتی پسرخاله های خودم که خیلی ندیده بودنش و باهاش مراوده نداشتن، اما امسال یه چند ساعتی رو باهاش بودن، بهم گفتن، شوهرت خیلی پسر خوبیه، آدم باهاش احساس راحتی میکنه و خیلی خودمونی و ساده ست، اصلا اهل دوز و کلک نیست و بی شیله پیله ست!
    اما موضوع حرف من اینه که اولا چرا یه کم سنگین تر برخورد نمیکنه و مثلا توی جمع هایی که خانوم ها و آقایون با هم هستند، مثلا یه گوشه واسه یه مرد یا چند مرد بشینن و واسه هم حرف بزنن و این جور مسائل، توی جمع آقایون هم که دیگه هر جور خودش راحته! خب! توی جمع خانوم ها هم که در حد معمول مراوده داشته باشه یا نباشه! خوب، این خواسته ی دل منه! اما همسرم فکر میکنه که من می خوام به رفتارها و حرفهاش گیر بدم، نمی دونم شاید هم این چند وقته این قدر بهش گفتم: فکر نمی کنی دیگه خیلی پر حرفی کردی؟ فکر نمی کنی بهتر باشه که هر 10 دقیقه ای که حرف زدی یه کم هم گوش کنی؟ شاید بخاطر این حرفهاست که نمی تونم منظور حرفم رو بیان کنم.
    اما امروز بعد از گذشت چند وقت بالاخره فهمیدم موضوع اصلی ناراحتی و رنجشم چی بوده! اینکه " همسرم دوست داره با خانوم ها مراوده داشته باشه و همش هم پیگیر حرف خانوم هاست و فلان دختر خاله کجا رفته؟ فلان دختر دایی بچه داره؟ دختر فلان همسایه ی قدیمی شوهر کرده؟ و این جور حرفهاش هست که ناراحتم میکنه"
    علتش هم میدونم، اولیش بخاطر اینکه همسر من بچه ی اول و تک پسر خانواده شون هست! پدرشوهرم که اصولا حرف نمی زنه، خواهرشوهر بزرگم که خیلی با مادرش گرم نیست، خواهرشوهر کوچیکم که تا همین چند وقته درست مثل یه بچه بود که مادرش همش زفت و رفتش می کرد، می مونده شوهر من که تا قبل از نامزدیمون دائم با مادرش خونه ی این فامیل، اون فامیل، این آشنا و اون آشنا بوده و مدام هم حرفهای زنونه شنیده و گفته!
    دلیل دومش هم بخاطر اینکه که پدرشوهر من خیلی خیلی آدم کم حرفی هست، شاید یه مهمون بیاد خونش، اگر اون حرف نزنه، پدرشوهرم هم اصلا یک کلمه هم حرف نمی زنه و بارها و بارها فقط خودم دیدم که مادرشوهرم از توی آشپزخونه هی اشاره میکنه که با مهمون حرف بزن! الان ناراحت میشه، شاید شوهر من به همین خاطر فکر میکنه اگر پیش مهمون حرف نزنه، شاید طرف ناراحت بشه!
    خلاصه من موندم و این فکرهای عجیب و غریب، که از شما دوستان خوبم میخوام که اگر دوست داشتید مثل همیشه راهنماییم کنید.
    ممنون و سپاسگذارم

  12. #7
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 15 فروردین 89 [ 14:16]
    تاریخ عضویت
    1389-1-11
    نوشته ها
    7
    امتیاز
    2,171
    سطح
    28
    Points: 2,171, Level: 28
    Level completed: 14%, Points required for next Level: 129
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    2
    تشکرشده 2 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array

    RE: کم کم آگاه میشم!!!

    تاپیک آرامش بخشیه تبریک میگم

  13. #8
    سرپرست سایت

    آخرین بازدید
    [ ]
    تاریخ عضویت
    1388-1-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    8,077
    امتیاز
    155,393
    سطح
    100
    Points: 155,393, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialRecommendation Second ClassCreated Blog entryVeteranOverdrive
    نوشته های وبلاگ
    4
    تشکرها
    27,706

    تشکرشده 36,065 در 7,430 پست

    Rep Power
    1099
    Array

    RE: کم کم آگاه میشم!!!

    نقل قول نوشته اصلی توسط del
    علتش هم میدونم، اولیش بخاطر اینکه همسر من بچه ی اول و تک پسر خانواده شون هست! پدرشوهرم که اصولا حرف نمی زنه، خواهرشوهر بزرگم که خیلی با مادرش گرم نیست، خواهرشوهر کوچیکم که تا همین چند وقته درست مثل یه بچه بود که مادرش همش زفت و رفتش می کرد، می مونده شوهر من که تا قبل از نامزدیمون دائم با مادرش خونه ی این فامیل، اون فامیل، این آشنا و اون آشنا بوده و مدام هم حرفهای زنونه شنیده و گفته!
    دلیل دومش هم بخاطر اینکه که پدرشوهر من خیلی خیلی آدم کم حرفی هست، شاید یه مهمون بیاد خونش، اگر اون حرف نزنه، پدرشوهرم هم اصلا یک کلمه هم حرف نمی زنه و بارها و بارها فقط خودم دیدم که مادرشوهرم از توی آشپزخونه هی اشاره میکنه که با مهمون حرف بزن! الان ناراحت میشه، شاید شوهر من به همین خاطر فکر میکنه اگر پیش مهمون حرف نزنه، شاید طرف ناراحت بشه!
    خلاصه من موندم و این فکرهای عجیب و غریب، که از شما دوستان خوبم میخوام که اگر دوست داشتید مثل همیشه راهنماییم کنید.
    ممنون و سپاسگذارم

    دل عزیز

    علت را خوب تشخیص دادی .

    به نظر می رسه همسر شما حتی دوران هویت یابی را چندان با همجنس های خودش نگذرونده و همبازیش بیشتر دخترها بوده اند . و البته نقش مادر و ارتباطات دوستانه هم خیلی مهم بوده ، احتمالاً همسر شما وابسته به مادر است ، و به سوی ارتباط دوستانه با همجنس هاش ، ( در دوران هویت یابی و بعد از آن نیز ) هدایت نشده . و چون تک پسر بوده و پدر هم اهل ارتباط و صحبت نبوده مادر بیشتر با پسرش ارتباط کلامی برقرار می کرده و به عبارتی دم خور بوده و .......

    این حالتهایی که شما از همسرتون گفتید دست خودش نیست ، و شما هم مطابق با این وضعیت باید از عکس العمل نامناسب بپرهیزید . به نظر من مراجعه به مشاوره و دریافت راه کارهای تخصصی هم از سوی شما و هم همسرتون می تونه کارساز باشه .

    شما در درجه اول از حساسیت ناشی از منفی بافی دوری کنید ، و سعی کنید با دید علمی به موضوع نگاه کنید و در پی این باشید که راه حل چیست .

  14. 4 کاربر از پست مفید فرشته مهربان تشکرکرده اند .

    فرشته مهربان (یکشنبه 22 فروردین 89)

  15. #9
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 03 شهریور 99 [ 16:54]
    تاریخ عضویت
    1387-12-29
    نوشته ها
    359
    امتیاز
    14,355
    سطح
    77
    Points: 14,355, Level: 77
    Level completed: 77%, Points required for next Level: 95
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class10000 Experience Points
    تشکرها
    655

    تشکرشده 679 در 210 پست

    Rep Power
    53
    Array

    RE: کم کم آگاه میشم!!!

    همسرتون، پسردايي، پسر عمو، پسر خاله و .... داره؟ شايد بيشتر اقوامشون دختر دارن و اون بيچاره كس ديگه اي نداره كه از اونا حرف بزنه !

  16. #10
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 28 آذر 99 [ 01:10]
    تاریخ عضویت
    1387-2-31
    نوشته ها
    1,208
    امتیاز
    22,636
    سطح
    93
    Points: 22,636, Level: 93
    Level completed: 29%, Points required for next Level: 714
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteranSocial10000 Experience Points
    تشکرها
    6,336

    تشکرشده 3,618 در 912 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    143
    Array

    RE: کم کم آگاه میشم!!!

    دوستان خوبم سلام! راستش فرشته ی مهربان و عزیز من هم چون دارم سعی می کنم از لحاظ علمی به موضوع نگاه کنم به همین خاطر دارم تمام سعیم رو می کنم که ناراحتی هام رو بابت این موضوعات یه جورایی پنهان کنم و بیشتر به دنبال راه حل منطقی باشم تا راه حل های احساسی و عاطفی!
    اما در مورد صحبت شما مصطفی عزیز، شما درست فرمودید، شوهرم یه عمو داره که توی شهرستانه و یه پسر داره که خیلی خیلی کم میاد خونشون! سه تا عمه داره که اتفاقا همه شون پسر دارن اما همه شون تهرانن و هر چند وقت یکبار همدیگرو می بینن، شاید مناسبتی یا چشنی و مراسمی، اما می مونه خاله ها و دایی هاش که باهاشون خیلی خیلی صمیمی هستند و رفت و آمد می کنن و بسیار بسیار هم از احوال هم خبر دارن که خاله هاش که پسرهاشون خیلی کوچیک هستند و هم صحبت واسه ی همسرم نیستند، اما دایی هاش که هر کدوم تقریبا 3 الی 4 تا دختر دارن و یه دونه پسر دارن که پسرهاشون هم متاسفانه خیلی کم حرف هستند، یعنی کلا دو تا پسر می مونه که یکیشون چون داره درس می خونه اصولا مهمون می یاد یا پای لپ تابش هست یا بیرون با دوستاش، اون یکی پسر دایی اش هم خیلی خودش رو میگیره اصلا با دخترعموها و دختر عمه هاش حرفی نداره واسه ی گفتن، و با همه ی خانوم ها فقط در حد یه سلام و علیک داره، همین و بس!
    مثلا فکرش رو بکنید همین پسردایی که زن و یه بچه ی کوچیک داره، توی این 4 سال یکبار نشده که با من شوخی و بگو، بخند داشته باشه، اما شوهر من تا همین چند وقت پیش، با اینکه همسر این آقا خیلی هم سر و سنگین هست، اما شوهرم با ایشون هم شوخی می کرد!!!
    حالا هم فکرش رو بکنید که همه ی این دختر دایی ها شوهر کردن و دارن بچه دار میشن و از این جور حرفها، شوهر همشون سنگین، خیلی اهل حرف زدن نیستن، اصلا یه جوری برخورد می کنن که خودشون بالا می دونن، و این موضوع من رو ناراحت می کنه که شوهرم هنوز هم همون جوری، یعنی اصلا عوض نشده که حالا مثلا بگه، ازدواج کردم، یه کم مراعات کنم، اصلا!
    همین عیدیه، همه ی دایی هاش و دخترهاشون و یکی از خاله هاش با هم اومدن خونه ی ما عید دیدنی، خوب چون جمعیت زیاد بود، ما هم زنونه، مردونه کردیم خونه رو! می دونید شوهر من اومد نشست بین زنها که مثلا واسه شون حرف بزنه و تعریف کنه که این جا بود که تا خواست شروع کنه، خاله اش بلند گفت: چرا این جا نشستی، پاشو برو بین مردها، واسه ی اونها تعریف کن، خاله!
    همه هم زدن زیر خنده، و فکرش رو بکنید که من چقدر ناراحت شدم، با ناراحتی بهش آروم اشاره کردم، که خوب، برو بین مردها بشین!
    تا حالا هم همین زندایی ها و خاله ها که وقتی حرفش میشه، از شوهرم بخاطر کاری بودنش، چشم و دل پاکیش و صداقتش تعریف کردن، وقتی پاش میافته، با نیش و کنایه و طعنه بهم میگن که شوهر توأم که زندایی همش تو زنهاست، یا چقدر شوهرت حرف می زنه، یا یه بار دختر عمه اش گفت: وای! این آقا مهدی زن هم گرفت، اصلا عوض نشد؟ گفت: چطور؟ گفت: ببین شما چقدر ساکتید و این هنوز همون جوری پر حرفه! ما گفتیم، زن بگیره، بهتر میشه و سنگین تر، اما اصلا عوض نشده که نشده!
    خوب، این حرفها آدم رو اذیت میکنه دیگه!

  17. کاربر روبرو از پست مفید del تشکرکرده است .

    del (یکشنبه 22 فروردین 89)


 
صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1404 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 20:15 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.